اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى
يفقهوا قولى.
بحث ما درباره امر متباينين بود كه علم
اجمالى روى او داشته باشيم، نظير انائين مشتبهين، نظير دو لباس كه مىدانيم
يكى از آنها نجس است، يا در
تكليف، مثل اينكه در روز جمعه مىدانم بايد نماز بخوانم، نمىدانم جمعه است يا ظهر.
مشهور در ميان اصحاب گفتهاند بايد از انائين
مشتبهين اجتناب كرد، روز جمعه هم بايد حتما دو تا نماز بخواند براى
اينكه اشتغال يقينى برائت يقينى
مىخواهد ؛ اين علم دارد نجس در ميان است، اشتغال يقينى برائت يقينى مىخواهد.
برائت يقينى به اين است كه از هر دو ظرف اجتناب كند، برائت يقينى اين است
كه روز جمعه دو تا نماز بخواند. در اين باره عرض كردم كه بعضى از بزرگان
گفتهاند در اطراف علم اجمالى اصلى جارى است و تقريب اينجور است كه مولى
بواسطه اصل در اطراف علم اجمالى رفع يد مىكند از اصل تكليف، لذا علم تفصيلى را اين آقايان از ما گرفتهاند.
چون كه ما علم به حرمت داريم اما اينها مىگويد بعد از جريان اصل، علم به حرمت
نداريم.
گفتيم مرحوم آقاى داماد بعد از آنكه حرف
مرحوم آقاى داماد را مىپذيرفتند رواياتى مىآوردند كه آن روايات
به ما مىگويد اشتغال يقينى
برائت يقينى مىخواهد و اصل در اطراف علم اجمالى جارى نيست. كه ما از آن روايات
مىفهيم تكليف منجز در اطراف علم اجمالى هست. كه گفتيم اگر بدانيم تكليف
منجز هست، معنا ندارد.اصل جارى بشود؛ تناقض صدر و ذيل است و انصراف روايت از علم اجمالى است.
بحث امروزمان اين است كه مرحوم حضرت امام
«رضوان اللّه تعالى عليه» مدعى بودند روايات حل اطراف علم اجمالى را
مىگيرد و مىفرمودند همين
جور كه شما مىخواهيد بگوييد رواياتى داريم كه آن روايات به ما مىگويد در اطراف علم
اجمالى اصل جارى نيست. روايات حل مىگويد در اطراف علم
اجمالى اصل جارى است، الا اينكه ايشان در آخر كار بطور جزئى اين حرف را مىزدند و
مىفرمودند: الا اينكه روايات حل ضعيف السند است. از اين جهت نمىتوانيم تمسك به روايات بكنيم.
امروز روايات را بخوانيم، كه اگر ضعيف السند
باشد و روايات حل مربوط به علم اجمالى باشد، اين روايات مىگويند اصل
در اطراف علم اجمالى جارى
است و شما مىتوانيد در هر دو طرف اصل جارى كنيد و آن تكليف منجز را به واسطه اصل
برداريد.
روايات در جلد 17 وسائل، در كتاب اطمعه و
اشربه، باب 61 از ابواب اطعمه مباحه صفحه 90 آمده است. كه مرحوم صاحب
وسائل تيتر را اينجور
زدهاند: باب جواز اكلالجبن و نحوه مما فيه حلال و حرام حتى يعلم انه من قسم الحرام
بشاهدين.
روايت 1: «محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى،
عن احمد بن محمد بن عيسى، عن ابى ايّوب، عن عبداللّه بن سنان،
عن عبداللّه بن سليمان» سند روايت را حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه»
مىفرمودند ضعيف است، براى خاطر عبداللّه بن سليمان، الا اينكه اين
عبداللّه بن سليمان و لو اينكه در كتب اصلى رجال يعنى نجاشى، كشى و شيخ طوسى توثيق نشده
است و مرحوم حضرت امام از اين جهت مىگفتند روايت ضعيف السند
است، الا اينكه چيزهاى فراوان مهمتر از اين چهار كتاب عبداللّه سليمان
دارد، كه روايت مىشود صحيح السند. اول اينكه اينجا احمد بن محمد بن عيسى روايت
را نقل مىكند و اين لا يروى الا عن ثقة.
دوم اينكه عبداللّه بن سنان نقل مىكند كه
از اصحاب اجماع است.
سوم اينكه محمد بن يحيى از اين آقا روايت نقل
مىكند و محمد بن يحيى از اصحاب اجماع است و لا يروى الا عن ثقة.
چهارم اينكه ابن قولويه در كامل الزيارات از
او روايت نقل مىكند و انّه لايروى الا عن ثقة.
و از همه اينها مهمتر ايشان از مشايخ صدوق
است، كه آخر من لا يحضر، اين عبداللّه بن سليمان را از مشيخه خود
حساب مىكند، يعنى مرحوم صدوق در من لا يحضر ايشان را بخصوصه توثيق كرده
است .لذا روايت با اين عرض من مسلم است الا اينكه حضرت امام ره سختگيرى
مىكردند در سند و ايشان مىخواستند راوى در كتب اربعه باشد و اگر در
كتب اربعه نبود مىگفتند روايت ضعيف است.
پس روايت از نظر ما صحيح السند است. حالا اگر
ضعيف باشد از آن جهت است، اما از اين چهار جهتى كه من عرض مىكنم.
روايت صحيح السند است.
«قال سألت اباجعفر عليهالسلام عن الجبن فقال
لى لقد سألتنى عن طعام يعجبنى»؛ فرمودند يك طعامى را سؤال كردى كه
من دوست دارم.
«ثم اعطى الغلام درهما»، يك درهم دادند به
غلام و فرمودند برو پنير بخر و بيا؛«فقال يا غلام ابتع لنا جبنا ثم دعا
بالغداء فتغذينا معه»، سفره را پهن كردند و من با امام باقر عليهالسلام صبحانه
خورديم.
«فاتى بالجبن فاكل و اكلنا فلما فرغنا من
الغداء قلت: ما تقول فى الجبن؟»؛ بعد از صبحانه دو مرتبه از امام سؤال كرد كه
ما تقول فى الجبن؟ چه مىفرماييد در اكل پنير؟
«قال: اولم ترنى آكله»؛ مگر نديدى خودم
خوردم؟«قلت بلى ولكنى احب ان اسمعه منك»؛ دوست دارم از شما بشنوم.
«قال ساخبرك فى الحبن و غيره»؛ يك قاعده كلى
به تو بدهم. «كل ما كان فيه حلال و حرام فهو لك حلال حتى تعرف الحرام
بعنيه فتدعه» هر چيزى
كه در او حلال است، در او حرام است، اين براى تو حلال است؛ مىتوانى كل شىء لك
حلال در او جارى كنى، تا اينكه حرام بعينه را بشناسى. وقتى شناختى، آنوقت فتدعه. حضرت امام حرفى دارند،
كه اين حرف را مرحوم نائينى و كمپانى هم احتمال دادهاند، مخصوصا
مرحوم آقاى كمپانى خيلى اينطرف و آن طرف مىزنند. حضرت امام مىگفتند
كه اين كل ما فيه حلال و حرام مربوط مىشود به علم اجمالى، كه چون يك
چيز كه حلال و حرام نيست، وقتى فيه حلال و حرام فرض مىشود كه دو تا
ظرف باشد، كه حلال است هر دو تا اينكه بعينه حرام را بدانى، بدانى يكى از
كاسهها حرام است.
در كل شىء فيه حلال و حرام فتدعه بعينه آن
لفظ حتى تعرف الحرام بعينه مراد يعنى علم اجمال و وقتى علم اجمالى باشد،
اين روايت به ما مىگويد اصل در اطراف علم اجمالى جارى است، مگر اينكه ما
بخصوصه بدانيم حرام را. حيث اينكه در انائين مشتبهين نمىدانم حرام
بخصوصه كجاست، پس كل شىء فيه حلال و حرام فهو لك حلال. اين يك احتمال
است.
احتمال ديگر اينكه كل شىء يحتمل فيه حلال و
حرام، كه مىشود شبهه بدويه، كه يك يحتمل در تقدير باشد. كل شىء
يحتمل فيه حلال و حرام فهو لك حلال حتى تعرف الحرام بعينه فتدعه، يعنى حتى
تا اينكه بدانى بشخصه حرام است ولى تا ندانى بشخصه اين حرام است، فهو لك
حلال.
اگر ما بخواهيم بگوييم تقدير يحتمل، خلاف
ظاهر است، اولاً مرحوم فرمايش حضرت امام هم خلاف ظاهر است براى
اينكه اينجا كل شىء است و روى فرمايش مرحوم حضرت امام بايد بگويند كل
مجتمع، چون انائين مشتبهين دو تا است و نگفته است كه كل شيئين
فيه حلال و حرام. لذا اگر ما علم
اجمالى را بخواهيم روى فرمايش حضرت امام بگوييم اين هم خلاف ظاهر است و در
انائين مشتبهين اينجورى است كه نمىدانم آن حلال است و او حرام، يا حلال
است و آن حرام. اين جبن كه جلو من است، حلال است يا حرام .يك چيز است.
اگر حرف ما باشد كه بگوييم كل شىء يحتمل فيه
حلال و حرام، مىشود شبهه بدويه و عالى است و آن اين است كه اين
پنيرى كه در مقابل تو گذاشته شده و نمىدانى حلال است يا حرام، اين پنير
را بخور؛ طورى نيست. اما اگر بخواهيم فرمايش مرحوم حضرت امام را درست كنيم و بگوييم اين
مربوط به علم اجمالى است، كل دو طرف علم اجمالى، كه
فهى حلال و حرام باشد، حلال است. براى
اينكه كل شىء فيه حلال و حرام نيست، بلكه كل شيئين است و بخواهيم
بگوييم جنس پنير، يك قسم او حلال است، يك قسم او حرام است؛ كل شىء يعنى كل شىء له قسمين: قسم فيه
حلال،قسم فيه حرام؛ آن چيزى كه الآن در مقابل توست، حلال است. اگر اين را
بگوييم، اين هم برمىگردد به شبهه بدويه و همين جور هماست، چون كه اين پنيرها
بعضى از آنها را مىدانستند نجس است و نمىدانستند نجاست كدام است. حضرت
مىفرمودند: اين پنيرى
كه الان در مقابل توست بخورى طورى نيست. باز مىگردد به شبهه بدوى لذا حرف مرحوم
حضرت امام با آن شأن نزول هم جور نمىآيد براى اينكه اين راوى اشكال توى اين پنير بخصوصه داشت و اينكه
علم اجمالى نبود، كه حضرت فرمودند:«كل ما كان فيه حلال و حرام فهو
لك حلال»، يعنى چيزى، چيز واحدى كه احتمال مىدهى در او حلال باشد،
حرام باشد، فهو لك حلال. لذا حرف مرحوم حضرت امام با شأن نزول روايت
هم جور نمىآيد.
يك حرف ديگر هم هست و آن اين است كه كل شىء
طاهر حتى تعلم انه قذر را حرام شما چه جور معنا مىكنيد؟ اينكه
ديگر اين حرفها در او نيست. كل شىء لك حلال حتى تعلم انه حرام. كل شىء
طاهر بقرينه حتى تعلم، يعنى كل مشكوك، هر چه آنجا معنا كرديم، اينجا هم معنا
مىكنيم.
ظاهرا و لو اينكه فيه حلال و فيه حرام تاييد مىكند فرمايش مرحوم حضرت امام
را و لو لفظ بعينه تاييد ديگرى است براى حضرت امام، اما ما
بدهيم دست عرف و يك يحتمل در تقدير بگيرد، براى او آسانتر است تا اينكه از كل
شىء، شيئين اراده بكند، براى اينكه اگر علم اجمالى باشد بايد از شىء شيئين
اراده كند اگر شبهه بدوى باشد از شىء، شىء اراده مىكند، الا اينكه يك يحتمل
در تقدير مىگيرد، يا اينكه از شىء بقرينه حتى تعلم مشكوك اراده مىكند.
نمىشود ما توى آب برويم و پايمان تر نشود،
بالاخره يك جور بايد اين روايت را درست كنيم. حالا مائيم و عرف يعنى
مائيم و اصطلاحات. كل شىء
فيه حلال و حرام را معنا بكنيم يعنى كل شيئين كه فيه حلال و حرام يا جنس بگيريم و بگوئيم كل جنس كه يك قسمت او حلال
است، يك قسمت حرام است و الان هر دو قسمت پيش تو است، براى تو حلال
است، اين را معنا بكنيم، يا بگوييم كل شىء فيه حلال و حرام يعنى كل
مشكوك، كل شى يحتمل فيه حلال و حرام. كدام اظهر است؟
اگر يادتان باشد مرحوم شيخ انصارى اين
روايتها را مبدّل كردند به كل شىء لك حلال حتى تعلم ـ كه روايت هم الآن
مىخوانيم ـ كه ديگر فيه حلال و
حرام هم ندارد. كل شىء لك حلال حتى تعلم، مثل كل شىء طاهر حتى تعلم،
يعنى مثل اينكه راوى هم همين را فهميد لذا
بجاى كل شىء فيه حلال و حرام، گفت كل شىء لك حلال. شيخ انصارى هم
فيه حلال و حرام را انداختند و گفتند روايات حل را داريم و آن كل شىء لك
حلال حتى تعلم است.
على الظاهر اين جور است و نمىشود حرف حضرت
امام را قبول كنيم. احتمال او هست، اما اينكه از شىء مشكوك
اراده بكنيم خيلى اظهر است، تا
اينكه از شىء اراده كنيم جنس را، يعنى مجموعه را.
روايت 2:«و عن احمد بن محمد الكوفى عن محمد
بن احمد النهدى عن محمد بن الوليد، عن ابان بن عبدالرحمن، عن
عبد اللّه بن سليمان، عن ابى
عبداللّه عليهالسلام». رواية صحيح السند است. باز حضرت امام در عبداللّه بن
سليمان اشكال داشتند و ايشان مىگفتند يك روايت است در حالى آن روايت اولى از ابى جعفر
عليهالسلام بود و اين روايت از ابى عبداللّه عليهالسلام است. لذا عبداللّه بن
سليمان گاهى از امام باقر عليهالسلام و گاهى از امام صادق عليهالسلام روايت نقل
كرده است .
روايت دوم كه ابن عبداللّه نقل مىكند اين
است:
«فى الجبن قال»؛ امام
صادق عليهالسلام فرمودند:«كل شى لك حلال حتى يجيئك شاهدان يشهدان ان فيه ميتة».
در اين روايت بجاى كل شىء فيه حلال و حرام
فرمودند: كل شىء لك حلال حتى تعلم انه حرام. لذا همه روايتها را
مرحوم شيخ انصارى گذاشتند كنار
و اين روايت را آوردند.
اين شاهدان كه اينجا آمده است، لمّ او اين
است كه آيا در موضوعات دو نفر مىخواهيم يا نه .مشهور در ميان اصحاب
مىگويند دو نفر مىخواهيم و ما گفتيم يك نفر مىخواهيم.
اينجا كه مىگويد دو نفر براى اين است كه
مىخواهد سوق را بزند، اصالة الصحة فى فعل المسلمين را مىخواهد بزند و
آنجا يك شاهد بايد باشد در
مقابل سوق و يك شاهد ديگر باشد. كه مقدم بشود بر سوق، مقدم بشود بر اصالة
الصحة.
لذا روايت 2 همان است كه شيخ انصارى مىگويند
كل شىء لك حلال حتى تعلم يانه احرام و ديگر بعينه را ندارد و
فيه حلال و حرام را هم ندارد و اين
روايت 2 قرينه بر اينكه از روايت اول هم از كل شىء مشكوك معنا مىكنيم. لذا چون حضرت
امام اصرار زياد روى او داشتند بعضى روايات را هم فردا بخوانيم تا ببينيم
حق با ايشان است يا نه.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
-وسائل الشيعه
ج 17، ص 90، باب 61، از ابواب الاطعمة المباحة، ح 1.
-فرائد الاصول، ج 1، ص 520.
-وسائل الشيعه ج 17، ص 91، باب 61، از
ابواب الاطعمة المباحة، ح 2.