أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم
الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ
لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
مسئلۀ 5: فرمودند: إذا تزوج حال الإحرام عالماً بالحكم والموضوع،
ثمَّ انكشف فساد إحرامه، صح العقد ولم يوجب الحرمة. نعم لو كان إحرامُهُ صحيحاً
فأفسده ثمَّ تزوّج ففيه وَجهان: من أنّه
قَد فَسَد. و من مُعاملته معاملةَ الصحيح
في جميع أحكامه.
مسئله، مسئلۀ مشکلي در باب حج است. مرحوم سيّد هم در اينجا
نتوانستند روي آن فتوا دهند.
مسئله اينست که اگر کسي مُحرم شد، آيا ميتواند احرامش را رها کند
يا نه؟! و احرام فقط ميتواند به واسطۀ تقصير در عمره و به واسۀ صلاة طواف در حج
تمام شود و اگر آن تقصير نشود، اين احرام به حال خود باقيست. که مشهور در ميان
فقها هم ميفرمايند که نميشود احرام را فاسد و باطل کرد؛ از همين جهت هم مثلاً
گفتند اگر کسي طواف يا نماز طواف نساء را به جا نياورد، اين نميتواند با زنش
نزديکي کند و هنوز مُحرم است. ولو به شهر خودشان هم آمده باشد، اما اين مُحرم است
تا اينکه يا خودش و يا يک نائب بگيرد و آن طواف يا نماز طواف را براي او به جا
بياورند و آنگاه مُحل شود. اين مشهور در ميان فقهاست.
آن کساني که ميگويند نميشود و دليل هم آوردند و ميگويند بعضي
اوقات حج باطل است اما اين بايد حج را تمام کند و من قابلٍ حج را دوباره به جا
آورد. مثال ميزنند به اينکه اگر کسي در حال احرام با زنش نزديکي کند، حج اين فاسد
است اما مُحرم است. گفتند بايد حجش را تمام کند و وقتي که طواف نساء و نماز طواف
نساء را به جا آورد، آنگاه مُحلّ ميشود و اما اين کاري که در وسط حج کرده است،
خواه زنا باشد يا نزديکي با زنش باشد؛ گفتند اين موجب ميشود که بايد حج من قابل
بجا بياورد. گفتند بايد حج را کامل به جا بياورد؛ اما به اين زن اکتفا نکند.
مرحوم سيّد در اينجا نتوانستند جزم پيدا کنند به اينکه نميشود حج
را باطل کرد. مثلاً انصراف نميتواند حج را باطل کند. يک شخصي مثلاً در مِني که
هنوز اعمال حج را به جا نياورده، يک زني پيدا کني و به اين زن تمايل پيدا کند و
اين زن را به ايران بياورد. گفتند اين نميشود.
بعضي گفتند همين انصراف، اين حج را تمام ميکند. حال اگر حج براي
او واجب است، بايد سال ديگر اين حج را به جا بياورد و اگر هم واجب نيست که هيچ.
گفتند به انصراف ميتواند حج را باطل کند. حال مسئلۀ ما اينست که مرحوم سيّد ميفرمايد
که اگر کسي حج را فاسد کرد؛ آيا اين اگر بعد از حج فاسد ازدواج کرد، آيا زن حرمت
أبدي ميآورد يا نه؟!
مثلاً يک شخصي در وسط حج انصراف پيدا کرد و به ايران آمد و بعد از
پنج يا شش ماه ديگر زن گرفت. آيا اين عقد درست است يا نه؟ آيا حرمت أبدي ميآورد
يا نه؟
ميفرمايند از اينکه انصراف پيدا کرده و حج را فاسد کرده، پس اين
ازدواج درست است اما از جهتي که مشهور در ميان فقهاست که نميشود حج را باطل کرد؛
اين اگر زن بگيرد و در حال احرام عقد کند، هم حرمت ميآورد و اگر عالم باشد، حرمت
أبدي هم ميآورد.
مسئله اينست: إذا تزوج حال الإحرام عالماً بالحكم والموضوع، ثمَّ
انكشف فساد إحرامه، صح العقد؛
يک کسي محرم شد و در وسط طواف فهميد که احرامش باطل بوده است؛ حال
اين اگر بخواهد زن بگيرد اشکال ندارد و حرمت أبدي نيست براي اينکه اين عقد را در
حال احرام نخوانده است و اصلاً احرامي در کار نبوده است. إذا تزوج حال الإحرام
عالماً بالحكم والموضوع، اينکه عالم به حکم و موضوع اينکه ازدواج در حال احرام،
موجب حرمت و حرمت أبدي ميشود. اما، ثمَّ انكشف فساد إحرامه، صح العقد؛ ولم يوجب
الحرمة. يعني اين ازدواج باطل نيست و حرمت أبدي هم نميآورد براي اينکه در حال
احرام نبوده است. نعم لو كان إحرامُهُ صحيحاً فأفسده؛ اگر کسي محرم است؛ اما احرام
خودش را فاسد کرد و فاسد کردنش هم مثلاًبه انصراف باشد. يعني حج را رها کرد و به
وطنش آمد و اصلاً احرامش را از بين برد. ثمَّ تزوّج؛ بعد از اينکه احرام را فاسد
کرد و حج هنوز تمام نشده، ففيه وَجهان: من أنّه
قَد فَسَد.؛ اين حج را باطل کرده و احرامش را باطل کرده است؛ پس اين عقدي که
خوانده در حال احرام نبوده و اشکال ندارد.
اين دليل بر اينکه اين عقد صحيح است. و اما، من مُعاملته معاملةَ
الصحيح في جميع أحكامه؛ از اينکه بايد با حج معاملۀ صحيح کرد تا آخر. به عبارت
ديگر، اگر کسي محرم شد، نميتواند اين احرام را از بين ببرد مگر به تقصير و حجّش
به واسطۀ نماز و طواف نساء است. لذا اين دو وجه هست و مرحوم سيّد هم نتوانستند روي
آن فتوا دهند و مشهور در ميان فقها هم اين حرف دوم را زدند و گفتند معاملۀ اين
احرام، معاملۀ صحيح است في جميع احکامه، يعني اگر کسي مُحرم شد، نميتواند اين
احرام را از بين ببرد، مگر اينکه تقصير کند. اين هم مسئلۀ 5 بود. حال فتواي شما هرچه باشد. اگر فتواي شما
اينست که با انصراف ميشود احرام را از بين برد، جاي تقصير است و بعضي از بزرگان
فرمودند که اين در طواف و در اشواط هم ميآيد که ما در آنجا گفتيم با انصراف ميتواند
شوط را از بين ببرد، اما آنجا هم مشهور در ميان فقها اينست که اگر دور زد و بخواهد
در وسط آن دور را رها کند، گفتند نميشود و بايد تمام کند. در طواف گفتند ولي در
باب احرام، مشهور در ميان فقها هم هست که اگر مُحرم شد؛ اين احرام را نميتواند از
بين ببرد مگر به تقصير.
مسئلۀ 6: يجوز للمُحرم الرُجوع في الطلاق في العدة الرجعية. وكذا تملك
الإماء؛
اگر کسي زنش را طلاق داده، اما طلاق رجعي و حالا مُحرم است و آن زن
يا در حال احرام هست يا نه و رجوع ميکند. آيا اين رجوعش به منزلۀ زن گرفتن است و
به منزلۀ عقد است که اين رجوع باطل باشد بلکه حجش هم باطل باشد يا نه؟!
مرحوم سيّد ميفرمايد نه. فرق است بين اينکه زن بگيرد يا با زني را
که داشته و طلاق داده، رجوع کند. ميدانيد که در طلاق رجعي معنايش اينست که اين
زنش است و تا عده تمام نشده، اين زنش است و فقط آن طلاق مانع است از اينکه با او
نزديکي کند. حال اگر رجوع کرد و رجوع هم به همين مقدار که اين زنم است، رجوع کند و
يا بعضي از فقها گفتند به همين مقدار که نگاه شهوتآميز به او کند. بالاخره اگر
اين رجوع کند، آن مانع رفع ميشود و الاّ تا عده تمام نشده، اين زنش است. حال اين
در حال احرام است و زن نميگيرد بلکه رجوع ميکند از آن طلاقي که داده است؛ ميفرمايند
طوري نيست. يجوز للمُحرم الرُجوع في الطلاق في العدة الرجعية. وكذا تملك الإماء؛
يا اينکه مثلاً در مِني مُحرم است و يک کنيز ميخرد. گفتند اين هم
طوري نيست و مثل آنجا نيست که در حال احرام عقد بخواند. تملک اماء آن مشکل است
براي اينکه بالاخره تملک الاماء، گاهي ميگويد انکحتُ و گاهي ميگويد بِعتُ و آن
انکحتُ، زن را به او حلال ميکند و آن بِعتُ زن کنيزک را بر او حلال ميکند و
ايشان جزماً ميفرمايند تملک الاماء طوري نيست؛ علي الظاهر جزماً بايد بگوييم
اشکال دارد براي اينکه عقد در حال احرام، اين احرام را باطل ميکند و حرمت أبدي ميآورد.
حال اين عقد گاهي انکحت است و گاهي بعتُ است و تفاوتي ندارد. آنچه اهميت دارد،
اينست که به مرحوم سيّد عرض ميکنيم که اگر در طلاق رجعي فرموديد که درست است، پس
در همۀ طلاقها باي بفرماييد. چه فرق ميکند که طلاق بائن باشد يا طلاق خُلع باشد.
فرق بين طلاق خلع و طلاق رجعي اينست که در طلاق خُلع، نميتواند مراجعه کند، براي
اينکه زن مهريه را داده و طلاق گرفته است و اين بايد عده نگاه دارد و در حال عده
هم هست الاّ اينکه اين مانع در کار است. حال مسلّم در پيش اصحاب است که اگر اين زن
گفت مهريهام را بده، به مجرد اينکه ميگويد مهريهام را بده و اين هم بدهد، آن
طلاق خلع به طلاق رجعي برميگردد. طلاق مبارات و طلاق باين هم همين است. بالاخره
همۀ طلاقها،طلاق رجعي است. فرقش اينست که در طلاق رجعي، رجوع کردن دست شوهر است و
در طلاق خلع دست هر دو است. زن بايد به مهرش مراجعه کند. او ميگويد آنچه که دادم
بده و ديگري هم ميگويد هرچه دادم، به من بده. به مجرد اينکه به مهريه رجوع کرد،
آنگاه طلاق خلع، طلاق رجعي ميشود. حال که طلاق رجعي شد، اگر اين درحالي که محرم
است، بخواهد عقد کند؛ روي فرمايش مرحوم سيّد بايد بگوييد که درست است براي اينکه
عقد در حال احرام نيست، بلکه رجوع در حال احرم است و رجوع در حال احرام، عقد نيست
تا بگوييد که هم فاسده است و هم مفسد است. لذا نميدانم چه چيز در نظر مبارک مرحوم
سيد بوده که راجع به طلاق رجعي ميفرمايند.
عبارت بايد اينگونه باشد: يجوز للمُحرم الرجوع في العدة يا مثلاً
الرجوع في العدة رجعية کان أو خلعاً أو مباراتاً أو بايناً و يا اگر رجعي را هم ميزدند
طوري نبود و ميگفتند يجوز للمحرم الرجوع في العدة.
اگر طلاق خلع يک عقدي بود؛ فرق بود بين طلاق رجعي و طلاق خُلع؛ اما
عقد که نيست و عقد جديد نيست. بله يک مسئلۀ ديگري اينجا هست که اگر مرحوم سيّد اين
را هم در اينجا متعرض شده بودند، خوب بود و راجع به طلاق است.
در طلاق رجعي، اگر کسي رجوع کند اما نه به عنوان اينکه زنش باشد
بلکه با او به عنوان زنا نزديکي کند. وضع اين چطور است؟! يا در طلاق خلع، اگر کسي
بگويد بُضعم را ميخواهم و اما به يکديگر تمايل پيدا کردند و زنا کرد؛ آيا اين
زنا،آن طلاق را باطل ميکند يا نه؟!
مسئلۀ ديگر اينکه در طلاق خلع اگر اين بگويد من نميخواهم تو زنم
باشي و ديگري هم بگويد من نميخواهم تو شوهرم باشي و طلاق خلع هم گرفتند و تمام
شده است. اما بگويد يک روز باهم صيغه شويم؛ آيا اين ميشود يا نه؟!
براي اينکه عده ندارد و عدۀ خودش است و الان برگشت به عقد اول هم
که نيست و بگوييم اشکال ندارد. بگوييد اگر زناباشد، زنش نميشود اما کار حرامي
انجام داده است و اما اگر صيغه باشد، اين صيغه در طلاق خلعش اشکال ندارد و اگر کسي
جرئت داشته باشد و در طلاق رجعي هم بگويد. حال در طلاق خلق بگويد من مهريه را ميخواهم
و اين هم به عنوان دائم نه بلکه ميخواهد يک روز او را صيغه کند، آيا ميشود يا
نه؟
نديدم که متعرض شوند،پس قاعده اقتضا ميکند که ميشود. لذا مسلم
است که اگر کسي در طلاق خلع، بضع کرد و بعد هم اين طلاق داد و اگر طلاق هم ندهد،
اين بضع کرد و اين هم رجوع ميکند يعني همان طلاق رجعي؛ اما همين اگر طلاق داد و
دوباره او را گرفت. مثلاًيک شخصي کسي را طلاق داده و حالا دوباره بخواهد همان را
بگيرد، عده لازم ندارد. عده براي اجنبي است. لذا عده نميخواهد. مثل همين مثالي که
زدم، در طلاق خلع، عده براي اين شخص لازم است. حال اين عده که ندارد و از آن طرف
هم مهريه را ميخواهد و ميگويد مهريهام را بده و حاضر نيستم که تو زن من باشي.
اين هم ميگويد حال که حاضر نيستي پس بيا يک روز با هم باشيم و تو را صيغه کنم،
آيا اين ميشود يا نه؟! يا العياذبالله با هم زنا کنند، آيا اين طلاق باطل است يا
نه؟!
بايد بگوييد آن صيغه جايز است و طلاق هم باطل نيست و راجع به زنا
هم بايد بگوييم گناه را کرده و حد را هم بايد بخورد اما طلاقش باطل نيست. کسي جرئت
داشته باشد و راجع به طلاق رجعي هم همين را بگويد که در طلاق رجعي، رجوع يعني نگاه
کردن شهوت آميز و يا نزديکي به عنوان اينکه زنش است يعني به عنوان اينکه از آن
طلاقي که دادم، برگشتم و آن طلاق را ابطال کردم. اما اگر کسي نگويد که طلاق را
ابطال کردم و بگويد که طلاق تمام شد اما بيا تا يک روز با هم باشيم؛ آيا اين ميشود
يا نه؟! حال کسي بگويد نگاه کردن شهوت آميز و حتي نزديکي که اين نزديکي است اما
چون رجوع به عنوان زنيت و به عنوان ازدواج نيست، آن هم طوري نيست. حال اگر کسي در
طلاق رجعي بگويد که مثلاً مشهور است در ميان فقها که ميگويند همين مقدار که
حرفهاي شهوت آميز با هم بزنند و نگاه شهوت آميز کنند و چه رسد به نزديکي؛ به مجرد
اين حرفها، طلاق باطل ميشود. ولي اين حرف مشکلي است؛ بايد بگوييم رجوع يعني
نزديکي به عنوان اينکه زنش است و آن نزديکي به معناي انکحتُ ميشود. در طلاق رجعي
همين است اما کسي در طلاق رجعي نگويد، در طلاق خلع و طلاق مبارات، ظاهراً بلااشکال
است. لذا چند روز قبل از من يک سوال راجع به صيغه در طلاق خلع کرده بودند. سوال
کرده بود که من زنم را طلاق دادم به طلاق خلع و رفتم تا با او راجع به امري صحبت
کنم و کسي آنجا نبود و اين حاضر نبود که زن من باشد و مهريه را به من برگرداند و
من هم حاضر نبودم که اين زن من باشد؛ اما او را يک ساعته صيغه کردم. حال آيا اين
رجوع است يا نه؟ من گفتم نه، رجوع نيست و صيغه بوده و عده هم نداشته است و اشکال
هم ندارد. اين را براي يک روز صيغه کرده و بعد هم زن بايد سه ماه عده نگاه دارد و
اينکه سه ماه عده نگاه دارد يعني اين زن حق ندارد با ديگري برود و معنايش اين نيست
که با شوهر خودش هم نرود. اينکه عده نگاه دارد، احترام به شوهر قبلي است. لذا اين
عده را نگاه ميدارد و بعد شوهر ميکند. در طلاق رجعي همين است و در طلاق خلع و
مبارات هم همين است و اما عده براي غير است و براي خود شوهر، عده نيست و وقتي براي
اين عده نباشد، ميتواند او را صيغه کند. اگر هم لاابالي باشد، اگر در طلاق خلع
زنا کرد، بايد بگوييم اين طلاق باطل نميشود. در طلاق رجعي هم دائرمدار اينست که
رجوع را چطور معنا کنيم.
دو مسئلۀ قبل، مسئلۀ مشکلي بود و باز روي آن فکر کنيد و ببينيد که
آيا درست گفتم يا نه.
مسئلۀ 7: يجوز للمُحرم أن يوكّلَ مُحلاّ في أن يزوجه بعد إحلاله. وكذا يجوزُ لَه
أن يُوَكّل محرماً في أن يزوجه بعد إحلالهما.
اين مسئله هم واضح است. درحالي که محرم است، عقد نميکند اما به آن
آقايي در کنارش است، ميگويد من ميخواهم اين زن را بگيرم اما الان نميشود عقدش
را بخوانيد. من امروز به مکه ميروم و اعمالم را به جا ميآورم و محلّ ميشود و
وقتي محل شدم ، اين خانم را هم ميبرم تا اعمالش را به جا بياورد و شما شب اين زن
را براي من عقد کنيد؛ آيا اين ميشود يا نه؟! بله ميشود براي اينکه مقابله و
مکالمه و وکيل گرفتن و حرف زدن، غير از آنست که عقد را بخوانيد و آنچه موجب فساد
است، اينست که عقد در حال احرام باشد و اما اگر مقابله و مکالمه باشد، اينکه
بگويد زن من ميشوي يا نه و او هم بگويد بله و بگويد هردو محرم هستيم و بايد مُحلّ
شويم و وقتي مُحلّ شديم با هم ازدواج کنيم. همينطور به آن آقا ميگويد ما الان
محرم هستيم و امروز به مکه ميرويم و اعمالمان را انجام ميدهيم و مُحل ميشويم و
يا اينکه در عمره، سعي بين صفا و مروه ميکنند و به آقا ميگويند الان ما تقصير ميکنيم
و بعد از تقصير، شما عقد ما را بخوان. اين يک مکالمه است و عقد بعد از احرام واقع
ميشود و عقد بعد از احرام موجب حرمت نيست، ولو اينکه مکالمه و مقابله، قبل از آن
باشد.
و صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد