اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحثى كه داشتيم و
مرحوم آخوند در حاشيه بر فرائد مشكل كردند، اين بود، كه آيا ما
لايعلمون، شبهات حكميه را مىگيرد يا نه؟
مرحوم شيخ فرموده
بودند وحدت سياق به ما مىگويد شبهات موضوعيه است، براى اينكه
خطاء و نسيان و ما اضطروااليه و ما لايطاق و مااستكرهوا
عليه و حسد وطيره و سوء ظن، اينها همه موضوعات خارجى هستند كه شارع آمده احكامش را
برداشته است، پس ما لايعلمون هم بايد موضوع خارجى باشد، مثل اينكه
چيزى را در خارج نمىدانم حلال است يا حرام، شارع مقدس بگويد حالا كه
نمىدانى حلال است «كل شىء لك حلال حتى تعلم»، رفع ما لا يعلمون اينجا را
مىخواهد بگويد.
مرحوم آخوند در
حاشيه بر فرائد براى تأييد مرحوم شيخ فرمودند: حتما بايد موضوع باشد،
احكام نمىشود. مرحوم شيخ تمسك مىكردند به دليل
فقهى يعنى وحدت سياق، به يك استحسان فقهى، براى اينكه وحدت سياق بدرد شيعه
نمىخورد، يك استحسان است. مرحوم آخوند رفتهاند توى عقل و فلسفه و امثال
اينها و فرمودهاند اگر بخواهد شبهه حكميه را بگيرد، جمع بين لحاظين است، جمع
بين لحاظين محال است، پس شبهات حكميه را نمىتواند بگيرد. چرا؟
فرمودند براى اينكه اگر رُفع را نسبت به حكم بدهيم، حقيقت است، مجاز نيست، لازم
نيست چيزى در تقدير بگيريم. اما اگر نسبت به موضوع بدهيم، مجاز است،
بايد چيزى در تقدير بگيرى و بايد بگويى استعمال شىء در غير ما وضع له
است، بايد بگويى حقيقت ادعائيه است. بالاخره اسناد مجازى است و اينكه
بخواهيم ماى مالايعلمون هم مجاز باشد و هم حقيقت، نمىشود، يا بايد بگوييد ماى
مالايعلمون همهاش مجاز است، يا همهاش حقيقت است. اما از ماى مالايعلمون هم
مجاز اراده كنى و هم حقيقت، گفتهاند جمع بين لحاظين است و محال است. اين ايراد مشكل
مرحوم آخوند«رضوان اللّه تعالى عليه»بود.
در اين باره ديروز
گفتم شما اگر حرف مرحوم نائينى را تمام بدانيد
اصلاً شبهات موضوعيه مجاز نيست، شبهات
حكميه هم مجاز نيست و از اين ماى
مالايعلمون فقط حقيقت اراده شده، نه مجاز و هم شبهات موضوعيه را مىگيرد و هم شبهات حكميه
را. براى اينكه مرحوم نائينى مىفرمايند: شبهات
موضوعيه و شبهات حكميه معنايش اين است: در صحنه تشريع اينها نيست. اگر در موضوع
باشد، مىگويد در صحنه تشريع اين موضوع حكم ندارد، پس نيست، اگر هم در
احكام باشد، در صحنه تشريع ماچنين حكمى نداريم. حرف مرحوم آخوند
مىشود سالبه به انتفاء موضوع.
اگر هم حرف مرحوم
آقاى داماد باشد آن را هم گفتيم حرف خوبى است كه مرحوم داماد
مىگويند از ماى مالايعلمون مجاز اراده كنيم، الا اينكه احكام
قهرا خود پيدا شود و احتياج به اراده نيست. بعبارت ديگر مرحوم آقاى داماد مىفرمودند اگر ما
بخواهيم مجاز اراده بكنيم بايد توجه به مجاز داشته باشيم، بايد استعمال شىء
در غير ما وضع له بكنيم، اما در حقيقت كه اين اراده و توجه لازم نيست. ما
بگوييم زيدٌ قائمٌ و توجه نداشته باشيم كه اين حقيقت است، استعمال شىء
مىشود در ما وضع له و معنا هم مىدهد و اخبار و انشاءمان درست است. اما در
مجاز است كه بايد توجه به مجازيّت او داشته باشيم، چون مىخواهيم استعمال
شىء در غير ما وضع له بكنيم و الا اگر نخواهيم لفظ را بكشانيم به معناى
ديگر، توجه لازم نيست. وقتى چنين باشد بقول ايشان لارجل فى الدار مىگويم
و از او اراده مىكنم مجاز را و اما اين لارجل فى الدار مىگيرد مردهايى
را كه واقعا مرد هستند. اينجا هم همين طور است، آقاى داماد مىگويند از رفع
ما لايعلمون اراده مىكنم مجاز را و حقيقت موضوعات را، الا اينكه ماى
مالايعلمون چون عام است، خود بخود تطبيق مىشود بر احكام. كه گفتيم اين حرف
هم عالى است و جاهاى ديگر هم اين حرف آقاى داماد بدرد مىخورد، هم در
باب استعمال شىء در اكثر از معنا، هم در باب مجازات و بالاخره در ابواب
مختلفه فقه اين حرف آقاى داماد بدرد مىخورد.
حرف سومى كه ما
داشتيم اين بود كه آقا جمع بين لحاظين محال نيست. از اين ماى
مالايعلمون با توجه هم اراده كند حقيقت را و هم اراده كند مجاز را. لفظ لياقت دارد، فقط
دو تا توجه مىخواهد. مثل مثال مشهور كه در آيينه مىزنند، كه شما وقتى در
آيينه نگاه مىكنى، يا نگاهتان استقلالى است، يا آلى. اگر نگاهتان استقلالى
است، آلى نيست و اگر آلى است، استقلالى نيست.اما اينكه هم آيينه ببينى و
هم صورت، اين نمىشود چون جمع بين لحاظين است. كه ما آنجا مىگفتيم در
همان ان كه دارد صورت مىبيند، به آيينه ملاحظه كند، كه آيا سياهى دارد يا نه،
كثيف است، يا نه. آيا اين محال است يانه؟ ظاهرا هيچ محالى ندارد، مثل اينكه
لفظ رابگويم و اراده كنم دومعنا را از او، مثل اينكه مىگويد حسن من را بده و
هم اراده كند زيبايى را و هم اسم او را اراده كند، ظاهرا مىشود. همچنين
ماى مالايعلمون هم همه افراد را مىگيرد، هم موضوعات خارجى را مىگيرد،
هم احكام را مىگيرد، يعنى چيزى كه در خارج است ونمىدانم حلال
است يا نه، ما لايعلمون او را مىگيرد و همچنين نمىدانم حكمى در صحنه
تشريع آمده است يا نه، باز مالايعلمون او را مىگيرد. من مىخواهم توجه به
اين لغت بكنم، مىبينم در موضوعات او بايد مجاز باشد، در
احكام او بايد حقيقت باشد، لفظ استعمال مىشود در معنا عرضا، هم در معناى حقيقيه و هم معناى
مجازى و من هم اراده مىكنم هم معناى حقيقى را و هم معناى مجازى را در
عرضى واحد.
يك حرف ديگر هم
هست و آن اين است كه مرحوم آخوند و ديگران هم فرض كردهاند كه
اگر احكام باشد مجاز نيست. اين يعنى چه؟ و اين را من
نمىفهمم يعنى چه. براى اينكه اگر موضوع باشد، مجاز است، اگر احكام باشد، باز مجاز است،
براى اينكه شارع مقدس كه نمىتواند حكم موجود در صحنه تشريع را بردارد،
معقول نيست. اگر شارع مقدس حكمى را جعل كرده باشد و تابع مفاسد و
مصالح نفس الامرى باشد، اين الى اليوم القيامه موجود است. اگر احكام تابع مصالح و
مفاسد نفس الامرى باشد، شارع مقدس كه «ما من شىء يقربكم الى الجنة
و يباعدكم من النار الا و قد امرتكم به و ما من شىء يباعدكم من الجنة و يقربكم
الى النار الا و قد نهيتكم عنه»، همه چيز در اين
كرسى تشريع هست. همهاش
هم داراى مصالح و مفاسد نفس الامرى است. مثلاً نماز جمعه اگر در حقيقت
واجب باشد، يعنى آيه شريفه كه مىفرمايد روز جمعه نماز جمعه بخوانيد،
بگوييد اين آيه دلالت دارد بر اينكه روز جمعه بايد نماز جمعه خواند، معنايش اين
است كه يكى از احكام در صحنه تشريع است و نمىشود به او دست زد؛ شارع
مقدس بخواهد او را بردارد معقول نيست. مثلاً حرمت غيبت را شارع مقدس
بخواهد بردارد، معقول نيست و اين خلاف حكمت است و محال است شارع مقدس
بگويد غيبت حلال است، محال است كه شارع مقدس بگويد نماز ظهرواجب
نيست. پس شارع مقدس مىتواند بگويد در صورت شك من
اثرى بار بر اين نمىكنم، يا اينكه در صورتى كه جهل داشته باشى ونياورى، تو را عقاب نمىكنم،
يعنى مؤاخذه. يا در صورتى كه جهل داشته باشى، آن آثارى كه بار بر عمد
است، اين آثار را ندارد. در كرسى تشريع كه مىنشيند اين طور مىگويد، اگر گفت
رفع مالايعلمون راجع به احكام، ادعا مىكند اين گويا در صحنه تشريع نيست،
يعنى اول نفى مىكند، بعد مىگويد رُفع، كه حقيقت ادعائيه باشد. در
موضوعات هم همين است، يعنى در موضوع باشد، مجاز است، در احكام هم
باشد، مجاز است. بايد حقيقت ادعائيه باشد، يا بايد اثر ظاهر باشد و در رفع
مالايعلمون بايد بگويد مؤاخذه مالايعلمون راجع به احكام. اگر راجع به موضوعات
باشد، يعنى غذايى كه در خارج است، نمىداند حلال است يا حرام، رفع ما
لايعلمون، يعنى غذا را بخور وعقاب ندارد. راجع به احكام باشد يعنى نماز جمعه
نرو، عقاب ندارد. نه اينكه نماز جمعه واجب نباشد، نمىتواند بگويد نماز جمعه
واجب نيست. پس اينكه مىگويد اين خارج نيست، يعنى آثار بر اين بار نيست
در احكام هم مىگويد آثار بار نيست و هر دو احتياج دارد به تقدير و مجاز و
اينكه مرحوم شيخ و ديگران هم روى اين فرض كردهاند كه اگر احكام باشد حقيقت
است، نه مجاز و توى اين دردسرها افتادهايم. پس طابق النعل بالنعل،
همانطور كه در كل شىء حلال چيز در تقدير مىگيرى، يا بايد بگويى مؤاخذه يا
بايد بگويى اثر ظاهر، يا بايد بگويى جميع الآثار، در احكام هم
همين است، يا باد مؤاخذه در تقدير بگيرى، بگويى مؤاخذه حرمت شرب تتن اين رُفع، يا بايد
اثر ظاهر در تقدير بگيرى، باز همان مؤاخذه است، يا بايد جميع الآثار بگيرى،
بايد بگويى اين در صورت شك حكمى ندارد. مثل اينكه اضطرار پيدا
مىكند و نماز جمعه نمىتواندبخواند، رفع ما اضطرواليه مىگويد
اين وجوب نيست. با اينكه وجوب هست ولى چون اضطرار آمده، ادعا مىكند كه حكمى در صحنه
تشريع نيست حالا يا مؤاخذه در تقدير مىگيرى، مىگويى مؤاخذه اونيست، يا
جميع الآثار در تقدير مىگيرى، مىشود حقيقت ادعائيه، مىگويد چون كه
آثار ندارد پس نيست. هيچ تفاوتى بين احكام و موضوعات نيست و اصلاً
نمىشود در احكام مؤاخذه در تقدير گرفت يا اثر ظاهر وجميع الآثار در تقدير
نگرفت، بله با حقيقت ادعائيه. نمىشود ما بدون حقيقت ادعائيه بگوييم كه رُفع
مىخورد به حكم وحكم را برمىدارد. در ظرف شك شارع مىگويد اين حكم
اثر ندارد، در اضطرار اين حكم اثر ندارد، اما همان جا حكم بالفعل در صورت
اضطرار دارد از بين مىرود، يا در صورت اكراه، اما چون اكراه آمده بعنوان
ثانوى برداشته مىشود و عنوان اولى بحال خود باقى است، يعنى اين نماز
جمعه به عنوان اولى در صفحه تشريع موجود است، بالفعل هم هست و منجز نيست و
تنجز كار عقل است يعنى حكم هم هست و اصلاً اين اضطرار و اكراه و
ما لايطاق و امثال اينها كه در اين روايت شريف آمده بعنوان ثانوى معنايش اين
است كه حكم بحسب انشاء هست، حكم بحسب بالفعل هست، براى اينكه
رسيده به ما، اما حكم تنجز ندارد و اين تنجز مال عقل است، نه مال شرع مقدس.
عقل مىگويد در صورت اضطرار، شارع نمىتواند عقاب كند.
اينكه آقايان
مىگويند رُفع را به موضوع نسبت مىدهيم وتكليف بالفعل برداشته مىشود،
مىگوييم معقول نيست تكليف بالفعل برداشته شود. آنكه را كه برمى دارد اين
است كه اين عنوان ثانوى آمده، آن بالفعل بودن حكم واقعى بحال خود باقى
مىماند و منجز نيست، اگر اين باشد مىشود رُفع مؤاخذة مالايعلمون، رُفع
آثار ما لايعلمون، رُفع احكام مضطروااليه تا آخر، يعنى همانطور كه مابقى
احتياج دارند به تقدير، ما لايعلمون هم احتياج دارد به تقدير. وقتى چنين باشد
اصلاً حرف مرحوم آخوند سالبه به انتفاء موضوع است و ما قائليم باينكه
رُفع به احكام بخورد، يا به موضوعات بخورد، احتياج به تقدير دارد. مجاز است،
حالا يا مجاز در اسناد، يا مجاز در تقدير، يا حقيقت ادعائيه كه حضرت امام
مىفرمودند. اما اينكه بخواهيم بگوييم اگر به موضوعات بخورد مجاز است، اگر به
احكام بخورد حقيقت است، اين وقتى درست است كه رُفع بيايد واحكام
واقعيه را دست روى او بگذارد و رُفع هيچ كار به احكام واقعيه ندارد و معقول هم
نيست كه رُفع بيايد وحكم واقعى و نفس الامرى را بردارد، اگر بردارد معنايش
اين است كه خاتميت درست نيست. معنايش اين است كه «ما
من شىء بقربكم الى الجنة ويباعدكم من النار الا و قد امرتكم به» تا روز قيامت نيست، در
حالى كه اين بايد درست باشد و اين كه نمىشود، آن كه امكان دارد و مىشود
اينكه بعنوان ثانوى حكم نيست، يعنى حكم منجز واما حكم بالفعل هست. وقتى
حكم بالفعل هست احتياج به تقدير داريم، پس مجاز مىشود.
حرف فردا كه مشكل
هم هست و مثل مرحوم شيخ در اين باره زياد صحبت كردهاند و من
جمله مرحوم نائينى زياد صحبت كردهاند وما مختصر از او
مىگذريم، اين است كه رُفع مالايعلمون هم احكام وضعيه را مىگيرد و هم احكام تكليفيه را
و احكام وضعيه هم شرائط را مىگيرد و هم اجزاء را مىگيرد و هم موانع را و
علاوه بر اينها هم در باب عبادات مىآيد و هم در باب معاملات، يعنى در باب سبب و
مسببات و در باب معاملات مىآيد. بحث فردا اين است.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
- فوائد الاصول، ج 3 ص 342.
- وسايل
الشيعه، ج 12، ص 27، باب 12 از ابواب مقدمات تجارت، ح 2.
- وسايل الشيعه، ج 12، ص 27، باب 12
از ابواب مقدمات تجارت، ح 2