اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره
ملاقى شبهه محصوره بود و اين يك مسأله مشكلى است در اصول، از يك طرف مشهور است كه
ملاقى شبهه محصوره پاك است، از
يك طرف هم دليل نارسا است. اين حرف، و آن قيل و قالها در فرائد، مخصوصا در كفايه
و در كتابهاى كه مفصل نوشته شده، مثل تقريرات مرحوم نائينى و تقريرات حضرت امام،
همه دليل بر اين است كه مسأله مشكل است. بنا شد حرف حضرت امام «رضوان اللّه تعالى
عليه» را امروز نقل كنيم، تا ببينيم مرحوم آخوند چه مىفرمايند، تا بعد ببينيم كه
از شما چه مىتوانيم استفاده كنيم. حضرت امام در دوره اول مىفرمودند ملاقى شبهه
محصوره مطلقا پاك است، علم اول باشد، ملاقى بعد باشد، ملاقى اول باشد، علم بعد
باشد، ملاقى و ملاقى در ظرف يكديگر باشند، طولى باشند، عرضى باشد، تفاوتى نيست، كه
مرحوم شيخ «رضوان اللّه تعالى عليه» در آخر به همين جا رسيدند. دليلى كه حضرت
امام مىآوردند، اين بود كه مىفرمودند وقتى ريشه يابى كنيم ملاقى هميشه بىطرف
است، يعنى شبهه بدوى است، نه طرف علم اجمالى، مابايد آنجا
احتياط كنيم كه علم اجمالى باشد، يعنى بگوييم اما هذا او ذاك؛ يا اين ظرف نجس است
يا آن، اما اگر طرف نداشته باشد اسم او را مىگذاريم شبهه بدويه. ايشان مىگفتند
ملاقى هميشه بىطرف است چرا؟ مىفرمودند مثلاً اگر اول قبل از علم اجمالى يك ملاقى
و طرف پيدا شده، مثل اينكه دست را گذاشتيد به عباء، بعد فهميديد يا دست شما نجس
بوده، يا قباء و دست شمااگر نجس است، بخاطر اينكه به عباء گذاشتهايد، به اين
مىگويند ملاقى اول پيدا شد، علم بعد پيدا شد، يعنى عباء و قباء يك كدام نجس است،
دستتر را گذاشتيد به قباء، ثم علم پيدا كرديد يا دست شما نجس است يا قباء. دست
شما چرا نجس است، براى اينكه ممكن قباء نجس باشد. كه مرحوم آخوند در كفايه مىفرمايند
اينجا بايد از ملاقى و طرف اجتناب كرد، نه از ملاقى. مرحوم امام همين جا مىفرمودند،
اينكه مىگوييد از ملاقى، از شما مىپرسم، اين ملاقى كه بايد از او اجتناب كرد
براى چى است؟ مىگوييد براى اينكه يا عباء نجس است يا قباء. مىگوييم طرف علم
اجمالى عباء است، نه دست شما. برمىگردد مسأله به
اينكه ملاقى در علم اجمالى هميشه مقدم است بر علم اجمالى. وقتى چنين باشد، در
حقيقت مسأله برمىگردد به اينكه يا قباء نجس است يا عباء و نمىدانم من چون دستم
را به عباء گذاشتم نجس است يا نه. مىفرمودند اين دست طرف ندارد، مىشود شبهه
بدوى، عباء طرف ندارد براى اينكه مىگوييد يا عباء نجس است يا قباء. پا را گذاشته
روى فرش، بعد گفتهاند اين فرش بولى بوده، حالا اين شك مىكند كه يا پاى اين نجس
است، يا آنجا كه بچه بول كرده است، اگر همان جا كه بچه بول كرده است پا گذاشته
باشد، پاى او نجس است، اگر آن طرفتر باشد آن نجس است. لذا شك دارد كه يا اين نجس
است يا آن، يك قدرى ريشهيابى مىكند به اينكه يا جاى پا اينجا نجس است، يا آنجاى
فرش. پس علم اجمالى مىرود روى فرش، براى اينكه اگر پا نجس باشد به خاطر اين است
كه فرش نجس بوده است. وقتى چنين باشد هر كجا شما مثال بزنيد ملاقى طرف علم اجمالى
مىشود ملاقى بىطرف مىشود و شبهه بدوى ايجاد مىشود. اينكه مرحوم آخوند
مىگويند: از ملاقى و طرف بايد اجتناب كند و مثال مىزنند به همين جا كه پاىتر
گذاشت روى فرش و گفتند بچه روى اين فرش بول كرده است اينجا مرحوم آخوند مىگويند
از پا بايد اجتناب كرد.
مىگويند چرا؟ مىگويد براى اينكه مىداند يا پاى او نجس است يا طرف فرش و مرحوم
آخوند از جاهايى كه مىگويند بايد از ملاقى اجتناب كرد، مىفرمايند آنجا كه ملاقى
اول پيدا شود و علم اجمالى بعد.
حضرت امام در دوره
اول همين جا را اشكال مىكردند و مىگفتند اينكه مىگويى يا پاى نجس است يا طرف
فرش، و هيچ جا نوبت نمىرسد به اينكه يا ملاقى نجس است يا آن طرف، و ملاقى شما
هميشه بى طرف است، آنكه طرف دارد هميشه ملاقى است، لذا يا ملاقى نجس است يا آن
طرف.
در انائين مشتبهين
شما يك دفعه علم اجمالى پيدا مىكنى كه يا اين ظرف نجس است يا آن ظرف و يكى از
ظرفها مىريزد روى فرش، نمىدانى آيا اينجا نجس است يا آن ظرف، نمىدانم ملاقى نجس
است يا نه. در حقيقت برمىگردد به اينكه يا آن ظرف نجس است يا آن ظرف، اما دست شما
ديگر طرف ندارد آن فرش طرف ندارد. مرحوم آخوند اينجاها مىفرمايند از ملاقى بايد
اجتناب كرد، نه از ملاقى. اما اگر اول ملاقات باشد بعد علم اجمالى پيدا شود، مرحوم
آخوند مىفرمايند:از ملاقى بايد اجتناب كرد نه از ملاقى.
حضرت امام «رضوان
اللّه تعالى عليه» در دوره اول مىفرمودند: همين كه مىگويى از ملاقى بايد اجتناب
كرد، چون طرف علم اجمالى است، اين صورتا طرف علم اجمالى و واقعا طرف علم اجمالى
نيست، براى اينكه شما كه مىگوييد يا ملاقى نجس است يا آن طرف. از شما مىپرسم
ملاقى از براى چى نجس است؟ مىگويى ممكن است ملاقى نجس باشد. مىگويم ملاقى طرف آن
طرف مىشود، يا ملاقى نجس است يا آن طرف، اما ملاقى مىشود بدون طرف، شبهه بدوى
مىشود. در ملاقى كل شيىء طاهر دارد، در ملاقى علم اجمالى است كه مىگويد از هر
دو بايد اجتناب كرد. از ملاقى و طرف بايد اجتناب كرد. كه حضرت امام «رضوان اللّه
تعالى عليه» از نظر رتبه جلو مىآمدند و مىفرمودند رتبه علم اجمالى ملاقى و طرف
هميشه مقدم است بر ملاقى و طرف است. وقتى مقدم شد، حقيقتا وقتى دقت عقلى بكنيم
مىبينيم كه هميشه ملاقى طرف علم اجمالى است ملاقى بدون طرف است و شبهه بدوى است.
لذا بر مىگردد به اينكه نمىدانم اين طرف فرش نجس است يا آن طرف فرش، و نمىدانم
پاى من نجس است يا نه، علم اجمالى مىگويد از فرش اجتناب كن و كل شىء طاهر
مىگويد از اين پاى تر اجتناب لازم نيست. اين را مرحوم امام در
دوره اول خيلى پافشارى داشتند، كه مىخواستند در مقابل آخوند كه تفصيل قائل هستند
ـ كه الان عرض مىكنم ـ مىخواستند بگويند از ملاقى علم اجمالى اجتناب لازم نيست.
ايرادى كه به
ايشان داشتيم و خوشبختانه ايشان از اين عقيدهشان برگشتند و رفتند طرف حرف آخوند و
گفتند حرف آخوند درست است و اين است كه اگر اول ملاقات پيدا شد، بعد علم اجمالى
پيدا شد. از ملاقى بايد اجتناب كرد. همين مثال مرحوم آخوند كه اول ملاقى پيدا شد
ثم علم اجمالى پيدا شد كه يا ملاقى نجس است يا آن طرف مىگفتند از ملاقى بايد
اجتناب كرد و از ملاقى كه طرف ندارد نبايد اجتناب كرد.
حضرت امام هم در
دوره دوم همين را مىگفتند. چرا؟ مىگفتند آن دليلى كه ما قبلاً مىگفتيم اين دليل
عقلى است نه عرفى و اينكه ما بخواهيم بگوييم علم اجمالى از نظر مرتبه هميشه بين
ملاقى و طرف است، در ست است، اما عقل دقى فلسفى است كه رتبه را متوجه مىشود، اما
عقل عرفى تا مىگويند پاىتر تو نجس شد چون گذاشتى روى فرش نجس، مىبيند يا پاى او
نجس است يا طرف فرش. مرحوم آخوند اينجور مىگويند كه يا پاو يا جا فرش و يا آن طرف،
مىشود اجتناب از ملاقى و ملاقى و طرف.
لازمه حرف اين است
كه مرحوم آخوند همين جاها را مثل فرش مىگويند بايد اجتناب كنيم از ملاقى، از
ملاقى و از طرف. حضرت امام هم همين را مىگفتند و مىگفتند اينكه با دقت عقلى
بخواهيم بيائيم جلو و بگوييم از نظر رتبه علم اجمالى هميشه به ملاقى وطرف مىخورد،
اين درست است، اما دقى فلسفى است، اگر او را بدهيم دست عرف، عرف اين جور مىگويد
كه يا جاى پا و پا، يا آن طرف نجس است، بالاخره ملاقى را مىكشاند توى صحنه و
مىگويد از ملاقى بايد اجتناب كرد و اينكه شما بخواهيد ملاقى را از كار بيندازيد و
بگوييد علم اجمالى اصيل روى ملاقى و آن طرف است، اين عقلاً درست است، اما عرف
نمىپسندد، و چون در فقه ما عرف مناط است، نه عقل دقى فلسفى، پس حرف مرحوم آخوند
درست است و آن اين است كه سه طرف درست مىشود، مىگوييم يا ملاقى يا ملاقى، يا آن
طرفِ ملاقى نجس است. كه مرحوم آخوند از نظر دقى فلسفى نگاه نكردهاند، فرمودهاند
گاهى بايد از ملاقى و ملاقى و طرف اجتناب كرد، مثال به همين مثال من مىزنند، پا
را گذاشتيد روى فرش تر، خانم گفت پايت نجس شد، كجا؟ مىگويد نمىدانم، تا گفت
نمىدانم شما علم اجمالى پيدا مىكنيد، يا جاى پا و يا پا و يا آن طرف نجس است.
نظير
اينكه سه تا كاسه داشته باشيم، ندانيم در كدام است، اگر دو كاسه باشد يكى را دو
قسمت بكنيم، همين جور كه آنجا را بايد اجتناب كنيم از هر سه كاسه، اينجا هم بايد
اجتناب كنيد از ملاقى و ملاقى و طرف.
مرحوم آخوند
مىفرمايند گاهى بايد اجتناب كرد از ملاقى و طرف. اين آنجاست كه اول علم اجمالى
پيدا بشود، سپس دست شما بخورد به كاسه. مثل اينكه شما مىدانى يا عباء نجس است يا
قباء، دستتر را مىگذاريد به عباء، مىگويند اين دستت پاك است. چرا؟ براى اينكه
علم اجمالى آمد تنجيز كرد تكليف را و گفت اجتنب عن النجس فى البين، از عباء و از
قباء. اما اين دست را كه به عباء گذاشتى نمىدانى به نجس گذاشتى يانه، مىگويد اين
علم اجمالى روى او نيست و كل شيىء طاهر حتى تعلم روى اوست، چون شبهه بدوى است، اين
در صورتى كه اول علم اجمالى پيدا شود بعد ملاقات.
مىفرمايند، گاهى بايد از ملاقى و طرف اجتناب
كرد و از ملاقى نبايد اجتناب كرد اين در جايى است كه علم اجمالى بعد پيدا شود، مثل
اينكه شما
دست را زديد به يك كاسه و كاسه ريخت، حالا شك كرديد كه يا دست شما نجس است، براى
اينكه ملاقات با آن كاسه كرده است، يا آن كاسه آن طرفى كه مورد ابتلاء توست،
مىگويند از ملاقى بايد اجتناب كنى، نه از ملاقى. حتى ملاقى هم موجود باشد باز طرف
ندارد، يعنى دست گذاشتيد به قباء، بعد علم اجمالى پيدا كرديد يا عباء نجس است يا
قباء، مرحوم آخوند مىفرمايند از دست بايد اجتناب كنيد، اما از عباء نه. اين هم
حرف مرحوم آخوند.
مىفرمايند گاهى هم بايد اجتناب كنى از ملاقى و
ملاقى هر دو. مثل آنجا كه اول دست گذاشتيد به عباء و بعد علم اجمالى پيدا كرديد يا
دست نجس است يا اين يا آن. مىفرمايند در اين صورت از ملاقى و ملاقى هر دو بايد
اجتناب كرد. اين حرف مرحوم آخوند است. ايراد به مرحوم آخوند هم كه مرحوم امام
مىفرمودند، اين است كه عرف نمىپسندد كه بگوييم از ملاقى اجتناب نه، و از ملاقى
بله، اين را عرف نمىپسند. عرف مىگويد از پا و از جاى پا هر دو بايد اجتناب كرد.
اين استيحايش عرف
را مرحوم آخوند ملتزم مىشدند، مرحوم حضرت امام هم در دوره بعد ملتزم مىشدند. و
عرف استحايش را دارد كه ملاقى را انفكاك بدهيم از ملاقى.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.