اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ديروز درباره
اين بود كه معناى روايات من بلغ چيست.
گفتم قدماى از
اصحاب مىگفتند اين روايات براى ما استحباب درست مىكند، كه اگر يك روايت ضعيف
السندى به شما گفت فلان زيارت آنقدر
ثواب دارد، يعنى مستحب است. قدماء اين
جورى مىگويند كه روايات من بلغ براى مااستحباب درست مىكند.
ديروز ما ايراد داشتيم و مىگفتيم قبل از اينكه
روايت بيايد استحباب درست كند، بايد زمينه داشته باشد و دليلى نمىتواند زمينه ساز
باشد لذا
مىگفتيم حرف قدماء از اين جهت اشكال دارد.
حرف دوم، حرف
مرحوم شيخ بود كه گفتند پروردگار عالم ثواب را مىدهد، اما نه بعنوان استحباب،
بلكه بعنوان رجاء، بايد نيت او اين باشد كه
بعنوان رجاء مىآورم، اگر مطابق با واقع است، مستحب و الا ثواب انقيادى دارد و
روايات من بلغ ارشاد است؛ عقل ما هم همين را مىگويد كه اگر نمىدانى واجب است يا
نه، بياور بعنوان رجاء. لذا شيخ انصارى مىفرمايند اين روايات بيش از حكم عقل ديگر
دلالت ندارد و روايات ارشادى است.
اين را هم ما
اشكال داشتيم كه اگر مطلق و مقيد درست بكنيم و بواسطه روايت محمد بن مروان، رواية
هشام را تقييد كنيم، حرف مرحوم شيخ خوب
است، اما اگر تقييد نكنيم، رواية هشام مطلق است و بخواهيم بگوييم ارشادى است
نمىشود گفت. اين هم حرف دوم بود.
حرف سوم، حرف
مرحوم نائينى بود كه شاگردهاى مرحوم نائينى، من جمله مرحوم حكيم، آقاى خوئى و
امثال اينها روى او پا فشارى دارند، كه
مرحوم نائينى مىفرمايند اين روايات براى ما سند درست كن است، من بلغه شىء من
الثواب كان له اجر ذلك، يعنى سند ضعيف بجاى سند صحيح است و آنچه مربوط به مستحبات است، سند لازم ندارد. ايرادى كه ديروز
ما داشتيم اين بود كه مىگفتيم تخصيص زدن با اين گونه بيان جايز نيست. مگر امام عليهالسلام نمىتوانستند بگويند ما
در شبهات سند نمىخواهيم و همين مقدار كه شما يك چيزى ببينيد روايت بمنزله صحيح
السند مىشود و عمل بكنيد و مىشود صحيح السند؟ مىشود بگويى كه امام بجاى اين
گفته ما بلغه شىء من الثواب فعمله كان له اجر ذلك و لو لم يقله رسول اللّه
صلىاللهعليهوآلهوسلم؟ اينكه عبارت گوئى نيست، اين يك نغز و معما مىشود، يعنى
نغز بگوييم و در حقيقت در روايات ما يك معما باشد، كه از امام عليهالسلام بپرسيم
مرادتان از اين و من بلغه شى ء من الثواب فعلمه چيست، امام عليهالسلام بگويند مراد من اين است كه در
مستحبات روايات ضعيف السند بمنزله روايت صحيح السند است.
لذا حرف مرحوم
نائينى يك حرف دقى و عقلى و اصولى است ،كه
عرف پسند نيست، يعنى نمىشود اين معنا را تحميل بر عرف كنيم.
حرف ديگر هم در
مسأله هست و آن اينكه شما مىخواهى صدق العادل را تخصيص بزنى، وقتى مىخواهى صدق
العادل را تخصيص بزنى يك حرف
اينكه اصلاً صدق العادل آيا تخصيص بردار است؟ مىشود تخصيص زد، كه بگوييم تصديق
عادل كن الا اينجا؟ عرف نمىتواند. بپذيرد فاسق را بايد طرد
كرد؛«ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا» فاسق را طرد كن.
حالا بگوييم روايات من بلغ آمده تخصيص مىزند اين صدق العادل را. خيلى بعيد است
انسان اين جور بگويد. معنايش اين است كه تصديق كن عادل را در خبر واحد و اما خبر
واحدى كه مربوط به مستحباب است، اين لايشرط فى العدله. توسعه باشد همين است تخصيص
هم باشد، همين است، و اينها عرف پسند نيست، نظير آن عامهايى كه آبى از تخصيص است،
اين هم آبى از تخصيص است.
ايراد مهمتر
از اين
دو، اين است كه در باب حجج و ادله، بقول خود مرحوم نائينى تتميم كشف است.
كه اين از قول شيخ بزرگوار گرفته شده، كه اگر
مىگويد خبر عادل را به او عمل بكن، تتميم كشف كرده است، يعنى اين روايت كه براى
ما مظنه مىآورد، صدى نود مىنماياند واقع را، يا صدى هفتاد
مىنماياند واقع را. حجيت خبر واحد مىآيد مىگويد صد درصد، تتميم كشف مىكند ناقص
را كامل مىكند.
در باب حجج و ادله
همهاش اينجورى است، كه بقول مرحوم شيخ و خود مرحوم ناينيى تتميم كشف است، وقتى
اينجور باشد، اگر يك روايت بنماياند كه كشف در اينجاناقص است، اين ديگر نمىتواند
تتميم كشف باشد مثل مانحن فيه «من بلغه شىء من الثواب فعمله كان له اجر ذلك ولو
لم يقله رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم»اين لم يقله به رسول اللّه يعنى
اين كاشف نيست، يعنى اين ممكن است مطابق با واقع نباشد و خود لم يقله به رسول
اللّه بجاى اينكه تتميم كشف باشد، تنقيص كشف است و ما در باب حجج تميم كشف
مىخواهيم، نه تنقيص كشف.
ما در باب حجيت
خبر واحد اينجورى مىخواهيم:«العمرى ثقتى فماادى اليك عنى فعنى يؤدى». اين را مىگويند
تيم كشف كه از امام هادى يا امام
عسگرى عليهالسلام، يا هر دو مىپرسند كه عمرى چه وضعى دارد؟ آنكه يكى از نواب خاص
امام زمان است ؛ آنوقت در يك روايت دارد:«العمرى ثقتى، فما ادى اليك عنى فعنى
يؤدى»، است، گفته او گفته من است. به اين مىگوييم تتميم كشف. يا در روايت ديگر
دارد:العمرى و ابنه ثقتان فما ادّيا اليك عنى، فعنّى يؤديان»، عمرى و پسرش هر
دو ثقهاند و گفته آنها، گفته من است و گفته من، گفته آنهاست. حالا بجاى اينكه
بگويد گفته او گفته من است، مىگويند اگر هم درست نباشد، ما ثواب او را به تو مىدهيم.
در حقيقت اينجورى
مىشود: عمرى ثقةٌ فما يؤدى عنه و ان لم يؤدى عنى، فانّه حجة. خود ما هم استعمال
هايمان همين جور است كه مىگويم ايشان ثقة است، گفته او گفته من است، كار او كار
من است. اين را مىگوييم تتميم كشف، اين را مىگوييم خبر واحد بجاى علم مىنشيند،
اين را مىگوييم اينكه امام صادق عليهالسلام آمده آن نقص را كشف كرده است و اما
اين روايت مىنماياند آنجا كه نقص دارد؟ مىگويد اين نقص را هم دارد، اما حالا ما
قبول مىكنيم و ثواب او را به تو مىدهيم؟ من بلغه شىء من الثواب و لو لم يقله
رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم
ثواب او را به تو مىدهيم و لو اينكه مطابق با واقع هم نباشد؟
اين نمىسازد با
اينكه ما بخواهيم بگوييم در خبر واحد در مستحبات عدالت شرط نيست، ثقه نيست، بلكه
خبر ضعيف نازل منزله خبر صحيح است.
ظاهرا نمىشود حرف
مرحوم نائنيى را پذيرفت،اما انصافا حرف خوبى است و به عقيده من شايد اينكه قدماء
مىگفتهاند اين روايات من بلغ مستحب
درست مىكند، مرادشان همين حرف مرحوم نائينى باشد، كه مىخواهند بگويند اين روايات
تصحيح مىكند سند مستحبات را و مىگويد در باب مستحبات لازم نيست راوى ما ثقه
باشد، يا عادل باشد.
حرف خوب است، اگر
بتوانيد جواب اين سه ايراد را بدهيد و مخصوصا ايراد اول، اينكه آقا گفتن عبارت
براى تصحيح سند، ظاهرا نمىشود استعمال
شىء در غير وضع له است. اين هم قول سوم و من خيال مىكنم حرف مرحوم نائينى خوب
باشد اما دليل ندارد اگر دليل او بتواند درست بكنيد حرف مرحوم نائينى خيلى خوب
است.
حرف چهارم حرف
استاد بزرگوار ما مرحوم حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» است. ايشان
مىفرمايند اين روايتها سياق و نسق، آن سياق و نسق اين آيه شريفه است كه «من جاء
بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها». اينها ترغيب و
تحريص است باينكه مردم رو بياورند به مستحبات. «من يطع اللّه والرسول فاولئك مع
الذين انعم اللّه عليهم من النبين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك
رفيقا».
مردم رو بياورند
به اطاعت خدا، متقى بشوند مردم مقدس بشوند. لذا مىرساند او را به آنجا، كه ثواب
تفضلى او را مىرساند به پيغمبر اكرم هم در
قيامت، هم در بهشت. مثلاً اگر انسان اين دعاء را بخواند، گناهش آمرزيده مىشود.
اينها استحقاق نيست، تفضلى است. ايشان مىفرمودند: زيارت
ابىعبداللّه عليهالسلام از همين باب است.
چشم پيامبر كه به
امام حسين عليهالسلام افتاد فرمودند: اى عايشه يك دستهاى از امت اين حسين من را
مىكشند و اين در كربلا دفن مىشود. هر كس زيارت او برود، هر قدم كه برمى دارد خدا
ثواب يك حج و يك عمره به او مىدهد. عايشه تعجب كرد. پيامبر پى در پى ثواب را زياد
كردند. اين چه ثوابى است؟ ثواب تفضلى است.
حضرت امام
مىفرمودند اين هر قدم يك حج و يك عمره چه ثوابى است؟ اين با من بلغه شىء من
الثواب كان له اجر ذلك و لو لم يقله رسول
اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم مثل هم است، يك نسق و سياق دارد و اين روايات من
بلغ بقول ايشان آمده كه دانه بريزد و كبوتر بگيرد. يكدفعه دانه را مىريزند، براى
اينكه اين استحقاق دارد، يك دفعه كارش تفضلى است، به اين معنا كه دانه مىريزد، كبوتر
بگيرد. خداوند عالم با اين روايت كه تور است، مىخواهد بنده بگيرد. ترغيب و تحريص
مردم به عبادات است هر قدمى كه نود حج و نود عمره ثواب
ندارد، بلكه تفضل است.
يك روايت از امام
رضا عليهالسلام هست كه سؤال مىكنند يابن رسول اللّه چرا متشابه در قرآن است؟
حضرت يك جواب مثل
خودشان مىدهند مىفرمايند متشابه در قرآن است براى اينكه مردم محتاج به ولايت
باشند، مردم اطراف ما را بگيرند،
براى اينكه «من
بكى او ابكى او تباكى وجب له الجنة».
لذا ايشان
مىفرمودند نسق اين روايتها نسق آنها «و من يطع اللّه و الرسول» است «من جاء
بالحسنة فله عشر امثالها» است «من زار
الحسين عليهالسلام بعله موته فله الجنة وجب الجنة» است فردا هم يك
مقدار دربارهاش صحبت مىكنيم.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
-فوائد الاصول،
ج 1، ص 477.
-رجوع كنيد به
فوائد الاصول، ج 3، ص 412.
-الكافى، ج 1، ص 329، باب فى تسمية من
را، عليهالسلام، ح 1.
-«
و من بكى و ابكى واحدا فله الجنة، و من تباكى فله الجنة». بحار الانوار، ج
44، ص 288، باب ثواب البكاء على مصيبته و مصائب سائر الائمة عليهالسلام، ح 27.