اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مرحوم ابن قبه (رض)فرموده بودند كه
خبرواحد حجت نيست وچون حرف ايشان مربوط به امارات است، نه خصوص خبر واحد،
مرحوم شيخ
انصارى همان اول ورود،در امارات قول ايشان را نقل مىكنند ولو در حقيقت ايشان اين حرف را
در خصوص خبر واحد گفتهاند، اما در مطلق امارات اين
حرف ايشان مىآيد. چرا امارات حجت نيست؟ گفته لازم مىآيد تحليل حرام وتحريم حلال.
مثلاًاگر تسبيحات اربعه سه مرتبه واجب باشد در واقع ونفس الامر، وزراره
بگويدكه درركعت سوم وچهارم يك مرتبه كفايت مىكند لازم مىآيد چيزى كه
حرمت وضعى دارد، يعنى شرط است ،اين شرط را بردارد وحلالش كند، يعنى
بگويد شرط نيست، يا مثلاً اگرآب انگور به جوشيدن نجس مىشود وحرام
مىشود در واقع ونفس الامر و روايت داشتيم كه آب انگور اگر جوش بيايد نجس
نمىشود. در اينجا لازم مىآيد يك تحريمى را حلالش كرده باشد،يك نجسى را
پاكش كرده باشد. اگر در واقع نماز جمعه واجب باشد وروايت بگويد واجب
نيست، يا نماز جمعه حرام است، لازم مىآيد يك واجبى رااز بين برده
باشد. يا عكسش نماز جمعه حرام است درزمان غيبت، اگر روايت داشتيم كه واجب
است، لازم مىآيد تحليل حرام وامثال اينها واين از مولى قبيح است، پپس خبر
واحد حجت نيست.
مرحوم ابن قبه
تبعا للقوم كه غالبا قدماءومتأخرين اينها امارات رااز باب سببيت حجت
مىدانستند، ايراد مىكنند يعنى قوم يعنى مىگفتند طبق امارات كه اسمش رامى
گذاريم مؤداى اماره،مؤداى حكم اللّه است، وقتى مؤداى اماره حكم اللّه
باشد،حرف ابن قبه درست مىشود .
يك حكم واقعى ونفس
الامرى داريم كه اسمش را مىگذاريم واقع،يكى هم مؤداى اماره
داريم كه اسمش را مىگذاريم حكم ظاهرى. روى نماز جمعه دو حكم شرعى پيدا
مىشود: يكى حكم واقعى و يكى حكم ظاهرى چون از باب سببيت جلو
مىآمدند ومؤداى اماره را حكم اللّه مىدانستند،اين اشكال از آنجا سر چشمه گرفته است
.كه اين اشكال ابن قبه را رساندهاند به ده اشكال ودر جلسه قبل عرض كردم
كه دهمى تصويب بود كه لازم مىآيد بر طبق فتواى مجتهد حكمى جعل
شود.
راجع به تصويب
گفتم اينكه بر طبق فتواى مجتهد حكم جعل شود و ما حكم واقعى ونفس
الامرى داشته با شيم، مانعى ندارد وشيعه وسنى قائل است و اصلاً خود مرحوم
ابن قبه كه اشكال را كرده است روى همين تصويب جلو آمده است .ومعناى تصويب
به اين معنا كه ما حكم اللّه واقعى ونفس الامرى داريم اما مؤداى امارات
واصول همه اينهااحكام ظاهريه است، بعدد فتواى مجتهدين احكام ظاهريه
داريم. لذا اين تصويب كه باطل نيست .تصويبى باطل است كه طالب مجهول مطلق
باشد، يعنى ما حكم واقعى ونفس الامرى در اسلام نداشته باشيم، بلكه احكام
دائر مدار فتواى مجتهدين باشد. اين محال است، لازم مىآيد كه طالب
مجهول مطلق باشيم لازم مىآيد اجتماع نقيضين،اجتماع ضدين واينها كه
درتصويب گفتهاند واما تصويب به اين معنا كه آقاى ابن قبه گفته است وملتزم
به اوست، اشكال ندارد.
بله يك تصويب ديگر
ما داريم كه اجماع بر فسادش هست و آن اينكه ما بعدد آراء مجتهدين
احكام واقعى داشته باشيم .اين هم اشكال ندارد الا اشكال
عقلى والا اينكه اجمع الخاصه بر فسادش در مقابل عامه كه مىگويند، همين است و ما مىگوئيم
اجمع القوم، يعنى خاصه بر فسادش. اين خلاصه مباحث جلسه قبل بود.
در ضمن صحبت خيلى
از اشكالها سالبه به انتفاع موضوع شد، يعنى اين اشكالها وارد است
اگر ما قائل شويم به حكم ظاهرى وامااگر كسى قائل به حكم ظاهرى نباشد،
امارات رااز باب سببيت حجت نداند، بسيارى ازاين اشكالهاسالبه به
انتفاء موضوع است واز زمان شيخ انصارى به اين طرف احدى را نداريم كه
قائل به حكم ظاهرى وحجيت اماره ازباب سببيت باشد.البته ابتكار از شيخ انصارى نيست
در ميان فقهاء، بزرگانى راداريم كه قائل به
طريقت هستند، وعلى كل حال از زمان شيخ انصارى به اين طرف ديگر يك امر ضرورى شده در فقه
واصول ماكه ما احكام ظاهرى وحجيت اماره از باب
سببيت نداريم،پس چى است؟ وآن اين است كه اين روايات ما اگر مطابق با واقع باشد منجز
واقع است واگر مخالف با واقع باشد ما معذوريم. منجزيت و معذوريت،يعنى
طريقيت ،يعنى خود اماره،يعنى نشانه،اماره، يعنى طريق الى الواقع،گاهىاين
طريق الى الواقع مصاب مىشود، گاهى همنه.آنجا كه مصاب شد، تكليف منجز
مىشود .منجزش اين روايت است و آنجا كه مطابق با واقع نشد، اين روايت
معذر ماست ومامعذوريم وامااينكه در واقع يك حكمى جعل بشود آنجا كه
مطابق با واقع باشد، و آنجاكه مخالف با واقع باشد نه اينطور نيست. لذا
مىگويند همه امارات،از باب طريقت حجت است، نه از باب سببيت، وقتى چنين
باشد اجتماع ضدين سالبه به انتفاع موضوع مىشود، براى اينكه ما حكم
ظاهرى نداريم تا اجتماع ضدين بشود،اجتماع نقيضين هم سالبه به انتفاع موضوع
مىشود چون ما نداريم دو حكم يكى وجوب و يكى عدم وجوب تا اجتماع
نقيضين بشود.اجتماع مثلين هم سالبه به انتفاءموضوع است، چون مانداريم دو
حكم بيايد روى يك موضوع، تا بشود اجتماع مثلين. طلب ضدين،طلب
نقيضين،طلب مثلين ،سالبه به انتفاع موضوع مىشود، براى اينكه مولى آنكه
مىخواهد و طلب مىكند واقع است، وامامؤداى امارهاگر مطابق با واقع باشد،
مىخواهد، اگر مخالف با واقع باشد، نمىخواهد. پس حكمى نيست، اين طريق است ومى
گويد راه اين است. اگر به واقع رسيديم كه رسيديم،والا هيچى .لذا از طرف
مولى مؤداى اماره اصلاً طلب روى او نيست، طلب مؤداى اماره نيست، تا
بگوئيم طلب ضدين است،طلب نقيضين است،طلب مثلين است
اين شش تا برود كنار .
اجتماع اراده و
كراهت در نفس مولى اين هست، به اين معنا كه اگر نماز جمعه واجب باشد
واين اماره بگويد نماز جمعه واجب نيست، بر مىگردد به
اينكه مولى نماز جمعه را مىخواهد جدى واين اماره مىگويد نماز جمعه را نمىخواهد، اين
هست .
چنانچه بهتر از
اين، حرف ابن قبه، تحريم حلال وتحليل حرام،آن هم هست، يعنى اجتماع
مفسده ومصلحت درشىء واحد. مهمتر ازاين، القاء در
مفسده، تفويت مصلحت، اين هم هست. اماره خيلى جاها تفويت مصلحت مىكند،اماره خيلى
جاها القاءدر مفسده مىكند، الا اينكه اين سه تا يك چيز است .همان حرف ابن
قبه است وبيش از حرف ابن قبه نيست، ابن قبه گفته تحليل حرام و
تحريم حلال.اينها يك قدرى بازش كردهاند وگفتهاند اراده وكراهت در نفس
مولى و اراده و كراهت روى شى واحد،القاءدر مفسده، تفويت در مصلحت، اينها
عبارت اخراى يكديگر است. قضيه تصويبش هم همين است، قضيه تصويب نگفته
اصلاً، تصويبى كه ما بگوئيم حكم واقعى ونفس الامرى داريم واحكام
ظاهرى، ديگر روى مبناى ابن قبه كه طورى نيست .روى حرف ما هم سالبه به
انتفاءموضوع است، براى اينكه مايك حكم واقعى ونفس الامرى نداريم
ومؤداى امارات واصول اصلاً احكام نيستند.
فتلحض مما
ذكرنا،اينكه اين ده دليل كه در كلمات قوم ديده مىشود كه بعضى در كفايه
آمده وبعضى را هم مرحوم كمپانى(رضوان اللّه تعالى عليه) بعضى را مرحوم
عراقى ،مرحوم آقا ضياءاينها زيادش كردهاند، اين ده تا سالبه به انتفاء موضوع
است ويا همان حرف ابن قبه است .من خيال نمىكنم در اصول ما غير از اشكال
ابن قبه اشكال ديگرى بر نفع ابن قبه بتوانيد پيدا كنيد. اين حرف ابن قبه همين
است كه از زمان شيخ انصارى تا الآن زده شده است، كه يك اصطلاح شده در
اصول بنام جمع بين حكم واقعى وحكم ظاهرى. اين جمع بين حكم واقعى
وظاهرى، اينكه مىگوئيم حكم ظاهرى، اسمش را مىآورم، واقعيت ندارد،
يعنى جمع بين احكام واقعيه واين امارات كه گاهى مخالف با واقع مىشود، چه
كنيم؟ والا همين كه شيخ انصارى مىگويند جمع بين حكم واقعى وحكم ظاهرى،
روى فتواى شيخ مااصلاً حكم ظاهرى نداريم واصلاً حكم ظاهرى نيست .
همين طور تا برسد
به مرحوم آخوند در كفايه كه مىگويند جمع بين حكم ظاهرى وحكم واقعى
را چه بكنيم؟ حكم ظاهرى در كلماتشان آمده،مراد آخوند اين است كه اين
مؤداى امارات كه مخالف با واقع مىشوند چه كنيم؟ بعبارت ديگر آنچه ابن قبه
گفته است اين تحليل حرام وتحريم حلال كه جلو مىآيد چه كنيم؟ هر كسى چيزى
گفته است .
آنكه ما داريم
تبعا لاساتيدمان،اين است: شارع مقدس راجع به اين امور ابتكارى ندارد،
راجع به خيلى چيزها ابتكار ندارد، من جمله راجع به حجيت
امارات واصول وطبقا لروش عقلاء در فقه آمده است. حالا برويم در بناى عقلاء، ببينيم
راجع به امارات واصول چى است وآن اين است كه عقلاء ديدند
كه اگر بخواهند تمام اوقات طبق يقين جلو برود عسر وحرج لازم مىآيد، يعنى كم پيدا مىشود،
همه مردم در بازارشان،در معاشرتشان،در نشست وبرخاست خانوادگى شان اگر
بخواهند با يقين جلو بيايند نمىشود. شما بخواهى با يقين چيز حلال بخورى،
مسلم نمىشود .شما بخواهى با يقين خودت وپسر و و دخترت ازدواج
كنيد. شما با يقين بخواهى چيزى بخرى وچيزى بفروشى، بقول امام صادق
عليهالسلام در بازار بسته مىشود، فماكان للمسلمين سوق .وقتى نشد، عقلاء مىبينند
عسروحرج است، براى اين عسر وحرج بايد فكرى كنند. چه كنند؟ گفتهاند
نزديكتر به قطع امارات است، بايد ظواهر را حجت كنند،حجت كردند، بايد خبر
واحد را حجت كنند، حجت كردهاند، بايدقاعده يد را حجت كنند،حجت كردهاند
همچنين تا آخر. مىديدند هم كه امارات گاهى مخالف با واقع مىشود،
مىديدند كه توى بازار خيلى جاها اگر با چشم بصيرت بخواهيم برويم جلو خراب
مىشود، اما مىديدند عسر وحرج است اگر بخواهيم امارات را حجت نكنيم.
قانون اهم ومهم را مىآورند جلو ومىگويند اهماين كه بازار باشد،مردم معاشرت
ورفت وآمد داشته باشند،مردم در رفاه باشند ولو اينكه بعضىاز مصالح هم
از بين برود پس امارات را عقلاء حجت كردهاند وبالاخره مىديدند كه اگر
بخواهند با يقين بواقع برسند،با يقين معمولاً به واقع رسيدن كم پيدا مىشود،چون
غالبا جهل مركب است، لذا اين عسر وحرج است .حالا كه
عسر وحرج است چه كنند؟ با اماره مىخواهند به واقع برسند .با اماره به واقع رسيدن لازمهاش چى
است؟ اينكه گاهى تحليل حرام وگاهى تحريم حلال بشود، يعنى اماره
مطابق با واقع در نيايد. مىگفتند ماواقع را بعضى اوقات از دست بدهيم،
بهتراست ياعسروحرج باشد بهتر است؟ بازار بسته بشود بهتر است، يا اينكه
بعضى اوقات واقع از دست گرفته شود، كه گاهى تحليل حرام وتحريم حلال لازم
مىآيد،كدام بهتر است؟ مىگفتند بگذار بقول ابن قبه تحليل حرام وتحريم حلال
لازم بيايد، اما امارات حجت باشد، به قاعده عسر وحرج، به قاعده اينكه مردم
در رفاه با شند، به عبارت ديگر به قاعده اهم ومهم امارات عقلاء شده حجت
.لذا رفت وآمدهها وخريد وفروشها درست شد. باز هم ديدند مردم در عسر وحرج
اند، اگر اصول نداشته باشند، همين امارات هم نمىتوانند كار بكنند.اصول
يعنى چه ؟در ظرف شك يك چيزى داشته باشند كه به او مراجعه كنند .اگر
در ظرف شك چيزى نداشته باشد، اگر در وقتى كه اماره نداشته باشند،
يعنى آنجا كه يقين نيست، اماره هم نيست، مىدانم باز هم عسر وحرج است. لذا يك
اصولى وضع كردهاند؛ اصل عدم خطاء،اصل عدم نسيان،اصل عدم
زيادة،اصل عدم نقيصه.
واما اين اصول اگر
كسى اصالة الصحة را،اصالهالسوق،قاعده فراغ را،اينها راهم از
اصولى بداند كه عقلائى است، لذا اصالة السوق ،اصالة الصحة
در فعل غير، اگر اينها باشند عسر وحرج بر طرف مىشود، لذا اينها هم بايد باشد. دوران امر
بين اين است كه تحليل حرام وتحريم حلال لازم بيايد ويا اين كه اصول نداشته
باشند.مىگفتند بگذار تحليل حرام وتحريم حلال لازم بيايد، اما ما اصول
عقلائى داشته باشيم .وقتى اصول عقلائيه را جعل كردند عقلاء در رفاه شدند ولو اين
كه تحريم حلال وتحليل حرام هم لازم مىآيد، يعنى بسيارى از اوقات واقع در
ميان عقلاءاز ميان مىرود، اما اگر بخواهند از بين نرود چه كار بايد
بكنند؟بايد اكتفا كنند به يقين فقط، يا اماره داشته باشند؟ اكتفا كنند به يقين واماره يا
اصل داشته باشند؟ يا اكتفا كنند به اماره ويقين واصول تا اينكه مردم در رفاه با
شند؟ عقلاء اين را صلاح دانستند. اين روش ومنش عقلائى است براى خاطر
اينكه مردم در رفاه باشندولو اينكه بواسطه اين جعل شان، يعنى حجيت امارات
واصول خيلى از واقعها هم از دستشان رفت. اين بناى عقلاء است.
شارع مقدس هم مثل بناى
عقلاء است، يعنى روش شارع،روش عقلاست عقلاء كه خبر واحد
را حجت مىدانند، شما هم مىگوئيد خبر واحد حجت است روى بناى
عقلاء.شارع مقدس بهتر از عقلاءهم روش عقلاء را مىپذيرد، براى اينكه شارع مقدس
مىگويد اسلام من سمحه سهله است، اسلام من بايد مردم پسند باشد. تبعا
للعقلاء گفت القطع حجة، اگر همه احكام را ما بخواهيم با قطع جلو بياييم بايد
درِ جواهر بسته شود و درِ فقه بايد بسته شود، لذا فقه مىشود تعطيل. شارع ديد
اين كه نمىشود، لذا اماره را حجت دانست، طبقا للعقلاء گفت ظواهر وخبر واحد
حجت است، خبره حجت است، قول خبره هم حجت است. ديد اينجورى يك
مقدار خوب شد. امام صادق:توانست هزار نفر شاگرد پيدا كند وبروند در
مسجد قال الصادق: وقال الباقر: بگويند، اين را ديد شد، اما ديدند كم است وقتى
ديدند كم است. اصول را جعل كردند .آن اصول عقلائى را
شارع پذيرفت اصل عدم خطا،اصل عدم زيادة،اصل عدم نقيصه وكلاً در ظواهر كه ده هفده اصل
عقلاء جارى مىكنند .
شارع مقدس يك
مقدار بيشتر اصالهالبرائة درست كرد. استصحاب درست كرد، قاعده
حل درست كرد بقول آن مرد بزرگ آقا سيد محمد باقر
درچهاى بارها ايشان مىگفتهاند با اين كل شى طاهر حتى تعلم،شارع مقدس روزى يك تن نجاست
خورد مردم مىدهند يا يك تن حرام. شارع مقدس مىديد اگر طهارت
و نجاست داشته باشد، امّا قاعده طهارت نداشته باشد لازم مىآيد اين
وسواسىها، اگر قاعده حل نداشته باشد، همان را كه شيخ انصارى فرمودهاند
،مىگويد اگر ما قاعده حل نداشته باشيم بايد برويم توى بيابانها آنجا علف بيابان
بخوريم، يا آب چشمه، بعد مىگويد فتأمل، يعنى آن هم اگر در حرفهاى طلبگى بشود
اشكال پيدا مىكند.
لذا قاعده حل درست
شد، قاعده طهارت درست شد، قاعده تجاوز درست شد، قاعده فراغ -
اگر عقلائى نباشد - درست شد، قاعده سوق - اگر عقلايى نباشد - درست شد
تا آخر ،پس شارع مقدس اماره را حجت كرد، شارع مقدس اصول عقلائيه را
حجت كرد، شارع مقدس اصالة البرائة درست كرد، اصالة الطهارة درست
كرد،اصالهالحل درست كرد،استصحاب درست كرد. چرا؟ در حالى كه مىداند
اين اصول خيلى واقعها رااز بين مىبرد براى اينكه اين امارات خيلى از
واقعها را از بين مىبرد .دوران امر بين اهم ومهم شد، بقول مرحوم شيخ مؤسس
حوزه علميه قم گفته بودند دندان سر جگر گذاشت با اين كه مىديد واقع دارد
از بين مىرود،اما صبر كرد ،گفت بگذار واقع از بين برود، اما مردم در رفاه
باشند، اسلام سمحه وسهله باشد وبقول مرحوم امام(رضوان اللّه تعالى عليه ) اگر
اماره و اصول نباشد مردم گريزان مىشوند از اسلام ودارالامر كه اسلام ضربه
بخورد يا واقع ضربه بخورد، معلوم است اسلام ضربه نخورد ولو اينكه بعضى از
واقعها از بين برود لذا تحريم حلال وتحليل حرام لازم مىآيد اما طورى
نيست.چرا؟ براى اينكه دوران امربين اهم ومهماست، نظير اينكه مىبينى
بايد نجس را بخورى والا مىميرى، بايد حرام را بخورى در اضطرار به قانون
اهم ومهم. حجيت امارات واصول از اين باب است .
وصلى اللّه على محمد و آل محمد.