اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى .
بحث ما درباره اين
روايت شريفه بود كه كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه»، كه اين روايت
جاهل قاصر را قدر متيقن او مىگيرد و جاهل قاصر را، به هر
معنايى كه معنا كنيم، جهل مركب باشد، مثل يك مجتهد جامع الشرايط كه خطا
برود، جاهل غافل باشد، مثل يك طلبه مسأله دانى كه غفلت پيدا كند از يك مسألهاى
و خطا برود و نمىپرسد و نبينيد و خطا برود، يا زن يا مردى كه كشش فكرى
نداشته باشد و نتواند مسائل را بدست بياورد ويا اينكه
دسترسى به اهل علم نداشته باشد دست رسى به رساله نداشته باشد، كه «كل امرء ركب امرا
بجهالة فلا شىء عليه» مسلم اين چهار قسم را مىگيرد واين قدر متيقن از روايت
است.
حرف اين است كه
آيا جاهل مقصرراهم مىگيرد يا نه؟ كه جاهل مقصريعنى آن كسى كه دسترسى
دارد، آن كسى كه كشش فكرى دارد، آن كسى كه ولو غافل است، اما در
مقدمات كوتاهى كرده است ونرفته است ياد بگيرد، آن كسى
كه جهل او بسيط است و جهل او مركب نيست، حالا ياحين عمل جهل بسيط است، مردد است
يانه، قبلا مردد بوده، الان غافل است، اما قبلامرددبوده و مىتوانسته است
مسائل رابدست بياورد؛ به اين مىگوئيم جاهل مقصر. آيا
روايت «كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه» اين را هم مىگيرد؟
ازنظر عقاب مسلم
است پيش اصحاب كه نمىگيرد و فلا شىء عليه نيست، بلكه فله
عقاب قطعا، يعنى اگر كسى عملى راباطل
انجام داد ومرد، مسلم است اگر نماز
باشد، عقاب تارك الصلاة دارد وبالاخره كتك مىخورد، هم قرآن و هم
روايت مىگويد. حتى همانجا راهم كه روايت مىگويد جاهل مقصر معذور است،
مثل جهرو اخفات، همانجا هم روايت مىگويدكتك مىخورد. حرف
اينجا است كه احكام وضعيّه را مىگيرد يا نه؟ يعنى آن كسى كه رفته مكه واحرامش
غلط باشد، رفته مكه وبعضى ازاعمال كه ركن نيست ودليل نداريم
براينكه قضاءبكند غلط خوانده است، حالاآيااين فلا شىء عليه؟ حج اودرست است كه
شان نزول اين روايه شريف هم همين جااست يانه؟ كسى كه سى چهل سال
نمازش راغلط خوانده آيابايدقضاء كند يا نه؟
اين روايت مىگويد
نه. اطلاق اين روايت عموم اين روايت، «كل امرء ركب امرا بجهالة»
اعم است از جاهل قاصر وجاهل مقصر و مىگويد: فلا شىء عليه. لذا مرحوم
محقق همدانى يك جمله آخوند ازايشان گرفتهاند و ديگران هم گفتهاند كه
مرحوم محقق همدانى دركتاب صلاة جواب مىدهند كه همان جواب دركفايه آمده
است وگفتهاند كه ديگرزمينه براى اعاده نيست. مثال زده اندباينكه يك
گلدانى پيش شماست وشارع مقدس فرموده است اين گلدان راآب بده، شما
مىدانيد اگر آب شيرين بدهى براى اومفيد است، اگر آب شور بدهى، ضرردارد
وشما آب شور دادى و وقتى آب شور دادى، كتك مىخورى. شما بخواهى بگويى
كتك نزن، دو دفعه آب مىدهم، اين نمىشود دو دفعه آب بدهى والآن سير آب
است واگر بخواهى اورا آب بدهى آب براى اوضرر داردومى گندد وآب
اول زمينه براى آب شيرين را ازبين برد، درحالى كه زمينه را ازبين برد، ضرر
هم داشت چون آب شور بود. اما بخواهيم جبران مافات بكنيم ديگر ممكن
نيست جبران مافات بكنيم، براى اينكه جبران مافات زمينه مىخواهد وزمينه
نيست. اينجا هم همين طور است، يعنى اگر نماز رابخواند باحمد وسوره
بلنددرنماز مغرب وعشاء، اين يك نماز تمام الا جزاء آورده است و اگر نماز را با
حمد وسوره آهسته بخواند، يك نماز ناقص آورده است، اما زمينه براى اينكه
يك نماز ديگر بخواند ازبين رفت.
ازنظر روايات
مااين است، آنجايى كه جاهل مقصر معذور است، يعنى حكم وضعى اعاده
ندارد وقضاء ندارد و كتك دارد. اين مسلم است پيش اصحاب وروايت
داريم، قرآن داريم كه جاهل مقصر كتك مىخورد، همان جا كه
به او مىگويند اعاده نكن، كتك مىخورد، آنجا هم كه به اومى گويند اعاده بكن، كتك مى خورد.
اما درقضايش كتك مىخورد، در اعادهاش هم كتك مىخورد يانه؟ پيش
اصحاب اختلاف است. ولى آنجا كه به او مىگويند اعاده نكن، قضاء نكن،
مسلّم است كه كتك مىخورد. حرف دراين است كه چرا كتك مىخورد؟ اگركسى
نتوانست درست كند، مىگويد امام صادق عليهالسلام فرموده اعاده نكن، كتك هم
بخور. تمام شد مطلب.
مرحوم حاج آقارضا
و مرحوم آخوند در كفايه مىخواستند اين را درست كنند يك حرف
معقولى زدند - كه مرحوم آخوند دركفايه دارند، مرحوم آقارضا هم در كتاب الصلاة
در همين جهرو اخفات دارند - مىفرمايند: براى اينكه آنچه آورديم،
زمينه ازبين رفته است، يك چيز ناقص آورده است وزمينه براى اعاده وقضاء نيست.
براى آن نقصان كتك مىخورد و يك نماز ناقص هم تحويل داده است.
حالا برفرض هم شما
حرف حاج آقارضا وحرف مرحوم آخوند رانپسنديد -
كه همه پسنديدهاند - اما اصل مطلب يك چيز مسلمى است، پيش اصحاب مسلم است، پيش
قرآن و روايات اهل بيت عليهمالسلام مسلّم است كه جاهل مقصر
كتك مىخورد، حالا مىخواهد اعاده بكند، يانكند، مىخواهد قضاءبكند، يانكند. لذا در
خصوص جهرواخفاف روايت داريم كه كتك مىخورد، درخصوص قصر و
اتمام روايت داريم كه كتك مىخورد، روايت او را هم حاجآقارضا نقل كردهاند.
اين حرف حاج
آقارضاو مرحوم آخوند بسيار عالى است ولى بحث ما نيست. بحث ما اين
است كه «كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه» عام روايت جاهل مقصر
را مىگيرد، يعنى جاهل مقصر اگر نماز باطل بجا آورد، كسى كه رفته است مكه
اگرمكه ناقص بجاآورد، كسى كه روزه گرفته است اگر روزه فاسد بجا آورد،
اين روايت مىگويد فلا شىء عليه، يعنى اين جاهل مقصر مثل شخص نامى مىماند،
همانطوركه آدم نامى اگر حمدو سوره نخواند، يا غلط
خواند، نمازش درست است، جاهل مقصرهم مثل نامى اگر حمدوسوره نخواند، يا حمدو سوره غلط
خواند، نمازش درست است. همچنين درباب حج، درباب روزه چه جور آدم
نامى اگر سيگاركشيد، يا جماع كرد روزهاش درست است؟
جاهل مقصر هم اگر سيگاركشيد ياجماع كرد، روزهاش درست است. اين كل امرء ركب امرا
بجهالة مىگويد درست است. فقط چيزى كه جلوگير ماست، آن حرف است كه الجاهل
المقصر كالعامد الافى موضعين. درجاهل قاصر
نگفتهاند، درجاهل قاصرگفتهاند الجاهل القاصركالناسى الا مااخرجه الدليل. اما اينجا گفتهاند
الجاهل المقصركالعامد الا فى موضعين. اگر اين اجماع درست باشد و كسى اين
اجماع رادرست بكند آن وقت «كل امرء ركب امرا بجهالة» را
بايد تخصيص بدهد. تخصيص عنوانى هم است طورى نيست وتخصيص مستهجن هم نيست.
مىشود كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه الا جاهل مقصر. لذا اين
بجهالة منحصرمى شود به جاهل قاصر. فقهاء اينجور گفتهاند لذا
شيخ انصارى همين جا مىفرمايد مراد از روايت جاهل غافل است، يعنى آن صدر روايت كه حضرت
ديدند اين آقارا و محرم نشده بود وآمده بودمطاف وحضرت فرمودند
طواف تودرست است، فرمودند حج تودرست است، اين
جاهل قاصربوده، نه جاهل مقصر. مرحوم شيخ انصارى اين جور كردهاند، كه گفتهاند «كل امرء
ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه الا فى الجاهل المقصر» كه ما ديروز از نظر كبرا
و صغرا هر دو ايراد داشتيم و به شيخ بزرگوار مىگفتيم كه نمىشود ما دست از
اين عموم عام برداريم. اين يك كبراى كلى است و نمىتوانيم دست
برداريم وتخصيص او را ايراد مىكرديم و مىگفتيم مااينجورمخصص
نداريم. اگر اينجور مخصصى داشتيم تخصيص مستهجن نمىدانستيم و
تخصيص مىداديم. نه اينجوركه شيخ انصارى مىگويند، يعنى صغرا را منحصر
به جهل قصورى كردهاند ما اين راقبول
نداريم، اگر آن الجاهل المقصر كالعامد الا فى موضعين، اين اجماع در مسأله
باشد، تخصيص مىدهيم كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه را آنوقت
اينجور مىشودكه جاهل قاصر مثل ناسى است يعنى معذور است، الا فى موضعين، يا
الا فى مواضع، اما جاهل مقصر معذور نيست.
و ديروز مىگفتم
فقها در اين فقه به اين الجاهل المقصر عمل نكردهاند و گفتم من در عروه
گشتم وديدم كه مرحوم سيد و محشين برعروه بيش 30 مورد جاهل مقصر رامعذور
دانستهاند و الا فى موضعين نيست. وقتى مثل صاحب
عروه كه يك رساله عمليّه است، مرحوم شيخ درمكاسب كه باب معاملات است، اينجورى
الجاهل المقصر كالعامده الا فى موضعين رازمين زدهاند، ما چه جورمى توانيم
بگوئيم اجماع درمسئله هست واصلاً نمىدانيم اين الجاهل
المقصر كالعامد الا فى موضعين را چه كسى درست كرده است كه ما بخواهيم بگوئيم اين محل
اجماع است، مدرك اجماع است، آن اندازه كه من بررسى كردهام اين مسئله
رااصلاً قدماء متعرض نشدهاند، متأخرين هم كه كم مسئله
رامتعرض شدهاند و اين عبارت به اين قشنگى مثل الجاهل المقصركالعامد الا فى موضعين
راببينيد چه كسى گفته است، كه اين قدر بى محتوا است تا اينجا اين كل امرء ركب
امرا بجهالة مىگويد جاهل مقصر معذور است. شيخ انصارى هم در فرائد
اقرارداردكه اين كبراى كلى مىگويد جاهل مقصر معذوراست، فقط گير شيخ انصارى
همين است كه الجاهل المقصر كالعامد، لذا رفته است دنبال اين كه صدرروايه
مربوط به جاهل غافل است.
فقط يك ايرادى كه
هست ومرحوم شيخ متعرض نشدهاند اينجاست كه بحث ما در باب
برائت اين است كه يك فقيه نمىداند تسبيحات اربعه يك مرتبه واجب است،
ياسه مرتبه، اين كوشش مىكند وتفحص مىكند وبالاخره چيزى پيدا نمىكند
براى سه مرتبه، وقتى دليل پيدانكرد، مىگويد رفع ما لا يعلمون. پس يك
مرتبه واجب است، سه مرتبه را نمىدانم واجب است يانه، رفع مالايعلمون.
به اين مىگويند برائت، تعيين وظيفه درظرف شك، يعنى آقاى فقيه حسابى
بررسى كرده است وجاهل نيست، عالم است ،مجتهد جامع الشرائط است،
بررسى كرده، نيافته است، حالا كه نيافته است دوران امراست بين اين كه بگويد
اشتغال يقينى برائت يقينى مىخواهد، كه آقاى اخبارى مىگويد - اخبارى
در واجبات نمىگويد - اشتغال يقينى برائت يقينى مىخواهد پس سه
مرتبه بخوان. يابگويد رفع مالايعلمون، يك مرتبه بخوان. فتوا مىدهد كه
تسبيحات اربعه يك مرتبه واجب است، يعنى در ظرف شك تسبيحات اربعه يك
مرتبه واجب است. به اين مىگوييم برائت، يعنى مجتهد تعيين وظيفه مى
كند درظرف شك. يقين دارد حكم اين است و در رساله
مىنويسد.
همين طور درباب
حرمت غيبت، مىداند حرام است، اما نمىداند اين غيبت است يانه. شك
مىكند، بررسى مىكند در روايات وبالاخره قائده اهم و مهم ما را
مىرساند به اين جا كه غيبت جايز است به اندازه ضرورت، مثل اينكه به اندازه ضرورت
به دكتر مىگويد اين پرخور است. نمىدانداين غيبت كردن حرام است يانه،
دراينجا مىگويد رفع مالايعلمون، غيبت كردن اين مريض به اندازه ضرورت
مانعى ندارد. به اين مىگوييم برائت، يعنى تعيين وظيفه درظرف شك.
واما كل امرء ركب
امرا بجهالة چه ربطى به بحث ما دارد؟ جاهل مقصر چه ربطى به بحث ما
دارد؟ جاهل قاصرچه ربطى به بحث ما دارد؟ روايت مىگويد جاهل مقصرمعذور
است، باشد لذا مرحوم شيخ انصارى اين روايت رانبايد
آورده باشند دربحث برائت، براى اين كه روايت مربوط به اجتهاد است و مربوط به يك حكم
واقعى ونفس الامرى است و هيچ ربطى به باب برائت ندارد ونظير اين
روايت راكه مرحوم شيخ انصارى آورده انداين روايات مربوط
به بحث مانيست.
بله «كل شى ء مطلق
حتى يرد فيه نهىٌ» اين مربوط به بحث
ماست، يعنى كل مشكوكى كه
حكم او را ندانيم، نهى اوبه تونرسيده باشد، اينجا برائت است. اما «كل امرء
ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه»، جاهل مقصر معذور است،
پس بنابراين دلالت مىكند بر برائت اين طور نيست. اگر جاهل مقصر معذور است، حكم خودش را
دارد، اگر هم معذور نيست، حكم خودش رادارد.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- وسايل
الشيعه، ج 9، ص 126، باب 45 از ابواب تروك الاحرام، ح 3.
- وسائل
الشيعه، ج 18، ص 127، باب 12 از ابواب صفات قاضى، ح 6.