اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مرحوم شيخ بزرگوار
براى حجيت خبر واحد تمسك كردهاند به يك رواياتى و اعتراض
شده به ايشان كه تمسك براى حجيت خبر واحد به خبر
واحد معنا ندارد.
مرحوم آخوند
«رضوان اللّه تعالى عليه» در كفايه مىخواهند جواب اين حرف را بدهند، لذا
مىفرمايند دوم دليل براى حجيت خبر واحد، روايات است. بعد
مىفرمايند اين روايات گرچه تواتر لفظى و تواتر معنوى ندارد، امّا تواتر اجمالى دارد
و با يك تلگرافى و عبارات موجزى تواتر لفظى و تواتر معنوى و تواتر
اجمالى را معنا مىكنند.
مىفرمايند: تواتر
لفظى آن است كه روايات را تواطؤ كنند بر يك لفظى. كه ديگران مثال
مىزنند به اين جمله «الاعمال بالنيات» و مىگويند اين تواتر لفظى دارد، براى
اينكه بيش از صد روايت به صد سند، اين روايت را نقل كرده است، لذا تجمع
روايات بر يك لفظى است. به اين مىگوييم تواتر لفظى است و امّا تواتر معنوى
هم همين جا مرحوم آخوند مىگويند تواطؤ روايات بر يك معنايى است، گرچه
تواطؤ بر لفظ ندارد، امّا همه يك چيز مىگويند و يك معنا دارند. به اين
مىگوييم تواتر معنوى. مثال مىزنند به شجاعت اميرالمؤمنين
عليهالسلام كه تواطؤ لفظى تاريخ ندارد امّا تواطؤ معنوى دارد. بعد
مىفرمايند اين دو نيست، يعنى اينكه ما رواياتى داشته باشيم كه تواطؤ لفظى و تواطؤ معنوى داشته
باشد بر حجيت خبر واحد، اين نيست. امّا تواتر اجمالى داريم و آن اين
است كه به اندازهاى روايت آمده باشد كه يقين داشته باشيم كه بعضى از اين
روايات از ائمه طاهرين عليهمالسلام صادر شده است، مثلاً ده روايت صحيح السند و ظاهر
الدلاله است كه اينها مىگويند خبر واحد حجت است و اين ده تا تواطؤ
لفظى و معنوى ندارد. هر كدام براى معنايى آمده، امّا انسان يقين مىكند كه
يكى از اين روايات از ائمه طاهرين عليهمالسلام
صادر شده است. كه بعضى از بزرگان گردن مرحوم آخوند گذاشتهاند، كه ايشان
مىگويند اگر از نظر سند ضعيف هم باشد چنين است. ده
تا روايت ضعيف السند آمده در يك باب انسان علم عرفى
پيدا مىكند.
اطمينان پيدا
مىكند كه يكى از اينها از امام صادر شده است.
مرحوم آخوند مدعى
هستند كه در روايات ما گرچه تواتر لفظى بر حجيت خبر واحد نيست،
تواتر معنوى براى حجيت خبر واحد نيست، امّا تواتر اجمالى
هست و از اين تواتر اجمالى ما پى مىبريم كه خبر واحد حجت است.
بعدش مرحوم آخود
«رضوان اللّه تعالى عليه» گير مىكنند و از جاهايى كه در مضيقه عجيبى
واقع شدهاند، همين جاها است. مىفرمايند حالا اگر اين را گفتى لازمه اين
حرف اين است كه بايد اخص مضمونا را بگيرى، يعنى در ميان اين ده تا روايت
آن اخص مضمونا، يعنى آنكه همه روايات دلالت بر او دارد را بگيرى و اخص
مضمونا روايت عدل مذكى بتزكيه عدلين است، يعنى يك روايت صحيح السند
كه همه راوىها تزكيه و توثيق شده باشند، آن هم نه از يك راه، بلكه از دو
راه، يعنى مثلاً مرحوم كشى با مرحوم نجاشى هر دوى اينها يك روايت را توثيق
كرده باشند. اخص مضمونا اين است، براى اينكه اگر روايت ضعيف حجت باشد،
اين هم حجت است، اگر هم روايت موثق حجت باشد، اين هم حجت است، اگر
روايت حسن حجت باشد، اين هم حجت است و اگر روايت صحيح حجت باشد،
اين هم حجت است. به اين مىگويند اخص مضمونا، يعنى همه آن روايتها كه
ما از آن تواتر اجمالى درست كرديم، مىگويد اين روايت حجت است بعد دو
دفعه از نظر علمى متوقف مىشود. مىفرمايند لازمه اين حرفها اين است كه
كه شما بگويى روايتى حجت است كه صحيح السند باشد و علاوه بر اين هر
كدامشان هم مزكى بتزكيه عدلين باشند، دو نفر اين روايت را تعديل كرده باشند.
آن وقت ما اين جور روايتى در فقه نداريم، يا خيلى كم داريم، ظاهرا ما
نمىتوانيم يك روايت پيدا كنيم كه اين تعديل شده باشد از دو نفر. معمولاً مرحوم كشى
و مرحوم نجاشى و شيخ ثقه بودن آن را مىآورند و مىگويد «انه
ثقة»، امّا «انه عدل» خيلى كم است، مخصوصا اينكه اگر دو نفر را احتياج داشته
باشيم، هم مرحوم نجاشى و هم مرحوم كشى بگويند ثقةٌ عدلٌ. اين به چه درد شما
مىخورد؟ به فرض ده تا روايت اين جور در فقه داشته باشيم به چه درد شما
مىخورد؟
مرحوم آخوند
مىگويند ما مىگوييم يك روايت اين جورى پيدا مىكنيم كه آن روايت به ما
مىگويد مطلق خبر واحد حجت است. آنوقت خبر واحد را با
آن روايت حجت مىكنيم. بعد هم مىگويد فافهم.
خلاصه حرف مرحوم
آخوند اين است كه در كفايه مىگويند با تواتر اجمالى ثابت
مىكنيم اوّلاً خبر واحد حجت است. ثم اخص مضمونا را مىگيريم
و با آن اخص مضمونا با آن تواتر اجمالى مىگوييم روايت مذكاى بتزكيه عدلين حجت است. ثم
روايتى پيدا مىكنيم كه مذكاى بتزكيه عدلين باشد، آن بگويد خبر واحد مطلقا
حجت است و خبر واحد را مطلقا حجت مىكنيم به آن و بالاخره بر مىگردد به
اينكه خبر واحد مطلقا حجت است به تواتر اجمالى، بعد هم مىگويند
فافهم.
معلوم است كه به
مرحوم آخوند ايرادها وارد است:
اولاً: اين تواتر
اجمالى را توى او گيرند كه يعنى چه يعنى. مثلاً اگر شما ده تا روايت صحيح
السند داشته باشيد، آيا قطع پيدا مىكنيد كه يكى از اينها از امام عليهالسلام
صادر شده است؟ كى اين را گفته است؟ در تواتر معنوى و لفظى اين درست است كه انسان
قطع پيدا مىكند كه اين معنا از امام عليهالسلام صادر شده باشد. در حقيقت آن
قطع و اطمينان حجت است، حالا اگر اين قطع پيدا بشود، تواتر درست مىشود
و اگر قطع درست نشود تواتر درست نمىشود. ديگر تواتر اجمالى پيدا
نمىكنيم. تواتر يا لفظى مىشود يا تواتر معنوى. امّا يك تواتر ديگر پيدا كنيم به
نام تواتر اجمالى، كه مرحوم آخوند مىگويند، پافشارى هم دارند، ظاهرا پايه
و اساسى هم ندارد براى خاطر اينكه تواتر لفظى، تواتر معنوى معناى او
اين است كه به اندازهاى روايت داريم كه تواطؤ بر كذب امر محالى باشد. اگر
اين پيدا بشود، يا تواطؤ لفظى است، يا تواطؤ معنوى. مثلاً صد لفظ داشته
باشيم از اين آقا و آن آقا و آن آقا، اين مىشود تواتر لفظى. امّا اگر صد تا حرف
مختلف داشته باشيم، كه يك مضمون را بگويد، اين مىشود تواتر معنوى امّا
حالا ده تا لفظ داريم، آيا مىخواهد بگويد اين صادر شده؟ يا نه، مىخواهد
بگويد اين لفظ از نظر معنا صادر شده؟ يا نه، مىخواهد بگويد يكى از اين ده تا
صادر شده؟ اين به چه دليل؟ با ده تا روايت چه جور مىتوانيم بگوييم يكى از
اينها صادر شده است؟ اگر قطع پيدا بشود، كه همان تواتر معنوى است. اما
اگر قطع پيدا نشود، ديگر تواتر اجمالى معنا ندارد.
لذا انسان
نمىتواند اين فرمايش مرحوم آخوند را به عنوان يك دليل در مقابل تواتر معنوى
در مقابل تواتر لفظى بپذيريد. و اينكه چند روايت پيدا بشود، من مىگويم
از اين چند روايت ضعيف السند من اطمينان دارم يكى از اينها از ائمه
طاهرين عليهمالسلام صادر شده همين مىشود تواتر معنوى و اگر هم اطمينان پيدا نشود،
ده تا عدم مىشود هيچى.
لذا آقا كه
مىگويد ده نخ را بگذاريم پهلوى هم يك طناب مىشود، بر مىگردد به اينكه
اين همان تواتر معنوى است، يا تواتر لفظى.
و اين را هم بايد
توجه داشته باشيم كه آنها كه تواتر لفظى، تواتر معنوى درست مىكنند،
مىدانند يك كلاغ چهل كلاغ هم هست در ميان مردم، مىدانند يك شايعه يك شهر
را پر مىكند، با اينكه اساس او دروغ است و اين شايعه در عموم مردم زياد
است. لذا بايد اطمينان ما در تواتر معنوى، اطمينان ما در تواتر لفظى اين شايعه را
طرد بكند. همان كه صاحب معالم معنا كردهاند و مرحوم آخوند هم اينجا
دارند، تواطؤ بر كذب او محال باشد. از همين جهت درست شدن تواتر معنوى
در فقه ما بسيار مشكل است، از همين جهت صاحب معالم نتوانستهاند مثال
فقهى درست بكنند، رفته در شجاعت اميرالمؤمنين عليهالسلام. براى تواتر لفظى نتوانسته چيزى را پيدا كنند، رفتهاند
«الاعمال بالنيات» را در روايات سنى و شيعه درست كردهاند. بعد هم خيلىها
يك فتامل دارند و اگر حساب كنيم صدِ هشتاد حرفها شايعه است، اين را بايد
متوجه باشيم. مخصوصا اينكه صدِ هشتاد حرفها اوّل يك كلمه است، كمكم كه جلو
مىرود، همان مثال عوامانه، يك كلاغ چهل كلاغ مىشود.
لذا ما اگر
بخواهيم يك تواتر درست كنيم، بايد ترك كنيم اين شايعه را و نشود بگوييم اين
شايعه است. به قول صاحب معالم محال باشد كه بگوييم
شايعه است. اگر ما بخواهيم تواتر معنوى درست كنيم، بايد به اندازهاى گفتههاتكرار شده
باشد، هم در زمانهاى مختلف، نه در يك شهر و يك زمان
-كه احتمال توطئه - ندهيم. در زمانهاى مختلف، در مكانهاى مختلف به اندازهاى باشد كه
علم عادى باشد، بطورى كه محال باشد بر اينكه توطئهاى در
كار باشد.
از نظر ثبوتى
تواتر لفظى را مىشود درست كرد، تواتر معنوى را هم مىشود درست كرد. حالا
از نظر اثباتى داريم يا نداريم، فعلاً بحث ما نيست.
و امّا تواتر
اجمالى كه مرحوم آخوند مىگويند از نظر ثبوتى انسان لنگ است، يعنى با ده
تا روايت ضعيف السند چه طور شما مىتوانيد بگوييد كه من
اطمينان دارم كه يكى از اينها از امام عليهالسلام صادر شده است؟ اگر اطمينان و
علم عادى آمد، مىشود
همان تواتر معنوى و در تواتر معنوى هم بايد اخص مضمونا را گرفت يعنى همان
شجاعت اميرالمؤمنين عليهالسلام كه تواتر معنوى روى آن است. و خصوصيات هيچ
كدام حجت نيست.
اميرالمؤمنين
عليهالسلام در جنگ بدر چه كه كردند، حجت نيست، در جنگ تبوك بودند، يا
نبودند، اينها تاريخ است و خصوصيات و معلوم نيست. امّا بر
روى هم يك حرف اجمالى هست و آن اينكه اميرالمؤمنين عليهالسلاماشجع الناس است. لذا تواتر
معنوى هم همين است كه خصوصيات را نمىشود گرفت، بلكه اخص مضمونا را
مىشود بگيريم و اينكه مرحوم آخوند مىگويند تواتر اجمالى حجت است و اخص
مضمونا را بايد گرفت. به مرحوم آخوند مىگوييم آقاى آخوند در تواتر
معنوى هم مسلم بايد اخص مضمونا بگيرى، تا تواتر معنوى شما درست بشود، و الا
در تواتر معنوى اگر نخواهى اخص مضمونا بگيرى، نمىتوانى تواتر
درست بكنى براى اينكه روى خصوصيات اطمينان و قطع عادى نيست.
لذا اشكال اوّل ما
به مرحوم آخوند اين است كه ما غير از تواتر لفظى و تواتر معنوى، ديگر
نمىتوانيم يك تواتر را قبول كنيم به نام تواتر اجمالى.
حالا قبول كنيم كه
تواتر اجمالى داريم، ايشان مىگويند بايد اخص مضمونا گرفت. امّا
اخص مضمونا را كه در جاهاى ديگر فرمودهاند، هم نظير
استاد ما مرحوم آقاى بروجردى نقل كردهاند و مرحوم آقاى مشكينى كه حاشيه بر كفايه دارند،
مرحوم كمپانى و مرحوم نائينى و مرحوم آقا ضياء اينها نقل مىكنند كه ايشان
فرمودهاند اخص مضمونا عدلِ مذكى بتزكيه عدلين است.
ايراد ما به مرحوم
آخوند اين است كه اين اخص مضمونا نيست. در روايات ما آنكه
اخص مضمونا است، روايت صحيح السند است، امّا آنكه
مشهور است در ميان اصحاب و تلقى به قبول شده، اين است كه بايد روايت معتمد عليها عند
الاصحاب باشد.
معتمد عليها عند
الاصحاب را قدماء مىگفتند كارى به سند ندارد، همين مقدار كه فقهاء
روايت را قبول داشته باشند، به او مىگفتند مقبوله و اين روايت صحيح السند است.
متأخرين از علامه
به اين طرف مىگفتند آن روايات اهل بيت منقسم مىشود به چهار
قسم: كه مسلمانها، چه شيعه و چه سنى مىگويند: روايات يا صحيح است، يا حسن،
يا موثق است، يا ضعيف.
1ـ روايت صحيح
السند، يعنى مذكى بتزكيه عدل واحد، آن هم عدل نه، بلكه خبره لازم
نيست كه ما براى مرحوم كشى، يا مرحوم نجاشى، را يا مرحوم شيخ اثبات عدل
براى آنها بكنيم، بلكه همين اثبات خبرويت كافى است كه بگوييم اين روايت
صحيح السند است.
2ـ
روايت حسن: گفتهاند آن روايتى است كه راوى آن امامى باشد، امّا نه ثقه. دربارهاش
خوبى گفته شده باشد و تعريف او شده باشد، گفته باشند انه عالم، ورع، انه عالم،
شجاع.
3ـ روايت موثق را
گفتهاند، مىخواهد راوى آن مسلمان باشد، يا مسلمان نباشد، بلكه
راستگو باشد.
4ـ روايت ضعيف را
گفتهاند آن است كه اين 3 قسم نباشد.
و ما ديگر روايتى
در ميان اين روايتها درست بكنيم به تزكيه عدلين، اين را ديگر نداريم. لذا
اگر هم تواتر اجمالى بگيرند و اخص مضمونا هم بگيرند، ديگر
اخص مضمونا او اين قدر بالا نيست، شهادت نمىخواهد بدهد، بلكه بينه است كه مربوط به شهادت
است. امّا راجع به اثبات وثاقت راوى به «انه ثقة»، «معتمد
عليها» همين مقدار كه مرحرم نجاشى بگويد ثقةٌ، كفايت مىكند.
حالا براى اينكه
اخص مضمونا را يك مقدار بالا برده باشيد، بگوييد مرحوم كشى و مرحوم
نجاشى هر دو گفته باشند ثقه، اين هم ظاهرا در كلمات
نيست كه بگوييم مذكى بتزكيه خبروين و اخص مضمونا، روايت صحيح السند است، هم پيش سنى و
هم پيش شيعه. اخص مضمونا روايت معتمد عليها در پيش قدماست لذا
اين روايت مسكونى كه سنى هم هست، به او بگويند مقبوله، معتمد عليها عند
الاصحاب و بيش از اين اخص مضمونا نداريم. اين هم حرف دوم ما كه با
مرحوم آخوند داريم.
حرف سوم ما كه با
مرحوم آخوند داريم، اين فافهم ايشان است، كه آقا ما يك روايت صحيح
السند پيدا كنيم كه بگويد مطلق خبر واحد حجت است،
نداريم، اصلاً نمىتوانيم پيدا كنيم. در ميان روايات، از اوّل فقه تا آخر فقه را
من گشتهام، روايتى
پيدا نمىكنيم كه امام صادق عليهالسلام بفرمايند كه خبر واحد حجت است. اين را
نداريم ضعيف السند باشد، نداريم صحيح السند هم باشد نداريم.
بله امام صادق
عليهالسلام گاهى در خصوصيات بعضى را توثيق كردهاند مثل اينكه فرمودهاند:
«العمرى ثقة». كه عثمان عمرى يكى از نواب اربعه است كه از اصحاب امام
هادى عليهالسلام است. امام هادى عليهالسلام مىفرمايند «العمرى ثقةٌ فما ادّى اليك عنى،
فعنّى يؤدى»، گفته او، گفته من
است. اين جور روايات را داريم امّا موردى است و روايت موردى كه نمىتواند براى
ما كار كند. آنكه ما مىخواهيم روايت صحيح السند درست كنيم كه بگويد خبر
واحد حجت است، اين را ما نداريم.
لذا اينكه مرحوم
آخوند مىگويند مىگرديم كه يك روايت صحيح السند پيدا كنيم كه
بگويد خبر واحد حجت است، نداريم. شايد هم فانهم ايشان اشاره
به همين باشد. امّا من با قطع مىگويم چنين روايتى نداريم.
و ما سابقا
گفتهايم كه بيش از هزار روايت هست، كه نمىگويد خبر واحد حجت است، بلكه
مفروغ عنه گرفته است كه خبر واحد حجت است و اين بالاتر از اين است كه
بگويد خبر واحد حجت است.
لذا تواتر معنوى
هست - آن هم خيلى قوى - بر اينكه مطلق خبر حجت است. بله قدر
متيقن او خبر ثقه است و خبر ضعيف اصلاً خبر نيست، خبر ضعيف يعنى شايعه و آنكه
بايد دور انداخت. پس خبر ثقه مفروغ عنه است كه حجت است كه در همين
جلد 18 وسائل در مقدمات كتاب قضاء، در همين باب 9 و 10 و 11 بيش از 500 روايت هست كه مفروغ عنه گرفته كه
خبر واحد حجت است.
حتى آن رواياتى كه
قوم به آنها تمسك مىكردند براى عدم حجيت خبر واحد، ما مىگفتيم
توى همين روايتها خوابيده است كه خبر واحد حجت است.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد
- معالم الدين و ملاذ المجتهدين، ص
341.
- الكافى، ج 1، ص 329، باب فى تسمية
من رآه عليهالسلام، ح 1.