جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: ادله برائت / روايات
    موضوع درس:
    شماره درس: 94
    تاريخ درس: ۱۳۷۵/۶/۲۰

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى .

    تمسك شده براى برائت به روايت «الناس فى سعةٍ ما لا يعلمون»، «يا الناس فى سعةِ ما لم يعلمون»[1]، كه مرحوم شيخ «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» روايت را اين جور معنا كرده‏اند. لذا در فرائد است كه آيا سعه اضافه مى‏شود يا اينكه ما لم يعلموا ظرف از براى سعه است، كه مى‏شود الناس فى سعةٍ ما دام لا يُعلم؛ مى‏شود ظرف براى سعه. يا اينكه الناس فى سعة ما لايعلمون اضافه سعة است به ما لم يعلموا و ما لم يعلموا مى‏شود مضاف اليه و معنايش اين جور مى‏شود كه وسعت در صورتى كه جهل باشد. [2]

    الا اين كه ما اين روايت را پيدا نكرديم و شمائيد كه بگرديد و اين روايت را كه شيخ در فرائد نقل كرده‏اند و بعد هم مرحوم آخوند و ديگران در كتابها
    آورده‏اند، ببينيد آيا اين روايت هست يا نيست.

    آن روايتى كه ما پيدا كرديم، روايت 11 از باب 50 از ابواب نجاسات در وسائل جلد 2 است. «و عن على بن ابراهيم عن ابيه عن النوفلى، عن السكونى، عن ابى عبداللّه‏  عليه‏السلام».

    روايت موثقه است نوفلى و سكونى هر دو عامى هستند، اما اصحاب اين‏ها را توثيق كرده‏اند و از نظر سند اشكالى در روايت نداريم.

    امام صادق  عليه‏السلام اينجور فرمودند: «انّ اميرالمؤمنين عليه‏السلام سئل عن سفرةٍ وجدت فى الطريق مطرحة»، يك كسى سفره‏اى را پيدا كرده است توى راه كه افتاده است، يعنى لقطه و»، است. «كثيرٌ لحمهما»، خيلى گوشت در آن هست، «و خبزها و جبنها و بيضهاو فيها سكين».

    اين آقا مثل اين كه مى‏خواسته مسافر كند و اين سفره را همراهش برداشته و اتفاقا سفره‏اش را در وسط راه انداخته است و يك كاردى هم روى آن سفره است.

    «فقال امير المؤمنين عليه‏السلام:

    يقوّم ما فيها ثم يؤكل لانّه يفسد»، براى اين كه اين گوشت‏ها خراب مى‏شود.

    و اصحاب هم روى او فتواى داده‏اند به اينكه اگر لقطه چيزى باشد كه فاسد بشود، اين مى‏تواند قيمت كند، استعمال كند، بعد صاحب او كه آمد پول او
    رابدهد.

    «فاذا جاء طالبها غرموا له الثمن»، وقتى كه آمد قيمت او را به او مى‏دهند.

    «قيل له: يا امير المؤمنين عليه‏السلام لا يدرى سفرة مسلمٍ او سفرة مجوسٍ»، اين اصلاً نمى‏داند اين سفره مال مسلمان است يا مال كافر. «فقال هم فى سعة حتى يعلموا».

    روايتى كه ما پيدا كرديم اين است: هم فى سعةٍ حتى يعلموا. مثل مرحوم شيخ اصلاً صدر را انداخته‏اند؛ سفرة مطروحه انداخته شده و در روايت بجاى هم الناس گذاشته‏اند، حتى يعلموا را هم به جاى او گذاشته‏اند ما لا يعلمون لذا شده الناس فى سعةٍ ما لا يعلمون، يا الناس فى سعة ما لا يعلمون.

    لذا اگر اين روايت باشد بحث شيخ در فرائد سالبه به انتفاء موضوع مى‏شود، الا اين كه شما به نفع شيخ بگرديد و يك روايت پيدا كنيد آن وقت
    بحث كنيم كه فى سعةٍ ما لا يعلمون يا فى سعة ما لايعلمون و الا اگر اين روايت
    باشد ديگر آن وجه ادبى جائى ندارد.

    روايت را همانطور كه شيخ بزرگوار فرموده‏اند اگر بهتر از رفع ما لايعلمون نباشد كمتر نيست، براى اين كه روايت به ما مى‏گويد وقتى شك در چيزى
    داشته باشى در سعة هستى. شك دارد نماز جمعه واجب است يا نه، فى سعة،
    مى‏خواهد بخواند، مى‏خواهد نخواند. شك دارد تسبيحات اربعه يك مرتبه واجب است يا سه مرتبه، انّه فى سعة مى‏خواهد بخواند يا نخواند، يعنى واجب نيست. شك مى‏كند كه آيا حرام است يا حلال، انّه فى سعة. شك مى‏كند كه حرام است يا حلال، در معامله باشد مثل اينكه شك مى‏كند آن مرغك، آن ماهى بخصوص آيا حلال است يا حرام، الناس فى سعة ما لا يعلمون. اگر هم در حكم تكليفى باشد، شك كند كه وضع شرب توتون چيست، الناس فى سعة ما لا يعلمون. لذا مرحوم شيخ مى‏فرمايند اين اگر بهتر از رفع ما لايعلمون نباشد، كمتر نيست. لذا اين  الناس فى سعة ما لا يعلمون يك كبراى كلى به ما مى‏دهد و آن اين است كه هر وقت شك داشته باشيد در هر چيزى، در شبهه موضوعيه، در شبهه حكميه، در حليت و حرمت، در وجوب و عدم وجوب، در حكم تكليفى، در حكم وضعى، در عبادات، در معاملات به معنى الاعم، همه الناس فى سعةِ ما لا يعلمون، يا الناس فى سعةٍ مالايعلمون.

    اين حرف شيخ بزرگوار خيلى خوب است، اگر مابتوانيم چنين روايتى پيدا كنيم و بعد مرحوم شيخ بحث كرده‏اند باينكه اين روايت تعارض مى‏كند با
    رواياتى كه اخبارى آورده است كه بايد احتياط بكنيم، براى اين كه اين روايت
    به ما مى‏گويد وقتى شك داشته باشى در سعه هستى، اما روايت «فاحتط لدينك اخوك دينك»[3] مى‏گويد بايد احتياط كنى، با هم تعارض پيدا مى‏كند. آن روايات احتياط به ما مى‏گويد در مورد شك بايد احتياط كرد، اين روايت به ما مى‏گويد در مورد شك لازم نيست احتياط كنى، بنابراين تعارض است و ما بايد رفع تعارض كنيم.

    بعد مى‏فرمايند كه بعضى‏ها گفته‏اند اخوك دينك فاحتط لدينك حكومت دارد بر اين روايت. به چه تقريب؟ براى اين كه روايت اخوك دينك فاحتط
    لدينك به ما مى‏گويد در مورد شك تو مى‏دانى كه بايد احتياط كنى، وقتى كه
    در مورد شك من بدانم كه بايد احتياط كنم اين يكى به ما مى‏گويد در وقتى كه شك دارى در سعه هستى. نظير اماره كه مقدم بر اصل است، اصل مى‏گويد وقتى شك دارى نقض يقين به شك نكن، اماره مى‏آيد و مى‏گويد تو شك ندارى. مرحوم شيخ مى‏گويند اخوك دينك فاحتط لدينك، اين را به ما مى‏گويد كه در ظرف شك وظيفه تو احتياط است. پس من مى‏دانم در ظرف شك چه بايد بكنم، پس در سعه نيستم، پس آن روايات اخوك دينك فاحتط لدينك حكومت پيدا مى‏كند بر الناس فى سعة ما لا يعلمون.  

    معلوم است اين اشكال پايدارى نيست، لذا شيخ جواب مى‏دهند كه اينها هر دو يك موضوع دارند، آن مى‏گويد در مورد شك در سعه هستى، آن ديگرى مى‏گويد در مورد شك در مضيقه هستى. هر دو با هم مى‏جنگد و هر دو تعيين وظيفه در ظرف شك مى‏كند. آنوقت كه شك داشته باشم چه كنم؟ الناس فى سعة ما لا يعلمون مى‏گويد در سعه هستى، اما اخوك دينك فاحتط لدينك مى‏گويد در مضيقه هستى و بايد احتياط كنى، با هم معارضه مى‏كنند. اينجاها حرف ندارد و معلوم است و حق باشيخ بزرگوار است كه الناس فى سعة ما لا يعلمون ادَلّ دليلٌ در شبهات موضوعيه، در شبهات حكميه، چه وجوبى، چه تحريميه، لازم نيست احتياط كردن.

    اشكال مى‏ماند در دو جا، يك جا را متعرض شده‏اند و يك را متعرض نشده‏اند. آنجا را كه متعرض شده‏اند فرموده‏اند اين در ذيل شبهه موضوعيه
    واقع شده است، سفره مطروحه شبهه موضوعى است، اين سفره نجس است يا
    پاك؟ حضرت فرمودند بگو پاك است، مثل كل شى‏ءٍ لك حلال كه گفته‏اند در شبهات موضوعيه است اين را هم گفته‏اند در شبهات موضوعيه است. [4]

    جوابش اين است كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام يك كبراى كلى فرموده‏اند و مورد كه نمى‏تواند مخصص باشد. آن سؤال كرد كه يك سفره پر از غذا پيدا كردم، نمى‏دانم از مسلمان است يا از مجوسى، حضرت به جاى اين كه بگويند بخور، فرمودند الناس فى سعة ما لا يعلمون، يعنى يك كبراى كلى دست داده‏اند. در صورت شك مردم در سعه هستند، يك مصداقش شبهه موضوعيه است، يك مصداقش همان شبهه حكميه، وجوبيه يا تحريميه است.

    همانطور كه بعد از شيخ بزرگوار هم اين اشكال را جواب داده‏اند و فرموده‏اند اين روايت شريف گر چه در موضوعات وارد شده اما مورد مخصص نيست و ما بايد لفظ را بگيريم و لفظ عام است، كبرى منطبق شده بر صغرى، يك كلى منطبق شده بر فرد.

    اشكالى كه در روايت لا يُذب است و روايت را از كار مى‏اندازد اين است كه اين روايت مربوط به لقيط دار الاسلام است و اصلاً مربو به بحث ما نيست،
    يعنى اگرما بخواهيم به اين روايت عمل بكنيم استصحاب عدم تذكيه به ما
    مى‏گويد اين سفره نجس است و برائت كه نمى‏تواند براى ما كار بكند براى اين كه در اين سفره گوشت بوده، گفت: «عن سفرةٍ وجدتُ فى الطريق مطروحة كثير لحمها و خبزها و جبنها و بيضها». اگر اين لحم نبود، خوب بود، كل شى طاهر راجع به خبز او و جبن او و بيض او جارى است. يك تخم مرغى پيدا كرده باشد نمى‏داند مال مسلمان است يا كافر؟ مى‏گويد مانعى ندارد، همچنين پنير و نان، اما راجع به لحم اصالة عدم تذكيه دارد و اصالة عدم تزكيه برمى‏گردد به اين كه اين گوشت را آيا مجوسى تهيه كرده‏است كه مى‏شود ميته، يا مسلمان تهيه كرده، مى‏شود حلال، اصالة عدم تزكيه مى‏گويد نمى‏شود خورد. لذا اگر ما باشيم و اصالة عدم تذكيه، اصالة عدم تذكيه مقدم مى‏شود بر الناس فى سعة ما لا يعلمون. آن وقت بر مى‏گردد به چيز ديگر و آن اين كه شما اگر گوشتى را از دست مسلمان گرفتى، آن اصالة الصحة فى فعل الغير مقدم مى‏شود بر استصحاب. يا از بازار گرفتى، نمى‏دانى درست تذكيه شده است يا نه، بسم اللّه‏ گفته شده يا نه، بازار مسلمانها مى‏گويد بگو تذكيه شده است. اين قاعده سوق مقدم مى‏شود بر استصحاب. اگر هم در بيابان پيدا كردى به او مى‏گويند لقيط دار الاسلام، كه در روايت ديگرى هم آمده كه سؤال مى‏كند زير سنگى من گوشتى پيدا كردم و نمى‏دانم درست است يا نه، همان جا مى‏گويند كه بگو تذكيه
    شده است، يعنى بلاد مسلمانها را مثل سوق مسلمانها و خود مسلمانها اينها را
    اماره گرفته‏اند حالا يا اماره است كه ما مى‏گوييم اماره است، يا اصل است كه معمولاً فقهاء مى‏گويند اصالة الصحه فى فعل الغير، اصالة السوق و اصالة بلد الاسلام. همانطور كه سوق مسلمان را گفته‏اند اماره است از براى صحت، خود مسلمان را مى‏گويند اماره است از براى صحت، دار الاسلام را هم گفته‏اند كه اماره است از براى صحت، در مقابل دار الحرب و آنجا دليل هم داريم كه بايد بگويند تذكيه نشده است وقتى چنين باشد روايت اصلاً مربوط به برائت نيست، مربوط به چيزى است كه نه مقدم بر برائت باشد بلكه مقدم بر استصحاب هم است، مقدم بر اصالة عدم تذكيه است و الناس فى سعة ما لا يعلمون بر مى‏گردد به يك معناى ديگر؛ اصلاً برمى گردد به اين كه لقيط دارالاسلام را بگو درست است و در سعه هستى مادامى كه ندانى. برمى گردد به اين كه الناس فى سعة ما لا يعلمون مقدم بر استصحاب است واصلاً برائت نيست، يك اصلى از اصول عقلائيه است، يا يك اصلى از اصول شرعيه. به عقيده ما يك اماره‏اى از امارات عقلائيه بنام لقيط دار الاسلام، به اين معنا كه دار الاسلام مثل سوق مسلمين است، مثل فعل مسلم است، مثل يد است و هم يك نسق است و همه را هم مى‏گوييم اماره. وقتى چنين باشد روايت الناس فى سعة ما لا يعلمون بقرينه سؤال، بقرينه صدر مربوط به لقيط دار الاسلام است و
    در لقيط دار الاسلام برائت جارى نمى‏كنيم، اصلى از اصول عقلائى كه مقدم بر
    استصحاب است آن را جارى مى‏كنيم و الا اگر آن اصل را نداشتيم، روايت الناس فى سعة ما لا يعلمون غلط است براى اين كه اينجا اصالة عدم تذكيه است و اصالة عدم تذكيه مى‏گويد سفره نجس است.

    و ما تبعا لمرحوم نائينى يك حرف ديگر داريم و آن اين كه گفته‏اند اصالة عدم تذكيه جارى است راجع به خوردنش. ولى ما مى‏گوييم پاك است، مثلاً اگر
    گوشتى يا پوستى را از خارج آوردند ما مى‏گوييم پاك است اما خوردنش حرام
    است.

    ولى مشهور در ميان اصحاب مى‏گويند اين گوشت هم نجس است و معلوم است كه خوردن او هم حرام است و بالاخره اصالة عدم تذكيه مسلّم
    هست. وقتى اصالة عدم تذكيه باشد، اين روايت شريف بايد اين جور باشد «قيل
    له يا اميرالمؤمنين لا يدرى سفرة مسلم او سفرة مجوسٍ». بايد بگويند كه «فقال انّه نجس لقاعدة اصالة عدم التزكية» پس اين كه فرموده‏اند و هُم فى سعة حتى يعلمون چى مى‏خواهد بگويد؟ مى‏خواهد بگويد يك چيزى در اينجا هست كه مقدم بر اصالة عدم تذكيه است و آن لقيط دار الاسلام است و آن بلاد مسلمين است، مثل سوق مسلمين، مثل يد مسلم، مثل يد مسلم كه مقدم بر استصحاب است، اينجا هم اينجورى است.

    پس الناس فى سعة ما لا يعلمون يك چيزى اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرموده‏اند كه ربطى به برائت ندارد، حتى مقدم شده بر استصحاب و آن قاعده سوق مسلمين و بلاد مسلمين است، از اين جهت اين روايت هيچ ربطى به بحث ما ندارد.

    حالا اگر شما بتوانيد يك روايت ديگرى پيدا كنيد كه اين صدر را نداشته باشد، نظير روايتى كه شيخ نقل كرده‏اند كه الناس فى سعة مالا يعلمون، صحيح السندهم باشد، كه شيخ مى‏گويند ادلٌ دليل بر برائت است بله اگر آن صدر نبود، ادل دليل بود از براى برائت ولى اين صدر را كه دارد ذيل را از كار مى‏اندازد.

    و صلى اللّه على محمد و آل محمد.



    [1]- ظاهرا اين عبارت در كتابهاى حديث وارد نشده است، ولى روايتى كه از نظر لفظ و معنا به اين عبارت نزديك است، روايتى است كه در كتاب عوالى اللئامى، ج 1، ص 424، ح 109نقل كرده، كه مى‏فرمايد: «انّ الناس فى سعة ما لم يعلموا».

    [2]- فرائد الاصول، ج 1، ص 389.

    [3]- وسائل الشيعه، ج 18، ص 123، باب 12 از ابواب صفات قاضى، ح 41.

    [4]- فرائد الاصول، ج 1، ص 389.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365