اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث درباره روايت
مطلق بود؛ «كل شىء مطلق حتى يرد فيه نهى».
گفتم مرحوم شيخ
«رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمايند: ادلّ دليلٍ براى برائت اين روايت است.
گفتم در اين روايت
شريف از نظر استقراء عقلى هشت احتمال هست كه شش تا را ديروز
مباحثه كرديم ودو تا احتمالها باقى ماند.
احتمال هفتم: اين
كه اينجور بگوييم كل شىء بما انّه مشكوك ليس له حكم تا اين كه نهى به
تو برسد، حتى يصل اليك نهى.
اين هم نمىشود،
براى اين كه كل شىء بما انّه مشكوك ليس له حكم، مسلم له حكم، در
واقع و نفس الامر ما چيزى به عنوان اولى، به عنوان ثانوى لا حكم نداريم، مسلم
حكم دارد.
احتمال هشتم: كه
معقول است و غير اين احتمال، احتمال ديگرى در روايت داده
نمىشود اين است كه كل شىء بما انّه مشكوك مطلق، يعنى مباح
حتى يصل اليك نهى، تا اين كه نهى به تو برسد، آن مباح مىشود حرام. به عبارت ديگر تا نهى
او به تو نرسيده است براى تو مباح است و برائت معنايش همين است كه اين
حتى يصل اليك نهى مىشود تأكيد، مثل «كل شىء لك حلال حتى تعلم
انّه قذر» اين تاكيد است. در حقيقت اين قواعدى كه هست اين است كه كل شىء
طاهر، يعنى كل شىء مشكوك كه نمىدانيم طاهر است يا نجس، طاهرٌ. كل
شىء حلال، يعنى كل شىء مشكوك كه نمىدانيم حلال است يا حرام، اين
حرامٌ. اينجا هم همين طور است، يعنى كل شىء مطلق يعنى كل شىء مشكوك كه
نمىدانيم حرام است يا حلال انّه مطلق يعنى مباح. ديگر حتى يرد فيه نهى، حتى
تعلم انه قذر، حتى تعلم انّه حرام، اينها همه مىشود تاكيد.
وقتى از اين هشت
احتمال، هفت تا احتمال محال شد، مىشود احتمال هشتم و معين
مىشود روايت در احتمال هشتم. شايد اين كه مرحوم شيخ
مىفرمايند ادل دليل نظرشان همين باشد، يعنى غير از اين احتمال در كل شىء مطلق حتى يرد فيه
نهى، احتمال ديگرى نيست و هر حرفى و هر احتمالى غير از اين احتمال
بخواهيم بزنيم محال است، وقتى چنين باشد پس ادلّ دليل ازبراى برائت است و
انصافا چنين است.
بله يك حرف ديگر
هست و آن اين است كه اگر روايات باب احتياط تمام باشد، تعارض در
كار نيست،بلكه روايات باب احتياط حكومت پيدا مىكند بر
اين روايت ودائر مدار اين است كه ان شاءاللّه ما بعدا بحث بكنيم ببينيم روايات باب احتياط تمام
است يا نه. مگر كسى مثل اخبارى روايات باب احتياط را تمام بداند كه در
اين صورت آنها حكومت پيدا مىكند بر اين، براى اين كه اين روايت مىگويد كل
شىء مطلق و آنها مىگويد اين مطلق نيست. حتى يرد فيه النهى، آن روايت
مىگويد من نهى هستم. «اخوك دينك فاحتط لدينك» مىگويد حتى يرد
فيه النهى من هستم. كه گفتم حتى يرد فيه نهى اين هم از باب مثال است، يعنى كل
شىء مباح از نظر ظاهر، مگر اينكه حكم ديگرى به دست تو برسد. حالا اين
حرام باشد يا واجب، مكروه باشد يا مستحب، كه حتى ماكه بگوييم روايات باب
احتياط مستحب است، باز هم آن روايات حكومت پيدا مىكند بر اين
روايت. معنايش اين جور مىشود: كل شىء مطلق حتى يرد فيه مستحب، كه اگر
مستحب آمد معلوم مى شود «اخوك دينك فاحتط لدينك» در باب برائت
مستحب است انسان احتياط بكند، اما با روايات رفع و امثال اينها تعارض مىشد
كه سابقا هم دربارهاش صحبت كرديم كه اين روايات با روايات باب احتياط
تعارض مىشود بايد ببينيم رفع تعارض را آنجا چه جور بكنيم.
روايت ششم را
مرحوم كلينى «رضوان اللّه تعالى عليه» درجلد اول اصول كافى، صفحه 162 نقل
كردهاند. روايت از جازمات صدوق است.
قال الصادق عليهالسلام: «انّ اللّه يحتج على الناس بما
آتاهم و اعرفهم».
روايت از نظر سند
تمام است، بنابر اينكه جازمات صدوق مصححه باشد. از نظر دلالت هم
به قول مرحوم شيخ خيلى خوب است براى اين كه روايت
مىفرمايد حجت خدا در بندهها و مردم چه وقت است؟ وقتى كه آتاهم و اعرفهم. بنابراين
اگر كسى روز جمعه نمىداند غسل جمعه واجب است يانه، وقتى نداند غسل
جمعه واجب است يا نه تفحص مىكند و چيزى نمىيابد، پروردگار عالم روى
اين نمىتواند احتجاج بكند كه چرا غسل جمعه نكردى، براى اين كه لم
ياتيه؛ وقتى لم يأتيه ديگر معنا ندارد كه پروردگار عالم احتجاج بكند به ان اللّه
يحتج على العباد بما آتاهم و اعرفهم.
شيخ انصارى هم يكى
از بحث هايشان همين است كه يك روايتى آمده امامجمل است و
نميدانم معنايش چيست، مثل اين كه گفته است عليك بالغسل يوم الجمعة. اين
عليك را نمىدانم آيا وجوب است يا استحباب، وقتى ندانستم كه آيا وجوب است
يا استصحاب اين روايت شريف مىفرمايد اين نمىتواند اثبات كند براى تو
وجوب را و خدا نمىتواند احتجاج كند كه چرا در روز جمعه غسل جمعه نكردى.
مىگويم آمده بود مرا، اما معلوم نبود مرا. پروردگار عالم بواسطه يك روايتى
حكم را به من داده بود كه لم يعّرفه. مثلاً درباره حرمت مىدانم كه غيبت
حرام است، اما غيبت متجاهر به فسق آيا حرام است يا نه؟ بررسى مىكنم و
چيزى پيدا نمىكنم، نه اطلاقى و نه عمومى و نه نصّى، مىگويم غيبت
متجاهر به فسق طورى نيست، چرا؟ براى اين كه ان اللّه يحتج على العباد بما
آتاهم و عرّفهم، ولى اين مورد لم ياته، حكم حرمت لم ياته در شبهات وجوبيه، در
شبهات تحريميه همه جا مىتوانم تمسك بكنم به اينكه برائت است تا وقتى
كه حكم به من برسد انشاء هم نيست وصول است آتيهم و عرفهم و اگر حكم
به من نرسيده باشد مىتوانم اگر واجب است ترك كنم و اگر حرام است اتيان
بكنم .
ظاهرا اينجا شيخ
بزرگوار خيلى هم روى او بحث نكردهاند و روايت را صحيح السند و ظاهر
الدلاله دانستهاند .ولى مرحوم آخوند«رضوان اللّه تعالى عليه» اين روايات را
نياوردهاند، چرا؟ نمىدانم. براى اين كه اين روايات بهتر از روايت «رفع
مالايعلمون» است و بهتر از روايت «كل شى حلال حتى تعلم انه حرام» است. شايد
براى اين كه آن روايات خيلى حرف داشته است، ان قلت قلت خيلى داشته
است از اين جهت آوردهاند كه ان قلت قلت آنها را بكنند، حالا يا رد كنند يا
قبول كنند واما اين روايت را چون مرحوم آخوند مىديدند خيلى واضح الدلاله است
از اين جهت در كفايه مثلاً نياورده باشند.
ولى على كل حال
شيخ بزرگوار اين روايت را آوردهاند و حرف هم در او خيلى نزدهاند. سبب او هم اين
است كه حرف خيلى ندارد و دلالت او براى
برائت خيلى عالى است.
روايت آخرى كه
مرحوم شيخ انصارى آوردهاند مربوط به جاهل مقصر است و كبراى كلى
روايت اين است كه «كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شى
عليه»، هر كه چيزى را بياورد يا ترك كند، ركب امرا بجهالة، يعنى بياورد يا ترك كند چيزى بر او
نيست. برمىگردد باينكه
جاهل مقصر معذور است الا ما اخرجه الدليل. اگر عامى
نماز خواند با حمد و سوره غلط، كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شى عليه.
اين فلا شىء عليه
راجع به احكام وضعيه است، نه راجع به احكام تكليفيه، براى اين كه كتك
مىخورد، هم قرآن مىگويد، هم روايات و هم پيش اصحاب مسلم است و در
سوره نساء هم هست كه وقتى تازيانهها مىآيد روى او و به او مىگويند چرا عمل
رابجا نياوردى و يا چرا عمل حرام رابجا آوردى و معذور مىشود اينكه
نمىتوانستم، خطاب مىشود كه چرا بيرون نرفتى و چرا از ميان قوم گناهكار بيرون
نرفتى؟
در اين كه جاهل
مقصر كتك مىخورد بحث ما نيست و مسلم است كه كتك مىخورد. حرف
در احكام وضعيه است كه اگر كسى حمد و سورهاش را
غلط خواند كتك مىخورد، اما آيا اين نماز درست است يا نه؟ نظيرش را كه فقهاء در رسالههاى
عمليه هم گفتهاند مثل كسى كه در مسافرت بايد نماز دو ركعتى بخواند،
چهار ركعتى خواند، جاهل مقصر بود، يعنى مىتوانست برود مسأله ياد بگيرد و
نرفت. همه فقهاء گفتهاند اين نماز درست است و همه هم گفتهاند كتك
دارد. حالا براى چى؟ آيا براى اين كه ترك كرده است علم را يا براى اين كه اينجا
يك مقدار جسارت كرده است؟ بالاخره مقصر است، كتك مىخورد. يا در
حمد و سوره كسى مىتوانست برود مسألهاش را ياد بگيرد، نرفت ياد بگيرد و
نماز صبح خودش را آهسته خواند. همه فقهاء گفتهاند كتك مىخورد. كتك
خوردنش براى چيست؟ آيا براى اين كه خسارتى كرده و نمىتواند جبران
كند، يا اين كه كتك خوردنش بخاطر ترك تحصيل علم است؟ بالاخره كتك دارد،
اما جاهل مقصر است و معذور به معنا اين كه نمازش قضاء ندارد، اعاده
ندارد. اين روايت شريف همين را مىگويد؛ «كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء
عليه». اين كبراى كلى در باب حج است و مرحوم صاحب وسائل آن را در
باب تروك احرام آورده است. كسى وارد مكه شد و آمد در مطاف اما محرم
نشده بود و در حالى كه داشت طواف مىكرد اطراف او را گرفتند و گفتند
طواف و حج تو باطل است و هر كسى چيزى مىگفت و بالاخره به او گفتند تو
الان بايد لباست را از پا دربياورى و از سر نمىتوانى دربياورى و بايد برگردى محرم
بشوى و حجت و احرامت باطل است و بعد هم به او گفتند حج از سال آينده
هم بايد بكنى. امام صادق عليهالسلام رسيدند و فرمودند چيست؟ عرض كردند من يك
كارگرى هستم و كار كردم و يك مقدار پول پيدا كردم و بلد نبودم بايد
محرم بشوم و در ميقات محرم نشدم و همين جورى آمدهام و اينها به من
اينجور مىگويند. حضرت فرمودند طورى نيست پيراهنت را از سر دربياور، طورى
نيست و هر كجا مىتوانى محرم شو، اگر مىتوانى از محل و اگر نمىتوانى از
همين جا محرم شو و حجت هم درست است و من قابل هم حج لازم نيست. اين
خيلى خوشحال شد. بعد هم حضرت رو كردند به اصحاب و
فرمودند «كل امرءٍ ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه». روايت صحيح السند، ظاهر الدلاله به
ما مىگويد جاهل مقصر معذور است.
مرحوم شيخ انصارى
وقتى وارد بحث مىشوند مىگويند روايت خيلى خوب است و مىروند
تا آن آخر و مثل اين كه مىبينند خلاف اجماع است و
نمىشود گفت لذا مىگويند مراد از اين روايت جاهل غافل است نه مقصر. لذا او را مىبرند در
جهل قصورى، جاهل قاصر منقسم مىشود به چند قسم:
يك قسمت جهل مركب
است، يعنى يك مجتهد كوشش خودش را مىكند اما به واقع
نمىرسد به اين مىگويند جهل مركب. معلوم است كه اين معذور است.
قسم دوم: آن كسى
است كه غافل است، يعنى سر و كار دارد با مسأله، مثل بسيارى از اوقات
كه خود ما مسأله گو هستيم، اما از يك مسألهاى غفلت پيدا مىكنيم و بجا
مىآوريم يك چيزى كه مبطل نماز است، يا ترك مىكنيم يك چيزى را كه مبطل
نماز است. به اين مىگويند جاهل غافل، يعنى غفلت دارد از اين كه اينجورى
بايد نماز خواند. مثلاً بعضى از اوقات در ائمه جماعات پيدا شده اين آقا وقتى
بلند مىشود از ركوع «سمع اللّه لمن حمده» را در راه مىگويد، اما غفلت
دارد؛ اگر از او بپرسند كه «سمع اللّه لمن حمده» را در بين راه مىشود گفت يا نه؟
مسأله او را بلد است، مىگويد اگر از باب ذكر باشد طورى نيست، از باب ورود
باشد، نمىشود گفت. اما خودش غفلتا در بين راه مىگويد به اين مىگوييم
جاهل قاصر.
قسم سوم: در جاهل
قاصر. كشش فكرى ندارد، مثل سفيه، اما نه سفيهى كه از او تكليف ساقط
شده باشد. به قول امام صادق عليهالسلام صدى هفتاد مردم اينها كشش فكرى ندارند.
قسم چهارم: از
جاهل قاصر اين كه دسترسى نداشته باشد، كه اين هم زياد است. حالا اگر
كافر باشد مسلم بهشت نمىرود، اما جهنم هم نه و بالاخره خدا چراگاه زياد دارد.
مرحوم آقا سيد على نجف آبادى ايشان از علماء بزرگان اصفهان بودند،
مىگفت خدا چراگاه زياد دارد.
مرحوم شيخ انصارى
روايت را حمل مىكند بر جاهل قاصر. حالا كجاى رويات خوابيده
جاهل قاصر؟ «كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه»
كجايش خوابيده جاهل قاصر؟ بعد خود شيخ
انصارى مىبينند كه حالا اگر هم باشد و بخواهند تخصيص بدهند چه جور
تخصيص بدهند كه مدعى هستند اين كبراى كلى آبى از تخصيص است؛ «كل
امرء ركب امرا بجهالة» را مىگويند آبى از تخصيص است و با همين ان قلت
قلتهاى شيخى روايت را از كار مىاندازند.
و انصاف قضيه
روايت از نظر سند تمام است، از نظر دلالت هم تمام است و به ما مىگويد
جاهل مقصر باشد يا قاصر، اين معذور است الا ما اخرجه
الدليل.
فقط چيزى كه هست،
حديث لا تعاد مىآيد جلوى او
را مىگيرد و باندازه حديث لا
تعاد هم ما تخصيص مىدهيم، اما غير ازحديث لا تعاد ما
بخواهيم برمىگردد به اين قاعده كه مرحوم آخوند قاعده را در كفايه آورده است اگر يادتان
باشد و شايد هم نظر شيخ همين جورهاست كه گير كرده در روايت و آن اين
است: «الجاهل المقصر كالعامد الا فى موضعين، الجهر و الاخفات و القصر و
الاتمام» ايندو جا معذورند .اين يك قاعدهاى شده در ميان فقهاء پس بنابراين
اگر كسى حمد و سورهاش را غلط بخواند كه مىتوانسته برود ياد بگيرد و
نرفته است اين مثل كسى است كه عمدا حمد و سورهاش را غلط بخواند، همان
طور كه آن باطل است اين هم باطل است. اگر كسى اين را بگويد روايت را
تخصيص مىزند، تخصيص اكثر هم نيست، تخصيص عنوان است، مىشود «كل
امرء ركب امرا بجهالة فلا شىء عليه الا جاهل مقصر». منحصر مىشود فلا
شىء عليه به جاهل قاصر و جاهل قاصر هم نمىخواهد بگويد يك تخصيص
مىخورد، تخصيص عنوانى است، تخصيص اكثر هم نيست و تخصيص
عنوانى طورى نيست. مىشود باينكه هر جاهلى معذور است مگر جاهل مقصر و
صدى پنجاه مردم جاهل قصورى هستند نه جاهل مقصر، اينها معمولاً
نمازهاى خودشان را درست مىدانند. خيلى بعيد است كه نماز خودشان را غلط
بدانند. لذا صدى پنجاه به بالا جاهل قاصرند نه جاهل مقصر. تخصيص اكثرى هم
لازم نمىآيد. دنباله بحث فردا.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- وسائل
الشيعه، ج 18، ص 127، باب 12 از ابواب صفات قاضى، ح 60.
- «و دلالته على المطلب اوضح من
الكل». فرائد الاصول، ج 1، ص 438.
- فرائد الاصول، ج 1، ص 438.
- وسائل الشيعه، ج 9، ص 126، باب 45
از ابواب تروك الاحرام، ح 3.
- وسائل الشيعه، ج 1، ص 260، باب 3 از
ابواب وضو، ح 8.