اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما در باب
راويات من بلغ بود.
يك بحث درباره
روايات بود، كه گفتم صاحب در باب 18 از ابواب مقدمه عبادات رواياتى را ذكر كرده،
كه اين روايات برمىگردد به دو روايت و درباره
آن دو رواية صحبت كرديم.
يك بحث هم درباره
فقه الحديث بود كه اين دو روايت چه قدر دلالت دارد.
در اين باره صحبت
كرديم.
يك بحث هم راجع به
اين بود كه آيا يك كدام از اين دو روايت مقيد است و ديگرى مطلق است؟ آيا تقييد
مىكند يا نه؟ صحبت كرديم.
بحثى كه باقى
مانده است اينجا راجع به اين است كه دلالت اين روايات چه مقدار است و چى مىخواهد
بگويد؟ چهار قول در مسأله ديده مىشود:
يك قول، قول قدماء
است كه مىگويند روايات من بلغ براى ما استحباب درست مىكند و از همين جهت هم
قدماء راجع به مستحباب فتوى مىدهند به آن روايتى كه ضعيف السند باشد، حتى فتوا
مىدهند به استحباب گفته و مضمون گفته يك فقيه، حتى بسيارى بر طبق شهرتهايى كه در
ميان متشرفه هست فتوى مىدهند به استحباب و مىگويند روايات من بلغ به ما مىگويد روايت
ضعيف مىتواند مستحب درست كند، قدماء اين را مىگفتند كه اگر شما حرف قدماء را از
ميان روايات بيرون بياوريد آنچه در مفاتيح است مستحب است ونبايد دنبال اين برويم
كه مثلاً زيارت امين اللّه سند خوبى دارد يا نه، زيارت جامعه سند خوبى دارد. چه
سند را داشته باشد و چه سند نداشته باشد، من بلغه شىء من الثواب مىگويد آنچه كه
در مصباح المتهجد شيخ طوسى است، اينها مستحب است.
ايرادى كه ما
داشتيم، اين بود كه گر چه ما مطلق و مقيد قائل نيستيم مخصوصا در باب مستحبات،
اينها مثبتين بود و نمىتوانست اطلاق و تقيدى
در كار باشد،ولى مستحب اقتضاء مىخواهد و روايات من بلغ به ما مىگويد كه و لو
زمينه نباشد، ثواب انقيادى داده مىشود، براى اينكه روايت اين است: من بلغه شىء
من الثواب فعمله كان له اجر ذلك و لو لم يقله رسول اللّه
صلىاللهعليهوآلهوسلم، يعنى و لو مطابق با واقع نباشد ثواب انقيادى داده
مىشود و در باب مستحب ثواب بر نفس عمل داده مىشود، مثلاً نماز شب، خودش شما را
به مقام محمود مىرساند، يعنى مصلحت غير ملزمه در كار است و آن را مىآوريد و ثواب استحقاقى را مىگيريد. اما
اگر شما چيزى را رجاءً مىآوريد، ثواب او انقيادى
است، نه استحقاقى. اين ايراد ما بود كه اين حرف قدماء وقتى درست است، روايات من
بلغ وقتى براى ما مستحب درست مىكند، كه آنچه مىآورد در اين يك مصلحت غير ملزمه
داشته باشد و الا معنا ندارد بگوييم مستحب است واجب او هم همين است، يك دفعه او را
مىآوريد مطابق با واقع است، ثواب استحقاقى مىگيريد، اما يك دفعه آنچه در رساله
خواندهايد كه واجب است، مخالف با واقع است اينجا عمل به او ثواب استحقاقى نيست،
بلكه ثواب انقيادى است.
اگر بخواهيم
بگوييم مستحب، يا مكروه است، بايد برويم در واقع كه آيا مطابق با واقع است يا نه؟
اگر مطابق با واقع بود و مصلحت تامه ملزمه بود،
مىگوييم مستحب و اگر مخالف واقع بود و مفسده تامه ملزمه بود، مىگوييم حرام. اما
اگرمفسده غير ملزمه بود، مىگوييم مكروه.
فرق ما بااشعرى
همين است، كه ما واقع سنج هستيم، واجب درست مىكنيم روى مصلحت، حرام درست مىكنيم
روى مفسده، مستحب درست
مىكنيم روى مصلحت، و اين روايات من بلغ مىگويد ثواب انقيادى است، چون مىگويد و
لو لم يقله رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم ثواب مىدهد. اما اگر رسول
اللّه بگويد، ثواب استحقاقى است و روايات من بلغ نمىتواند براى ما مستحب درست
كند.
بعبارت ديگر
روايات من بلغ بخواهد چيزى كه مصلحت غير ملزمه ندارد به او بدهد، معقول نيست، يعنى
روايت بيايد و بخواهد مصلحت بدهد معقول
نيست.
لذا احكام ظاهريه
كه ما طبق روايات جلو مىرويم، ما طبق فتواى مجتهد جلو مىرويم، كه به او مىگوييم احكام ظاهريه، معنايش اين است كه اگر
مطابق با واقع است، ثواب دارد، اگر مخالف با واقع است، استحقاق ثواب ندارد اما
پروردگار عالم ثواب انقيادى مىدهد. واجب او همين است، مستحب او هم همين است،
رساله همين است، روايات هم همين است و بالاخره مضمون خبر واحد همين است و مضمون
همه اصول همين است.
پس بنابراين آنجا
كه روايت صحيحالسند داريم براى ما مستحب درست نمىكند، بلكه خبر واحد طريق الى
الواقع است. اگر مطابق با واقع است، منجز تكليف است، اگر مخالف با واقع است، من
معذورم.
لذا شما
مىفرمايند حجج مطلقا منجز است و معذور، اگر موافق با واقع است، منجز است و اگر
مخالف با واقع است، عذر است. اما بخواهيم يك جا
پيدا كنيم كه روايات صحيح السند و ظاهرالدلاله براى ما واقع درست بكند، پيدا
نمىشود. اينها طريق الى الواقع است، نه اينكه بتواند واقع درست بكند و فرق است
بين اينكه چيزى منجز و معذور باشد، يا واقع درست كن و اگر شما بخواهيد بگوييد
روايات من بلغ استحباب درست مىكند، يعنى واقع درست كن و اين را نمىشود گفت، اين
روايات من بلغ مىگويد اگر ثوابى را به تو گفتند، تو اين ثواب را بياورد. و لو
اينكه ثواب نباشد، ما ثواب را به تو مىدهيم. خبر واحد هم براى مستحب درست
نمىكند، بلكه براى راه به استحباب را درست مىكند.
پس برمىگردد به
حرف شيخ انصارى كه مىگويند روايات من بلغ همان رجاء را براى ما درست مىكند. اين حرف
دوم است. شيخ انصارى و بعد ايشان غير از آخوند مىگويند براى ما رجاء درست مىكند،
نه استحباب، پس نمىتوانى بگويى كه نماز صبح مىخوانم اول وقت مستحبا قربة الى
اللّه. بايد بگويى نماز اول وقت مىخوانم رجاءً، بايد به مقاتيح عمل كرد، اما نه
بعنوان استحباب، بلكه بعنوان رجاء. اين هم حرف مرحوم شيخ انصارى است، كه مرحوم شيخ
مىفرمايند روايات من بلغ نمىتواند براى شما استحباب درست كند، اما مىتواند براى
شما رجاء درست كند.
ايرادى كه به شيخ
انصارى هست، اين است كه وقتى حرف شيخ درست است كه روايت هشام را ما تخصيص بدهيم به
روايت محمد بن مران، اما اگر تقيد نباشد. روايت مطلق باشد، يكى مىگويد من بلغه
شىء من الثواب فعمله كان له اجر ذلك، ديگر قيد اينكه به رجاء بياورد، ندارد. اگر
بتوانيد اين ايراد من را جواب بدهيد، حرف شيخ انصارى خوب است و الا حرف شيخ انصارى
هم ناقص مىشود.
مرحوم نائينى
«رضوان اللّه تعالى عليه» تبعا لجمعى مىفرمايند نه قول مرحوم شيخ و نه قول
قدماء، بلكه روايات من بلغ مىآيد براى ما سند درست مىكند و مىگويد در مستحبات
سند نمىخواهد و همين طور كه اگر روايت صحيح السند بود، براى شما مستحب درست
مىكرد، الآن هم كه روايت ضعيف السند است، بجاى روايت صحيح السند است. اين حرف
خوبى است، اما ظاهرا دليلى ندارد، يعنى ما بخواهيم از من بلغه شىء من الثواب
فعمله كان له اجر ذلك بفهميم كه امام صادق عليهالسلام نظر دارد كه نگاه به سند
نكن و هر چه ضعيف السند است صحيح السند است، دليل ندارد.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد