اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه
اگر جزئى از نماز يا مركب ديگر را نتوانست بياورد، آيا كل ساقط مىشود
يانه؟ نمىتواند ركوع كند ـ قطع نظر از ادله ـ آيا نماز براى او
واجب است يا نه؟ يا فاقد الطهورين است، نه مىتواند وضوء بگيرد و نه مىتواند تيمم
كند، حالا آيا نماز از او ساقط است يا نه؟
مشهور در ميان
اصحاب فرمودهاند، نماز ساقط است. در مثل همين فاقد الطهورين، مشهور
در ميان اصحاب مىگويند نماز ساقط است. چرا؟ بعضى
گفتهاند اذا انتفى الجزء انتفى الكل. نماز يعنى با طهارت و نماز منهاى طهارت كه نماز نيست.
بقول مرحوم شيخ و مرحوم آخوند، حالا اگر شك كند كه آيا براى او واجب است
يا نه، رفع مالا يعلمون جارى است. آنكه مىداند براى او واجب بوده، نماز
با طهارت است اينكه اين مىخواهد بياورد نماز بدون طهارت است و نمىداند
نماز بدون طهارت براى او واجب است يا نه، رفع مالايعلمون جارى است. يا مركب
اين جورى است كه نمىداند بعضى از افعال حج را مىتواند بجا
بياورد يا نه، حج براى او واجب نيست، اصل اولى مىگويد برائت. آنكه يقين دارد بر
او واجب است نماز با طهارت است، اما نماز بدون طهارت را من اول الامر
نمىداند واجب است يا واجب نيست، رفع مالايعلمون جارى است.
مرحوم آخوند در
مقابل اين برائت يك برائت درست كردهاند و ديگران گفتهاند يك برائت
ديگر هم داريم و آن در اجزاء است. جعل شده على كل حال
كه الان واجبى را بياورد، اما چون نمىتواند بياورد، قاعده حرج مىگويد «ما جعل عليكم فى
الدين من حرج». آيا قاعده طهارت
اينجورى است، يا نه،
جزء است در صورتى كه معذور نباشد، اما اگر معذور باشد، اصلاً طهارت جزء نماز، شرط نماز
نيست؟ كه ديروز مثال به قيام زدم، كه حالا كه معذور شد قيام را از كار
مىاندازد به قاعده حرج، يا اينكه قاعده حرج و ضرر لازم نداريم، وقتى نتواند
بياورد اصلاً جزء نيست، اصلاً جعل جزء نيست و جعل در صورتى است كه معذور
نباشد، در صورتى است كه ناسى نباشد. حالا شك دارد كه على كل حال جزء است يا
نه، در صورت حرج اصل مىگويد جزء نيست، يعنى اصل عدم جزئيت، رفع
مالايعلمون جارى است. اين برائت دوم با برائت اول تعارض مىكند. برائت اول
مىگويد مابقى را لازم نيست بياورى، برائت دوم مىگويد مابقى را بايد
بياورى، براى اينكه طهارت در حالى كه معذورى جزء نيست، بنابراين ما بقى
براى تو واجب است بايد بياورى.
مرحوم آخوند و من
تبع ايشان گفتهاند اين برائت دوم جارى نيست. چرا جارى نيست؟
گفتهاند برائت آن است كه رفع تكليف بكند نه وضع تكليف. اين
امتنانى است كه آمده بار را سبك كند نه سنگين و شما با اين برائت دوم مىخواهيد بار را
سنگين كنيد، مىخواهيد بگوييد اينكه نمىتواند وضوء
بگيرد، نمىتواند قيام كند، بايد نماز بخواند. برائت اول مىگويد لازم نيست نماز بخوانى،
برائت دوم مىگويد فاقدالطهورين بايد نماز بخواند و اين برائت
جارى نيست. اشكالهايى كه ما
داريم كه ديروز يكى را عرض كردم اينكه مشهور شده در اصول
كه برائت دليل امتنانى است و براى اشخاصى كه بخواهد اثبات تكليف براى
آنها بشود جارى نيست، اين را از اصل قبول نداريم. براى اينكه ما گفتيم
اين روايت براى افراد بعنوان قضيه حقيقيه امتنان است، يعنى حكم آمده روى
عنوان. رفع مالايعلمون اينجورى است كه وقتى ندانى، براى امت اسلام بنحو
قضيه حقيقيه رفع مالايعلمون جارى است. اين امتنان كه بعضى از بزرگان
مىگويند همه احكام اسلام امتنانى است، كه خود قرآن هم مىگويد «و لقد من
اللّه اذا بعث فيهم رسولاً»، پس تكليف خود يك امتنانى است، لذا امتنان
كارى به شخص ندارد. بعضى نماز برايشان سنگين است اما بايد بخوانند. اما
آنكه هست اين امتنان است كه تكليف خود يك امتنان است و كارى به شخص ندارد؛
عنوان را كه در نظر بگيريم تكليف امتنانى است. اگر اين حرف بزرگان را
قبول نكنيد كه احكام همه الطاف خفيه هستند و اينها الطاف هستند كه انسان
بحد كمال برسد، اگر اين را قبول نكنيد، اما مثل ديات، باب روايات فراوان
داريم كه اينها منت است، لطف است براى مكلفين، در حالى كه براى آن كه دست او
را مىبرند لطف نيست، ولى اين را اسلام حساب نمىكند و دليل را آوردهام
است روى عنوان. مثل لاتشرب الخمر لانه المسكر است، حالا اگر كسى مد من
الخمر است، اما مست نشود، يا اينكه كم بخورد و مست نشود،
آيا اين حرام است يا نه؟ مسلم حرام است. چرا حرام است؟ مىگويند حكم آمده، روى عنوان
ولو اينكه بعضى مست نشوند. اين مناط نيست، مناط اين است كه چون خمر
مست كننده است مىگوييم اين عنوان براى عنوان مكلفين حرام است.
اگر اين حرف من را
بپذيريد ديگر نمىخواهيم برويم ببينيم اين شخص كه دست او را مىبرند
لطف است يا نه، يا اين برائتى كه اين آقا جارى مىكند ولو اين برائت اثبات
تكليف هم براى او بكند برائت جارى است. لذا اين اسلام سمحه سهله رفع
مالايعلمون دارد، اصول عمليه دارد، قاعده حرج دارد، قاعده ضرر دارد، همه
امتنانى است و آمد و روى عنوان و كار به شخص ندارد. ما در اين رفع
مالايعلمون اينجور مىگوييم و اگر اينجور بگوييد، ديگر مرحوم آخوند نمىتوانند بگويد
تعارض نيست، چون دومى جارى نيست، بلكه دومى جارى است و رفع تعارض
بايد بكنيم .اين اشكال كه ديروز مىكرديم.
اشكال دوم اين است
كه آقا اين دو برائت سببى و مسببى است و آن برائت اول مسبب است و
برائت دوم اگر جارى بشود، سبب است و آنجاهايى كه سبب و مسببى باشد اصل
سببى جارى است و اصل مسببى سالبه به انتفاء موضوع مىشود. چرا؟ براى
اينكه اين كه شما نمىدانيد آيا نماز منهاى طهارت براى شما واجب است يانه،
كه در آن برائت اول گفتى رفع مالايعلمون، به تو مىگوييم چرا
نمىدانى؟ در آن برائت اول كه مىگويى حالا كه طهارت ندارم، آيا نماز بر من
واجب است يانه، مىگوييد رفع مالايعلمون، مىگويم چرا نمىدانيد؟ براى
اينكه نمىدانى طهارت در حال حرج، در حال ضرر، آيا جزء نماز است يا نه،
پس شك در اينكه نمىدانم نماز براى من واجب است يا نه، ناشى از اين است
كه نمىدانم آيا اين وضوء در حال حرج، در حال ضرر براى من واجب است يا
نه، اگر آن دومى جارى بشود كه جارى است، بگوييد رفع مالايعلمون. وقتى
مىگوييد رفع مالايعلمون، برائت اول مىشود سالبه به انتفاء موضوع خواه ناخواه
برائت دوم جارى است و برائت اول نه، وقتى برائت دوم جارى باشد، مابقى
نماز برايت واجب است و روى مبناى مرحوم آخوند كه در شك سببى و مسببى،
شك سببى را مقدم بر مسببى مىداند و شك مسببى را سالبه به انتفاء
موضوع مىكنند، مرحوم آخوند بايد برائت دوم را جارى كند نه برائت اول را.
بله ما يك حرف در
شك سببى و مسببى داريم كه اينجا جاى او نيست، انشاءاللّه در
باب استصحاب مفصل صحبت مىكنم.
يك حرف ديگر هم
اينجا هست و آن اين است كه آيا شما وقتى برائت دوم را جارى كرديد
براى اثبات مابقى، اين اصل مثبت است يا نه؟ يعنى در برائت دوم شما مىگويى
وضو در حال حرج واجب نيست. تا اين اندازه برائت جارى است، چه مىخواهى
نتيجه بگيرى؟ اينكه پس نماز الان براى من واجب است. مثل آنجاست كه
بگويى انسان توى خانه نيست، پس زيد هم توى خانه نيست استصحاب كلى و
اثبات فرد كن. مىدانستم زيد در خانه است، لذا انسان هم در خانه است، چون
نمىشود زيد در خانه باشد و كلى نباشد. حالا شك كرديم كه زيد در خانه است
يا نه بگو زيد كان الان يكون كذلك، استصحاب مىگويد زيد توى خانه است.
حالا آيا انسان توى خانه است يا نه؟ عقل ما مىگويد آرى و اگر استصحاب
بخواهد بگويد آرى، اصل مثبت است و حجت نيست.
اگر بتوانيد اين
اصل مثبت را برداريد آن وقت برائت دوم جارى است نه برائت اول. اگر
الان وضوء برايم واجب باشد، نمىتوانيم بياورم، اذا انتفى
الجزء انتفى الكل مىگويد هيچى و فاقد المطهورين نيايد نماز بخواند، لازم نيست نماز بخواند.
اما اگر شرط على كل حال نباشد، شرط باشد در حال غير حرج، در حال غير
عذر، در حالى كه معذور نيست بايد وضو بگيرى، گفتم رفع مالايعلمون اين را
اثبات مىكند. در حالى كه عذر دارى وضوء برايت واجب نيست برائت جارى
است اما شما با اين برائت مىخواهى بگويى پس مابقى نماز واجب است،
اين مىشود اصل مثبت. وقتى اصل مثبت شد، جارى نيست. وقتى جارى نشد،
قاعده در اصل سبب و مسببى اين است كه وقتى اصل سببى جارى نشود نوبت
مىرسد به اصل مسببى. پس بنابراين برائت اول جارى است ـ همان برائت كه
شيخ فرمودند ـ و ظاهرا معارض هم ندارد.
بحث بعد راجع به
استصحاب است.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
-فانه يقال:
انه لامجال هاهنا لمثله، بداهة انه ورد فى مقام الامتنان، فيختص بما يوجب نفى
التكليف، لااثباته». كفاية الاصول، ص420.