جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: آیا تمایز علوم به تمایز اغراض است یا به تمایز موضوعات
    موضوع درس:
    شماره درس: 6
    تاريخ درس: ۱۳۸۱/۱۰/۸

    متن درس:
    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    مرحوم آخوند در کفایه فرموده‌اند‌ تمایز علوم به اغراض است.[1]غرض از علم اصول این است که چکش برای استنباط ما بشود و غرض از علم فقه این است که تکالیف برای مکلف معلوم شود. آن اولی را علم اصول می‌گوییم و دومی را علم فقه می‌گوییم. پس تمایز علوم به تعدد و تمایز اغراض است. اگر یک غرض روی دو علم داشته باشیم، یک علم است و اگر دو. غرض روی دو علم داشته باشیم دو علم است. این فرمایش ایشان، از عجایب کفایه است. چه واداشته است مرحوم آخوند این را بفرماید؟ دلیلش را می‌فرمایند این است که اگر ما بگوییم تمایز علوم به موضوعات است باید بگویید مثلاً صد تا مسأله در یک علم است این صد تا علم است. برای این که مثلاً در علم اصول یک فصل راجع به این است که امر ظاهر در وجوب است یا نه؟ یک فصل دیگر راجع به این است که نهی ظهور در حرمت دارد یا نه؟ یک فصل راجع به این است که مفهوم شرط و مفهوم وصف آیا حجت است یا نه؟ یک مسأله این است که آیا عمومات وضعش چیست؟ مطلقات وضعش چیست؟ خُب،  اینها هفت، هشت ده تا موضوع مختلف، هفت، هشت ده تا محمول مختلف است. پس باید بگویید جلد اول کفایه، مثلاً ده تا علم است برای این که ده تا مسأله است؛ ده تا موضوع دارد؛ ده تا محمول دارد. پس بنابراین کفایه یک علم نیست؛ صد تا علم است. چون صد فصل دارد و هر مسأله‌ای‌ موضوعی ماورای این مسأله را دارد، محمولی ماورای آن مسأله دیگر دارد. پس بنابراین کفایه صد تا علم است و چون این را نمی‌شود گفت، پس باید بگوییم که تمایز علوم به تمایز غرض است. چون در علم اصول، این صدتا مسئله یک غرض بیشتر ندارد و آن غرض این است که می‌خواهیم چکش برای استنباط درست کنیم و علم فقه متمایز از علم اصول می‌شود. اما مسائل علم اصول دیگر چون یک غرض روی اوست، وحدت پیدا می‌کند. این فرمایش مرحوم آخوند.

    چه چیزی مرحوم آخوند را واداشته که یک امر بدیهی را انکار بکند؟برای خاطر این که قدماء و متأخرین، همه و همه گفته اند: تمایز علوم به تمایز موضوعات است و دو تا موضوع داریم لذا دو تا علم داریم. حتی مثلاً علم صرف، علم نحو، علم معانی و بیان، در حالی که موضوعش کلمه و کلام است.

    اما یک حیثیت به آن زده‌اند‌ و گفته‌اند‌ کلمه و کلام گاهی راجع به تجزیه و ترکیبش صحبت می‌کنیم. از این حیثیت علم صرف می‌شود. گاهی از نظر اعراب آخر صحبت می‌کنیم علم نحو می‌شود. گاهی از نظر فصاحت و بلاغت این کلمه و کلام صحبت می‌کنیم، می‌شود علم معانی، بیان. کلمه و کلام است اما سه تا حیثیت می‌خورد. میشود سه تا علم: یکی علم صرف و یکی علم نحو و یکی علم بیان. پس تمایز به تمایز موضوعات است و حتی علم صرف و علم نحو و علم بیان و معانی، که اینها موضوعاتش کلمه و کلام است باز سه تا علم است. چون آن سه حیثیت به کلمه و کلام می‌خورد. همه قدماء و متأخّرین گفته اند: تمایز علوم به تمایز موضوعات است؛ و مرحوم آخوند دیدند اگر بخواهند بگویند تمایز علوم به تمایز موضوعات است لازم می‌آید مسائل متعدد، کل واحدش، یک علم باشد. نمی‌شود این را گفت. لذا گفته اند، تمایز به غرض است نه به موضوع. این خلاصه حرف در کفایه است. لذا ایرادی که به مرحوم آخوند هست این است که این فرمایش ایشان که می‌فرمایند: «هر مسأله‌ای‌ یک علم است» مثل این است که بفرمایند هر زید و عمرو و بکری، هر جزئی از کلی، اینها یک امورات متباین هستند که وجه اشتراک ندارند. در حالی که این جور نیست. زید و عمرو و بکر با هم متباینند. اما در حالی که متباینند، از نظر انسانیت به حمل شایع صناعی مشترکند. زید انسان است بکر هم انسان است. از نظر فردی سه فرد است و از نظر نوعی یک نوع است. لذا کلی طبیعی اگر توی خارج بیاید می‌شود سه تا و از نظر خصوصیت می‌شود یکی. لذا کلی عقلی، کلی منطقی، کلی طبیعی این سه کلی یک کلی است، یعنی انسان را کلی عقلی می‌گوییم به اعتبار این که موجود توی ذهن است. کلی منطقی می‌گوییم، با صرف نظر از خصوصیات. به عنوان نوع می‌بریم توی منطق و فلسفه؛ کلی طبیعی می‌گوییم از نظر این که توی خارج می‌آید، افراد می‌شوند متباین و دیگر خواه ناخواه کلّی هم می‌شود متباین. اما برای خاطر آن عوارض مشخصه، حالا عوارض مشخصه را بردار، می‌شود یک چیز. می‌شود کلی طبیعی. لذا کلی طبیعی یعنی خارج دیده. در علم اصول و همه علوم هم اینجوری است. شما همین مثالی که من زده ام، امر ظاهر در وجوب است، نهی ظاهر در حرمت است. «ال» استغراق ظهور در استغراق خارجی دارد. اطلاق آن چیزی است که حیث هوهو و جنیس است و همچنین تا آخر این موضوعات و محمولات اینها مسائل علم هستند. علم ما چیست؟ ما یقع فی طریق الاستنباط، این «ما یقع فی طریق الإستنباط» یک کلی است این کلی را توی آن مسأله بیاور، می‌شود جزئی. همان است اما می‌شود کلی طبیعی. توی آن مسأله دوم ببر، میشود یک فرد دیگر. این همان است اما با عوارض مشخصه‌اش‌ می‌شود مسأله دوم. فرد دوم و جزئی دوم می‌شود و آن «ما یقع فی طریق الإستنباط» را از نظر ماهیت، از نظر عوارض مشخصه صد تا می‌کنیم. لذا از نظر عوارض مشخصه این که می‌گوییم: فصلٌ، فصلٌ فصلٌ اینها با هم متباینند، مثل زید و عمرو و بکر با هم متباینند اما از نظر انسانیت یک چیز هستند از نظر «ما یقع فی طریق الإستنباط» همه شان یقع فی طریق الاستنباط. ازنظر بحث موضوعی و محمولی «امر ظاهر در وجوب است و نهی ظاهر در حرمت است». می‌شود متباین. اما تباین آن، تباین عرضی است، یعنی عرض مشخصه، ولی همه این صدتا فصل «ما یقع فی طریق الإستنباط» است این که مرحوم آخوند می‌فرماید، باید بگوییم صدتا علم. در حالی که باید بگوییم صد تا مسأله است نه صد تا علم؛ همانطوری که قدماء و متأخّرین گفته اند:علم اصول و علم فقه را در علم می‌گوییم. چرا دو تا علم می‌گوییم؟ برای این که موضوع علم را حساب می‌کنیم و می‌گوییم این «ما یقع فی طریق الإستنباط» است؛ آن «نفس الإستباط» است. این علم اصول است، آن علم فقه .خب وقتی انسان را ببریم توی خارج می‌شود یک میلیون، می‌شود پنج میلیارد، ده میلیارد. وقتی خارجیّت این عوارض مشخصه را بگیریم، می‌شود یکی. آن مسائل عین آن موضوع علم است و آن موضوع علم عین مسائل است. لذا صدتا مسأله درایم نه این که صدتا علم باشد یک علم است که صد تا مسأله دارد. به عبارت دیگر یک انسان است که صدتا فرد دارد در «ما یقع فی طریق الإستنباط» یک علم است، یعنی «ما یقع فی طریق الإستنباط». این یقع فی طریق الاستنباط صد تا مصداق دارد، یعنی صدتا مسأله داریم.

    فرق بین مسأله و خود علم چیست؟ اول چیزی که مرحوم آخوند یاد ما داده‌اند‌ همین بود. فرمودند: موضو


    ع کل علم هو نفس موضوعات مسائله. این حرف مرحوم آخوند در سطر اول کفایه بود. که ما می‌گفتیم اگر مرحوم آخوند


    نگفته بود: «موضوع کل علم ما یبحث عن عوارضه الذاتیه» و فرموده بود: «موضوع کل علم هو نفس موضوعات مسائله» بهتر بود. بعد به قول ایشان تباین دارد مفهوماً، اتحاد دارد مصداقاً. خُب،  وقتی تباین داشته باشد مفهوماً یعنی با آن عوارض مشخصه، اتحاد داشته باشد مصداقاً، یعنی زید و عمرو و بکر، اینها در انسانیت با هم متحدند، یک چیز هستند آن جزئی است، آن کلی است. کلی عین جزئی است، جزئی عین کلی است. فرقش این است که جزئی یک چیز زائد دارد توی منطق اسمش را می‌گذاریم عوارض مشخصه آن عوارض مشخص کلی ما را متعدد می‌کند در حقیقت به قول حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) همان انسان با عوارض مشخصه می‌شود فرد. عوارض مشخصه را بردار آن که اشتراک است یکی می‌شود؛ «ما یقع فی طریق الإستنباط».

    بنابراین، این که می‌فرماید لازم می‌آید کفایه صد تا علم باشد، می‌گوییم نه، لازم می‌آید کفایه یک علم باشد بله؛ کفایه یک علم است، علم فقه هم یک علم دیگری است. این صدتا فرض و صد تا مسأله دارد. آنهم صدتا فرض و صد تا مسدله دارد. مرحوم آخوند «کلاه صدراعظم را سر نوکر گذاشته اند». عوارض مشخصه را آورده‌اند‌ جزء موضوع کرده‌اند‌ ؛می گویند پس بنابراین باید یک علم صد تا موضوع باشد، یا صدتا موضوع صد تا علم باشد.

    اشکال: جایی که تباین مفهومی باشد و اتحاد مصداقی بله شما درست می‌گوئید ولی جایی که تباین مفهومی نباشد، اتحاد مفهومی باشد، مثل کلمه و کلام در صرف یا در نحو یا در علم معانی. در آنجا چطور؟

    جواب: کلمه و کلام هم همینطور است. درباره کلمه و کلام بناست در علم نحو صحبت کنیم لذا ما می‌آئیم در باب فاعل می‌گوییم: «کل فاعل مرفوع» حالا این «کل فاعل مرفوع» در حقیقت چیست؟ الکلمهُ و الکلامُ مرفوعٌ مِنْ حَیثُ اَنَّهُ فاعِلٌ. لذا این که می‌فرمایند: «لازم می‌آید که یک علم، صد تا علم باشد» ؛ می‌گوییم: نه؛ لازم می‌آید یک علم یک علم باشد. برای این که آن مسائل عین همان موضوع است که شما یاد ما دادید. گفتید: «موضوع کل علم هو نفس موضوعات مسائله» بنابراین همانطور که گفته اند، «تمایز العلوم بِتمایز الموضوعات» است.

    یک ایراد دیگر بر مرحوم آخوند هست و آن این است که اگر ما بگوئیم: تمایز علوم به تمایز اغراض است. خُب،  حالا روی علم نحو، من علم نحول می‌خوانم اهمیت هم به آن می‌دهم، مثل آن وقتها که اصفهانی ها به آن اهمیت می‌دادند. از من می‌پرسند اینقدر علم نحو می‌خوانی غرض تو چیست؟ می‌گویم: می‌خواهم آشنا باشم .به روایت اهل بیت و بتوانم استنباط بکنم می‌گویند «دیگر چه»؟ می‌گویم می‌خواهم آشنا باشم به قرآن شریف و بتوانم قران را معنا کنم.می گویند دیگر چه؟ می‌گویم می‌خواهم در میان مردم خوب حرف بزنم. (به قول آن آقای نحوی: بهترین زینتها برای انسان این است که خوب حرف بزند) و همچنین، ده تا غرض درست می‌کنم برای علم نحو، مرحوم آخوند باید بگوید علم نحو ده تا علم است. آیا می‌شود گفت؟! مرحوم آخوند که می‌گویند:«تمایز العلوم بتمایز الاغراض» خُب،  من سه تا غرض بلکه بیشتر، روی علم نحو دارم. اغراض فراوانی روی هر علمی هست. معلوم نیست که شما بتوانید یک عملی پیدا کنید که یک غرض داشته باشد. علوم اغراض فراوانی دارد و تمایز نمی‌تواند بواسطه غرض باشد. تمایز به عوارض مشخصه است. اینها چیزهایی است که مرحوم آخوند یاد ما داده اند. تمایز باید با عوارض مشخصه باشد. اگر عوارض مشخصه آمد تمیز آورده می‌شود و الّا نه. و اگر غرض من راجع به علم اصول و علم نحو و علم صرف و علم معانی بیان همانها باشد که مرحوم آخوند در باب اجتهاد، می‌فرمایند: «یُشْتَرَطُ در اجتهاد»، کسی که بخواهد مجتهد باشد باید علومی را داشته باشد: علم فقه، علم نحو، علم صرف، علم معانی و بیان، علم لغت، علم تفسیر، خُب، ، الان ما برای همه اینها یک غرض داریم. حالا همه اینها یک علم است؟! یعنی معمولاً طلبه ها که نحو می‌خوانند برای خاطر این است که بتوانند سطح بخوانند. سطح می‌خوانند برای این که بتوانند خارج بخوانند. خارج می‌خوانند برای‌این‌که بتوانند مجتهد باشند. خُب،  حالا یک غرض روی ده علم است. آیا ده علم را می‌توانیم بگویم یک علم؟! دیگر مابقی معمولاً این جور است، در ما طلبه ها مغفولٌ عنه است. ما اگر صرف و نحو می‌خوانیم برای خاطر همین است که بتوانیم روایت معنا کنیم، یعنی مجتهد باشیم. اگر معانی و بیان می‌خوانیم برای خاطر همین است که بتوانیم تشخیص بدهیم روایات از ائمه طاهرین است یا نه؟ و اگر علوم دیگر می‌خوانیم باز برای همین است که بتوانیم استنباط کنیم. یا ما طلبه ها هفت، هشت، ده تا علم می‌خوانیم تا بتوانیم استنباط بکنیم و این هفت، هشت، ده تا علم یک غرض دارد. خُب،  طبق حرف مرحوم آخوند بادی این هفت، هشت، ده تا علم یک علم باشد.

    لذا هم ایراد نقضی به ایشان وارد است و هم جامع افراد نیست، هم مانع اغیار نیست. گاهی غرضهای فراوان روی یک علم هست. گاهی هم یک غرض روی علوم.

    یک ایراد دیگر به مرحوم آخوند است و آن ایراد این است که آقا غرض، علت غائی است و چه طور می‌شود علت غائی بشود جزء معلول؟! مرحوم آخوند هم همین کار را کرده‌اند‌. می‌گویند تمایز علوم به تمایز اغراض است، یعنی اگر علت غائی آمد متعدد می‌کند؛ اگر نه، نه. یک امر خارجی را می‌آورند یعنی علت را (علت غایی از نظر تصور مقدم است؛ و از نظر نتیجه مؤخر است؛ بالاخره علت است)؛ می‌آورند معلول رامتعددش می‌کنند. می‌گویند تمایز علوم به تمایز اغراض. ما می‌گوییم تمایز علوم به عوارض مشخصه آن علوم است. تمایز علوم بواسطه موضوع مختلف می‌شود، به واسطه محمول مختلف می‌شود، و دو علم می‌شود و اگر ما بخواهیم زید و عمرو را تمیز بدهیم باید عوارض مشخصه بیاوریم. عوارض مشخصه او جزء او می‌شود، جزئی می‌شود جزء او می‌شود و برای ما تعد، درست می‌کند. پس این یک قاعده کلی است که ما اگر بخواهیم مُمَیّز درست بکنیم، مثلاً اگر می‌خواهیم در یک زمینی ممیز درست بکنیم، خُب،  باید دیوار دور آن بکشیم تا ممیز بشود. اگر هم ما بخواهیم دو علم درست بکنیم باید برویم سراغ عوارض مشخصه، مسائل درست بکنیم، مسأله واحد را دو تا مساله بکنیم، یک مسأله را چند تا مسأله بکنیم. باید جنس را نوع بکنیم، نوع را فصل برایش بیاوریم، کلی را جزئی بکنیم بالاخره همه می‌رود توی عوارض مشخصه. خُب،  این خوب است، همین است که می‌گوییم: تمایز علوم، به تمایز موضوعات است، به تمایز محمولات است و اما اگر گفتیم تمایز علوم به اغراض است، علت غایی را ممیز برای علم قرار داده‌ایم‌ و ظاهراً نمی‌شود .

    امر واضح است اما چه شده مرحوم آخوند این دو سطر کفایه را آورده‌اند‌ خیلی هم رویشان بحث نکرده‌اند‌ و رد شده‌اند؟ آنچه می‌فهمیم ایراد فراوانی به مرحوم آخوند هست و نمی‌توانیم بگوییم تمایز علوم به تمایز اغراض است. باید بگوییم تمایز علوم به تمایز موضوعات و محمولات است. گاهی غرض واحد هم رویش هست، گاهی اغراض متعدد روی اوست. این خلاصه حرف و اگر مرحوم آخوند هم با دو، سه سطر حرف را تمام کرده بودند، با آن مرامی که مرحوم آخوند دارند و یا ما داده‌اند‌ کفایت می‌کرد. اینها برای ما خیلی نتیجه عملی ندارد.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد



    [1] - «انّ تمایز العلوم هو باختلاف الاغراض الدامیه الی التدوین» کفایه الاصول، اصلاً 8 .

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365