اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
اگر كسى چيزى را
در نماز زياد كند قاعده اصولى چه اقتضاء
مىكند؟ و آيا فرق مىكند كه
زياده عمدى باشد يا سهوى، ركنى باشد يا غير ركنى، جهلى باشد يا علمى، جهل
هم قصور باشد يا تقصيرى؟
اگر ماباشيم و
قاعده اصولى با قطع نظراز روايات، قطع نظر از دليل علمى، اصل اقتضاء مىكند
عدم فساد را، براى اينكه اگر عمدا چيزى را در نماز اضافه كرد، حالا بعد از
آنكه اضافه كرد شك كرد كه آيا اين نماز باطل شد يا نه، به اين معنا كه شك كرد
اين قاطع است يا نه، اصل اقتضاء مىكند عدم قاطعيت را.
اين اصل عدم
قاطعيت را دو جور مىتوانيم تقرير كنيم: يكى برائت، به اين معنا كه آيا شارع
مقدس جعل قاطعيت كرده است يا نه، رفع مالا يعلمون
مىگويد نه. عدم قاطعت را تبديل كرديم به برائت، مثل اينكه نمىدانيم مثلاً سوره جزء نماز است
يا نه، اصل عدم جزئيت است، يعنى جعلى از طرف شارع مقدس نيست. اينجا
هم مىگوييم جعلى از نظر مانعيت راجع به اين زائدى كه در نماز آمده نيست.
بعبارت ديگر برائت راجع به اجزاء و شرائط و موانع جارى مىكنيم. اين يك
جور اصاله عدم قاطعيت است كه مرحوم آخوند مسئله را اينجا متعرض
شدهاند، همچنين مرحوم شيخ
و مرحوم آخوند كه اصل عدم قاطعيت جارى كردهاند، مرادشان برائت است نه استصحاب.
يك جور استصحاب
است، به تقريب اينكه قبل از آنكه نمازى باشد جعل قاطيعت نبوده،
حالا نمىدانيم جعل قاطعيت شده يا نه، اصل عدم قاطيعت است كه اسم او را
استصحاب عدم ازلى مىگذاريم. وقتى كه نمازى نبود زيادى سوره نماز را باطل
نمىكرد، چون نمازى نبود و الان كه نماز هست نمىدانيم زيادى سوره نماز
را باطل مىكند يا نه، استصحاب عدم جعل بود، الان يكون كذلك.
اما مراد مرحوم
آخوند و مرحوم شيخ اينجا اين نيست اينكه مرحوم شيخ و مر حوم آخوند
استصحاب عدم قاطيعت مىكنند، مرادشان برائت است نه
استصحاب و استصحاب هم چون اشكال دارد بهتر اينكه اسم استصحاب را نياوريم، تا اينكه
بعد در آن استصحاب كه مرحوم آخوند مىگويند متعرض
مىشود.
پس بنابراين
اينجور مىشود كه اگر كسى چيزى را زياد كند در نماز، عمدا باشد يا سهوا،
بعنوان جزء و شرط باشد يا نه، از نماز باشد يا از نماز نباشد،
جاهل باشد ياعالم باشد، جهلش هم قصورى باشد، يا تقصيرى باشد، همه اين اقسام را برائت
اقتضاء مىكند كه نماز باطل نباشد. كه مرحوم آخوند اينجا اين اصل را جارى
مىكنند و مىفرمايند اصل عدم مانعيت. البته اصل عدم مانعيت اينجا اصل عقلى
نيست، چون مرحوم آخوند برائت عقلى را اينجاها جارى نمىدانند، بلكه
اصل عدم مانعيت را كه مىگويند روى نقل است، يعنى روى رفع مالايعلمون
مىگويد اينكه در نماز زياد كرده طورى نيست.
ظاهرا اين اصل
جارى است و اگر كسى در اقل و اكثر ارتباطى قائل به برائت شد، اينجا
هم بايد قائل به برائت بشود اگر هم كسى بخواهد ببرد او را در دقت عقلى، مىگويد
نمىدانم نماز ده جزء است لاغير يا اينكه ده جزء است لابشرط. اين را هم
مىشود گفت، كه مرحوم آخوند اول كه وارد بحث مىشوند همين را مىگويند،
كه اگر لابشرط اخذ شده باشد مىشود شك در مانع، اما اگر اجزاء به شرط
لااخذ شده باشد باز برمى گردد به اينكه نُه جزء بشرط لا است و ديگر جزء دهم
ندارد، يعنى جزء دهم كه آمد، آن بلاشرطى او از بين مىرود. مىگفتند
برمىگردد به نقصيه، مىگفتند اينجا هم همين است، اگر كسى شك بكند كه نماز اوله
التكبير، آخره التسليم بشرط لا. يعنى بشرط عدم زياده، بشرط عدم تقارن
سورتين، بشرط عدم تقارن حمدين، بشرط عدم تقارن ركوعين تا آخر،
اگر اين باشد برمىگردد به اينكه اين بشرط لا آيا شرط است در نماز يا نه؟
رفع مالايعلمون مىگويد شرط نيست. چه برگردانيم به شرط لا، يعنى زياده برگردد
به نقصيه كه آيا نماز ده جزء است، نُه جزء او افعال و يك جزء او هم بشرط لا
است، يعنى افعال بشرطى كه زياده روى او نباشد. حالا اگر زياده را آورد،
شرط از بين رفته است، يعنى بشرط لا نيامده است؛ آن شرط عدمى نيامده پس
نماز باطل است، چون يك شرط را نياوره است و اگر گفتيد لابشرط، يعنى در
جعل بشرط لا نيست. گفته است ركوع بياور، ديگر نگفته است ركوع بشرط عدم
تقارن، اينجا اگر ركوع را زياد بكند، شك برمىگردد به زياده، نمىداند
آيا اين زياده ـ يعنى دو تا ركوع ـ نماز را باطل كرد يانه، باز رفع مالايعلمون جارى
است؛ اصل اين است كه اين زياده نماز را باطل نمىكند، يعنى قاعده رفع
مالايعلمون به ما مىگويد اين زياده موجب فساد نماز نيست. اسم
اين را مىگذارند اصل عدم قاطعيت.
لذا ظاهرا اين عدم
قاطعيت كه مرحوم آخوند آوردهاند، يعنى رفع ما لايعلمون، عموم
نقل، عموم كل شيىء مطلق حتى يرد فيه نهىٌ و ما مىگفتيم هم عقل ماو هم نقل ما
به ما مىگويند اگر شك كرديم چيزى جزء نماز است يا نه، رفع ما لايعلمون
جارى است قاعده قبح عقاب بلابيان جارى است.
على كل حال برائت
عقلى باشد اشكال ندارد، برائت نقلى هم باشد آن هم اشكال ندارد. اسم
او را اينجا مىگذاريم اصالة عدم نقل، اسم او را مىگذاريم عدم قاطعيت يا عدم
مانعيت. ما گفتيم رفع مالايعلمون براى ما كار مىكند هم نقلاً و هم عقلاً،
مؤاخذه هم در تقدير نگرفتيم.
بنابراين اجزاء و
شرائط را هم رفع مالايعلمون مىگيرد. حالا اين جزئى در نماز زياد كرده
تقارن بين سورتين كرده است، تقارن بين ركتين كرده، يعنى قطع نظر از حديث
لاتعاد دو تا ركوع آورده دو تا حمد آوده است، حالا نمىدانيم نمازش باطل است،
يا نه، رفع مالايعلمون مىگويد باطل نيست.
مرحوم آخوند در
اينجا با يك جملهاى مىفرمايند: آيا اينجاها اصالة الصحة بجاى برائت
جارى است يانه؟ مىفرمايند اين جاى او در استصحاب
است و ما بعد مىآئيم در باب استصحاب راجع به اصالة الصحة صحبت مىكنيم. ولى راجع به اين
اصالة الصحة كه صحت تاهلى اسم او را مىگذاريم در
كفايه چيزى نيامده است. على كل حال اينكه مرحوم آخوند دارد، حالا مىخواهيم
دربارهاش صحبت كنيم كه بجاى اصالة عدم مانعيت،
استصحاب جارى بكنيم، اين استصحاب را سه جور مىشود جارى كرد:
يكى استصاب صحت كه
مرحوم آخوند اينجا دارند، يعنى وارد نماز شده، ركعت اول و دوم و
سوم را خوانده است، در ركعت چهارم مىدانسته بايد سه
مرتبه تسبيحات اربعه بخواند، چهار مرتبه خواند، يا نمىداند، چهار مرتبه خواند ـ آن فرض
نمىكند ـ حالا نمىداند نماز باطل شد يا نه، يعنى اين زياده كه در نماز آمد نماز
را باطل كرد يا نه، يا مثلاً مىداند تكتف نماز را باطل مىكند، اما نمىداند اگر
دو دست را بگذارد به سينه چه طور، آيا اين هم نماز را باطل مىكند، مىداند
زياده در نماز آمد، ولى نمىداند اين زياده مثل تكتف نماز را باطل كرد يا
نه. استصحاب صحت جارى است، يعنى تا اينجا
نماز صحيح بوده، حالا نمىدانيم
اين فعل كه آمد، آيا نماز فاسد شد يا نه، كان صحيحا الان يكون كذلك.
مرحوم آخوند اينجا
مىفرمايند فيه اشكالٌ. كه ظاهرا اشكال مرحوم آخوند روى اصل
مثبت اوست، مىگويند استصحاب صحت كه مىكنى،
مىخواهى مابقى را به او بچسبانى، صحيح بوده تا اينجا، پس تا آخر صحيح است وقتى بياورم و
اين اصل مثبت است، چون ما بعد را نمىتواند درست كند،تا اينجا را
مىتواند درست كند.
على الظاهر اين
اشكال هم وارد نيست، براى اينكه اصل مثبت اين است كه مثلاً نمىدانم
زيد در خانه است يا نه، استصحاب كلى مىكنم، مىگويم
انسان در خانه بود، الآن يكون كذلك، پس زيد در خانه است. اين را مىگوييم اصل مثبت، كه
مىخواهم بواسطه استصحاب چيز ديگرى كه از لوازم
استصحاب است آن لازم را بار بكنيم، در اين اختلاف است، كه آيا حجت است يا نه، كه بعد
مىآييم دربارهاش صحبت مىكنيم، اما اگر يك جزء را به
استصحاب و جزء ديگرى را به وجدان، يا به اصل ديگر درست كردم، اين اصل مثبت نيست، مثل
اينكه استصحاب كلى مىكنم، استصحاب جزئى هم مىكنم، زيد را مىدانم در
خانه بود، حالا نمىدانم از خانه رفت بيرون يا نه، اينجا دو تا استصحاب مىكنم،
مىگويم كلى يعنى انسان در خانه بود الان يكون كذلك زيد در خانه بود
الان يكون كذلك. با دو تا استصحاب هم اثبات مىكنم كلى را و هم اثبات مىكنم
جزئى را، اين اصل مثبت نيست.
ما نحن فيه هم
همين طور است؛ اين تسبيح اربعه زيادى كه در نماز آورده نمىداند آن
قبلىها باطل شد يانه، استصحاب مىگويد قبلىها صحيح است. وقتى قبلىها درست
باشد، نماز را مىخوانم تا سلام، نصف نماز را با استصحاب، نصف نماز
را با وجدان مىچسبانم به هم. اصل مثبت آنجاست كه بگويند تا اينجا
صحيح است، از اين به بعد هم با استصحاب صحيح است. ولى اينجا نمىگويم از
اين به بعد صحيح است با استصحاب، مىگويم از اين به بعد صحيح است براى
اينكه يقين دارم ركوع كردم، سجده كردم، تشهد كردم، سلام كردم. اين استصحاب
صحت است.
يك استصحاب هم
نظير همين است بنام استصحاب تأهليه، خيال نمىكنم اين با استصحاب
صحت تفاوتى داشته باشد و اگر مرحوم آخوند بجاى
استصحاب صحت، اسم او را گذاشته بودند استصحاب تأهليه، خيلى بهتر بود. اما حالا گفتند
استصحاب صحت و بعد ش يك تقريب ديگر كردند بنام
استصحاب تاهل.
مرحوم نائينى و
مرحوم آقا ضياء كه در استصحاب بحث او را مىكنند بنام استصحاب تامليه
است و استصحاب تأهليه معنايش اين است كه نماز را آورد
تا ركعت اول و دوم را انجام داد، اما دو تا تشهد انجام داد، حالا عمدا يا سهوا، تشهد اول را كه
انجام داد يقين دارد كه اهليت دارد كه بعدش بخورد به اين قبل، حالا كه دو تا
تشهد آورد، نمىداند اين اهليت از كار افتاد يا نه، يعنى اگر تشهد را نياورده بود،
اين دو ركعت اهليت داشت كه دو ركعت ديگر به او اضافه شود، اما حالا كه اين
تشهد زيادى را آورد نمىداند اين اهليت از اين دو ركعت گرفته شده يا نه،
استصحاب كند و بگويد كان اهلا الان يكون كذلك و مابقى را بجا مىآورد.
اين ظاهرا همان
استصحاب صحت است و اينكه مرحوم نائينى پافشارى دارند كه دو تا
بكنند، ظاهرا وجهى ندارد. مرحوم آخوند اسم او را گذاشتهاند
استصحاب صحت. و مرحوم نائينى اسم او را گذاشتهاند استصحاب تاهلى.
بنابراين اشكالى
كه آنجا هست، اينجا هم هست و آن اين است كه مرحوم آخوند مىگويند
فيه اشكالٌ از جهت اينكه مثبت است، جوابش هم اين است كه مىگوييم اين دو
ركعت درست است كه اين استصحاب براى ما درست مىكند و بعدش را وجدان
براى ما درست مىكند.
بحث مان تمام شد،
بحث بعد استصحاب عدم جعل است كه اين اشكال دارد و اصالة عدم
تذكيه اشكالهاى او را گفتهايم و تمام شده است. بحث فردا
راجع به تنبيه چهارم است .
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
-«ثم انه ربما
تمسك لصحة ما اتى به مع الزيادة باستصحاب الصحة،...». كفاية الاصول، ص 419.