اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
شيخ بزرگوار بعد از
آنكه قاعده قبح بلا بيان را قبول كردند، به اين قاعده ايرادى وارد
كردهاند و فرمودهاند قاعده دفع ضرر محتمل بر اين قاعده مقدم است. اين قاعده
قبح عقاب بلا بيان به ما مىگويد آنجا كه بيان نباشد، عقاب
قبيح است. قانون دفع ضرر محتمل مىگويد من مىگويم احتياط كن؛ اينجا چون ضرر هست، پس
بايد احتياط كنى. لذا قاعده دفع ضرر محتمل حكومت پيدا مىكند بر
قاعده قبح بلابيان. ايراد شيخ بزرگوار اين است كه مىفرمايند ما
يك تكليف داريم بلابيان، نمىدانم آيا غيبت ديوانه، غيبت كودك حرام است يا نه. روى قاعده قبح
عقاب بلا بيان مىگويد گشتيم، چيزى پيدا نكرديم، پس بخواهد عقاب كند
روى غيبت ديوانه، بلابيان است، كه قبيح است. اما قانون
دفع ضرر محتمل مىگويد غيبت كردن اين احتمال دارد حرام باشد؛ ضرر اينجا محتمل است چون ضرر
محتمل است، عقل ما مىگويد در مقابل ضرر محتمل بايد توقف و
احتياط كنى. پس قاعده قبح عقاب بلابيان مىگويد آنجا كه بيان
نيست، عقاب نبايد باشد و قانون دفع ضرر محتمل مىگويم: من مىگويم اينجا بيان هست و بيان
او حكم عقل است؛ حكم عقل در دفع ضرر محتمل مىگويد توقف.
لذا قاعده دفع ضرر
محتمل حكومت دارد، ورود دارد بر قاعده قبح عقاب بلا بيان، براى
اينكه دفع ضرر محتمل مىآيد و آن قانون را سالبه به انتفاء موضوع مىكند؛ او
مىگويد جائى كه بيان نباشد عقاب قبيح است، قانون دفع ضرر محتمل مىگويد
من بيان هستم. حالا يا حكومت بگوييد، ولى چون كه هر دو لسان ندارد،
روى اصطلاح نبايد حكومت بگوييم، بلكه بايد بگوييم آن قاعده ورود دارد
بر اين قاعده. به اين معنا كه قبح عقاب بلا بيان مىگويد اگر بيان نباشد،
نمىتواند عقاب بكند. قانون دفع ضرر محتمل مىگويد من بيان هستم.
مرحوم شيخ بعد
جواب مىدهند؛ مىفرمايند كه اين قاعده قبح عقاب بلا بيان يا در احكام
است يا در موضوعات، اگر در احكام باشد، ما يقين داريم عقاب نيست، يقين
داريم ضرر نيست. معناى قاعده قبح عقاب بلابيان اين است كه آنجا كه بيان
نباشد، عقاب و ضرر نيست. وقتى ضرر نيست ديگر نمىتواند بگويد ضرر محتمل
هست بايد اجتناب بكنى، بلكه قضيه عكس مىشود، او ورود پيدا مىكند
به او، يعنى قانون قبح عقاب بلا بيان ورود پيدا مىكند بر دفع
ضرر محتمل. قانون دفع ضرر محتمل مىگويد آنجا كه ضرر محتمل باشد، تو بايد احتياط بكنى.
قبح عقاب بلا بيان مىگويد يقينا ضرر
نيست، براى اينكه معنا ندارد وقتى بيان باشد عقاب بكند. مىفرمايند بنابراين
اگر در احكام باشد،
ما احتمال ضرر نمىدهيم تا اينكه اين حرفها جلو بيايد.
و اما اگر در
موضوعات باشد، احتمال ضرر هست، براى اينكه چيزى كه مىخواهى بخورى،
اگر نجس باشد، ضرر دارد، اگر حرام باشد، ضرر دارد. مىفرمايد: اما در
حالى كه ضرر هست، اجماع داريم كه لازم الاجتناب نيست. پس قانون دفع ضرر
محتمل را اجماع نمىگذارد كار بكند. اين حرف شيخ بزرگوار است.
اگر يادتان باشد
مرحوم آخوند حرف مرحوم شيخ را راجع به احكام مىپذيرند و مرحوم آخوند هم
مىفرمايند دفع ضرر محتمل در آنجاهايى كه نمىدانيم حرام
است يا نه، نمىآيد، براى اينكه با قانون قبح عقاب بلا بيان
مىدانيم ضررى در كار نيست.
اما در موضوعات مىفرمايند ضرر هست، ولى دفع ضرر
محتمل واجب نيست. لذا
مىفرمايند عقلاء روى ضرر محتمل زياد
اقدام مىكنند. مىرود مسافرت با اينكه احتمال عقلانى هم مىدهد كه خطر دارد،
يا تاجر احتمال مىدهد ورشكست
كند. اما همين كه ارجح پيدا بشود، راجح را دست برمىدارد. آن دفع ضرر محتمل
مىگويد احتمال تصادف هست، نرو. آن تجارت مىگويد نمىشود بى كار
باشى، برو. دفع ضرر محتمل را زير پا مىگذارد و اقدام مىكند.
لذا مىفرمايند در موضوعات اصلاً عقلاء به قاعده عمل نمىكنند.
اين هم حرف مرحوم
آخوند، كه مرحوم شيخ مىفرمودند اجماع داريم، مرحوم آخوند
مىخواهند بگويند اين اجماع، اجماع تعبدى نيست، بلكه اين سيره عقلا است؛
سيره عقلا داريم بر اينكه دفع ضرر محتمل را در كارهاى دنيوى، يعنى در
موضوعات اهميت نمىدهند. اين هم حرف مرحوم آخوند است.
لذا اينجور مىشود
كه دفع ضرر محتمل در احكام، اگر ما قاعده قبح عقاب بلابيان داشته
باشيم، موضوع قاعده را از بين مىبرد، چون قطع داريم ضرر در كار نيست. راجع به
موضوعات اين ضرر هست، اما عقلا راجع به موضوعات قاعده دفع ضرر
محتمل ندارند و يك قواعدى ديگرى دارند و ضرر سنجى مىكنند، جلب و
منفعت را با هم مىسنجند و اينكه ما بخواهيم بگوئيم دفع ضرر محتمل همه جا جارى
است، اينطور نيست. اين هم حرف مرحوم آخوند، كه اول حرف مرحوم شيخ
بود، كه آن آقا مىگفت قاعده دفع ضرر محتمل مقدم است بر قانون قبح عقاب
بلا بيان؛ مىگفت ورود دارد،
ورود داشتن او را
هم مىگفت براى اينكه آن مىگفت عدمالبيان عقاب ندارد، دفع ضرر
محتمل مىگويد من بيان هستم. مرحوم شيخ قضيه را عكس كردند. گفتند دفع
ضرر محتمل مىگويد آنجا كه ضرر احتمالى است، نبايد جلو رفت. قاعده قبح
عقاب بلا بيان مىگويد ضرر اينجانيست. پس قاعده قبح عقاب بلا بيان ورود
پيدا مىكند بر قاعده دفع ضرر محتمل. به چه دليل ما بگوييم حرف مرحوم شيخ درست
است، نه حرف آن آقا؟ اين دو تا را به جهاتى كه بسنجيم، آن ورود دارد بر او و او
دارد بر آن. اينكه مرحوم شيخ مىفرمايند: مثلاً در شرب توتون من نمىدانم حرام
است يا نه، احتمال ضرر نمىدهم. چه وقت احتمال ضرر نمىدهيد؟ در آن وقتى
كه قاعده قبح عقاب بلا بيان
جارى شود، آنوقت كه جارى شد، من احتمال ضرر نمىدهم. اين آقا به مرحوم شيخ
مىگويد: احتمال ضرر بيان است از براى آن لابيان. آن مىگويد جائى كه
بيان نباشد عقاب نيست، قانون دفع ضرر
محتمل مى گويد من بيان هستم.
بعبارت ديگر اگر
شارع مقدس اين دفع ضرر محتمل را در يك غالب لفظى ريخته بود و
فرموده بود هر كجا كه احتمال ضرر بدهى، بايد اجتناب بكنى همان كه اخبارى
مىگويد: قف عندالشبهة ـ كه اگر اين درست باشد همان قاعده عقلى است. عقل ما
مىگويد دفع ضرر محتمل لازم است، قف عندالشبه مىگويد عندالشبهة
بايد توقف كنى و لازم است. اگر ما قف عندالشبه داشته باشيم ـ كه اخبارى
مىگويد داريم ـ وقتى بسنجيم با قاعده قبح عقاب بلا بيان،
كدام مقدم است؟ قف عندالشبه، براى اينكه قف عندالشبه بيان است، روايت است. قاعده قبح
بلا بيان مىگويد آنجا كه روايت نداشته باشى من كار مىكنم. قف عندالشبهة
مىگويد من بيان هستم و اين تفاوت نمىكند
براى اينكه قف
عندالشبهة بمنزله تخصيص است
قاعده دفع ضرر
محتمل هم تخصيص لبى است. اگر شما گفتى اكرم جيرانى، عقل من
مىگويد الا عدوى. تخصيص لبى است، عقل من تخصيص مىزند اكرم
جيرانى را، يعنى دوش بدوش نص، عقل كار مىكند، عقل ما دوش به دوش نصوص ما
كار مىكند. الا اينكه نص باشد و تخطئه بكند
عقل را و الا اگر تخطئه نكرده باشد، هر دو كار مىكند
حالا در اينجا كه
شك است ،تعيين وظيفه در ظرف شك و قاعده قبح عقاب بلا بيان
مىگويد آنجا كه بيان نيست، عقاب نيست. دفع ضرر محتمل هم همين جا در ظرف شك
مىگويد قف عند الشبهة، عقل ما مى گويد قف عندالشبهة، او
مىگويد آنجا كه بيان نيست قبيح است عقاب، اين مىگويد من بيان هستم. وقتى
بگويد من بيان هستم، پس قاعده قبح عقاب بلا بيان آنجاها جارى مىشود كه
ضرر محتملى نباشد.
مرحوم شيخ انصارى
او را عكس مىكند؛ مىفرمايند كه قاعده قبح عقاب بلا بيان مى گويد
آنجا كه بيان نيست، ضرر نيست و دفع ضرر محتمل مىگويد آنجا كه احتمال
ضرر بدهى. قاعده قبح عقاب بلا بيان مىگويد من احتمال ضرر
نمىدهم. ورود پيدا مىكند.
هر دو در ظرف شك
است، از يك جهت او ورود بر آن دارد، از يك جهت آن ورود بر او
دارد. پس بنابرين روى حرف مرحوم شيخ قاعده قبح عقاب بلا بيان مقدم است بر
قاعده دفع ضرر محتمل آن آقا مىگويد: دفع ضرر محتمل كه آمد، من بيان
مىبينم، پس دفع ضرر محتمل بيان است از براى قانون قبح عقاب بلا بيان. هر دو
عقلى است، اما كدام يك از اين دو قانون عقلى مقدم است بر ديگرى؟
قاعده قبح عقاب
بلا بيان مىگويد آنجا كه بيان نيست، عقاب نيست. دفع ضرر محتمل به ما
مىگويد بيان من هستم، كه در ضرر محتمل بايد اجتناب كنى.
در اينجا ما قطع
نظر از روايات داريم صحبت مىكنيم. يك قاعده عقلى داريم، يعنى قاعده
قبح عقاب بلا بيان. يك قاعده عقلى ديگر هم داريم، يعنى دفع ضرر محتمل.
آيا وجهى هست براى تقدم احدهما بر ديگرى يانه؟
كسى بگويد، اين
دفع ضرر محتمل نمىتواند حكومت پيدا كند. چرا؟ براى اينكه اگر بيايد
آن ديگرى هيچ جائى پيدا نمىكند، يعنى ما اصلاً هيچ جا قانون قبح عقاب بلا بيان
نداريم و برمىگردد به اينكه عقل ما اصلاً قانون قبح عقاب
بلا بيان نداشته باشد، اگر دفع ضرر محتمل را مقدم بيندازيد. اما اگر حرف مرحوم شيخ باشد
دفع ضرر محتمل جا پيدا مىكند و جايش در موضوعات است، جايش در مهام
امور، در باب دماء، در باب فروج است. ولى
اگر دفع ضرر محتمل را مقدم
بيندازيم بر قانون قبح عقاب بلا بيان، قانون قبح عقاب بلا بيان مىشود سالبه
به انتفاء موضوع و اصلاً نداريم در عالم عقل و چون كه اگر او مقدم بشود بر
او، او سالبه به انتفاء موضوع مىكند و موردى براى او پيدا نمىشود و لازم
مىآيد لغويت، از آن باب، قانون قبح عقاب بلا بيان مقدم بشود بر قانون دفع ضرر
محتمل. اگر بپسنديد اين حرف راكه من مىزنم، آنوقت خوب است و
الاتعارض مىشود، يعنى من جهة او مقدم است من جهة اين مقدم است. از جهتى كه
نگاه كنيم باينكه دفع ضرر محتمل بيان است، مقدم مىشود و از جهتى كه ما
ببينيم كه اين ضرر را برمىدارد، بقول مرحوم شيخ قاعده قبح عقاب بلا بيان
مقدم مىشود. لذا حيثى است، يعنى من جهة او مقدم مىشود،
من جهة آن مقدم مىشود آن و اين احكام حيثية هم در شرع مقدس اسلام و هم در احكام عقليه
زياد داريم. آنوقت در احكام حيثيه بگوئيم آنجا كه حكمى بيايد و بخواهد حكم
ديگرى را بطور كلى از بين ببرد، عقل پسند نيست. اما اگر او
بيايد و او را تخصيص بدهد، عقل پسند است. پس قاعده قبح عقاب بلا بيان مقدم بر قانون رفع
ضرر محتمل است، كه شيخ مىفرمايند. اين راجع به احكام. اما راجع به
موضوعات: معلوم است كه حرف مرحوم شيخ كه مىفرمايند
اجماع داريم وجهى ندارد اجماع داريم يعنى چه؟ در احكام عقليه حرف ما اين است كه مامى
خواهيم ببينيم عقل ما راجع به ضررهاى مشكوك چه اقتضاء مىكند، راجع به
شبهات موضوعيه چه اقتضاء مىكند، پس اجماع اينجا چه كار
مىتواند؟ بكند الا اينكه مرادشان از اجماع، بناء عقلاء باشد و بعيد نيست كه رسائل را اينجور
معنا كنيم كه مراد مرحوم شيخ فرمودهاند اجماع داريم براينكه موضوعات مشتبه
ارتكاب او مانعى ندارد، يعنى بناء عقلاء در آنجا كه احتمال
ضرر مىدهد اين است كه اعتناء نكند. شايد اين مراد شيخ باشد و اگر اين مرادشان باشد،
مىشود حرف مرحوم آخوند كه نبايد مرحوم آخوند ايراد كنند، بلكه بايد توضيح
بدهند حرف استادشان. ايشان مىفرمايند قانون دفع ضرر
محتمل در موضوعات نداريم. چه مىخواهند مرحوم آخوند بگويند؟ يعنى ما اصلاً قانون دفع
ضرر محتمل نداريم، يعنى اينكه در ميان افراد مشهور است، ما نداريم.
مثالى بزنيم،
ببينيم داريم يا نداريم. مثلاً ظرفى در مقابل مرحوم آخوند است، احتمال
مىدهد شراب باشد، كه اگر اين را مرحوم آخوند استعمال كند مىداند مست
مىشود و مىآيد در كوچه و عالم اسلام را بهم مىزند. حالا اين
را مرحوم آخوند با قبح عقاب بلا بيان مرتكب مىشود يا نه؟ آيا جواب اين شبهات را
مىتوانيد بدهيد؟
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
-فوائد الاصول، ج 1، ص 448.