اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي.
مرحوم محقق بعد از آن که 3 تا مسئله فرمودند
دو دفعه يک مسئله ديگري که مسئله آخر باب فلس است فرمودهاند و آن راجع به اين که
آيا مفلس را ميشود زندان کرد يا نه؟ بعدش هم راجع به باب قضا و شهادت دو، سه تا
مسئله آوردهاند که حالا اگر منکر باشد که من مفلس هستم يا غرماء منکر باشند که
اين مفلس است يا ادعا کنند که اين مفلس است، خود آن ادعا بکند که من مفلس هستم در
اين مسايل چه بايد گفت؟ و مسئله آخر مسئله پراشکالي، مسئله بغرنجي است که بايد يک
مقداري دربارهاش حرف بزنيم و اميدوارم بشود از شما استفاده بکنيم.
اول حرفي که هست که مربوط به مفلس نيست و آن
اين است که اگر کسي معسر باشد بدهکار باشد به کسي و ندارد بدهد حالا مفلس هم نيست
اما بالاخره الان دين مردم را نميتواند ادا بکند خب معلوم است اين را نميشود
زندان کرد و قرآن هم دربارهاش ميفرمايد «فنظرة الي ميسرة» بايد مهلتش داد تا اين
که دين مردم را ادا بکند.
مرحوم محقق اين مسئله را عنوان ميکنند و
مرحوم صاحب جواهر هم از مسئله ميگذرند و ميفرمايند خب معلوم است اشکال در مسئله
نيست و مسئله هم واضح است اما همين مسئله را اگر يک مقدار بيشتر باز بکنيم و آن
اين است که مثلاً اگر کسي ندارد پول مردم را بدهد به اين معنا که مفلس نيست، معسر
هم نيست حالا ميگويد صبر بکنيد تا پولدار بشوم پول شما را بدهم، اما مثلاً مغازه
دارد مستغلات دارد اينها را نميفروشد آيا ميشود به اين بگوييم که اصلاً اين معسر
است يا نه؟ راستي مثلاً چکهايش واخواست شده ندارد هم بدهد اما سرمايه دارد يا
مثلاً مستغلات دارد آيا همين که ميگويد صبر بکنيد بعد ميدهم ميشود قبول کرد؟ يا
اين که نه بايد همين جا حکومت «نه به عنوان مفلس» به عنوان مماطله به عنوان کسي که
مال مردم را خورده و نميدهد خب قطعاً بايد مال مردم را از او بگيرد و به مردم ردّ
بکند و مامطلقا بگوييم معسر را نميشود زندان کرد، معسر را نميشود بااو حرف زد
«فنظرة الي ميسرة» صبر بکنيد هروقت پولدار شد پول شما را ميدهد بايد فرض مسئله
اينجاها بکنيم که اين مماطله نکند بايد فرض مسئله را اينجا بکنيم که هيچ نداشته
باشد و الا اگر بخواهيم فرض بکنيم که اين آقا معسر است، نه مفلس ظاهراً جايش خيلي
کم پيدا ميشود و اگرمعسر است مفلس هم هست، اگر مفلس است معسر هم هست و اين «فنظرة
الي ميسرة» را کجا بايد پياده بکنيم؟
اگر کسي هيچ ندارد که سابقاً هم دربارهاش
صحبت کرديم و انتظار اين که پول کسي را هم بدهد ندارد در همين جا سابقاً اگر
يادتان باشد مرحوم صدوق ميفرمودند که اين را بايد زندانش کرد. مشهور ميگفتند نه
و مرحوم صدوق ميفرمودند اگر در راه معصيت صرف کرده باشد اگر آدم فاسق و فاجر باشد
بايد اين زندان بشود مرحوم صاحب جواهر ميفرمودند که اين حرف ضعيف است و ما
نميتوانيم اين حرف را بزنيم براي اين که اگر هيچ نداشته باشد نه ميتوانند حجرش
بکنند براي اين که محجور آنجاست که مثلاً بشود توماني 5 ريال به مردم بدهيم و اما
اگر هيچ ندارد و ما اين را بخواهيم بگيريم، اين را بخواهيم محجورش بکنيم اين را
بخواهيم به او بگوييم که پول مردم را بده «فنظرة الي ميسرة» که مشهور، صاحب جواهر
ميفرمودند که فرق هم نميکند اين آقا در معصيت صرف کرده باشد يا نه که مرحوم صدوق
ميگفت نه اگردرمعصيت صرف کرده باشد فنظرة الي الميسره نميگيردش مشهور ميگفتند
که نه، «فنظرة الي ميسرة» اگرمعسر باشد ديگر «المفلس في امان اللَّه» و آنجا ما
اشکال ميکرديم و ميگفتيم که قول صدوق قول خوبي است قول درستي است و ما بخواهيم
بگوييم که اين آقا عمداً عياشي بازي کرده حالا شده معسر، «المفلس في امان اللَّه»!
اين را ظاهراً عرف نميتواند بگويد «فان کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» ظاهراً اين
را نميشود و ميگفتيم از اين جاها منصرف است اطلاق هم نه، اطلاق که نميشود گفت
اطلاق ندارد نميخواهيم به اطلاقش تمسک کنيم ميگوييم که انصراف دارد از آنجا که
اين مال مردم را عياش بازي کرده بيتفاوتي کرده، بايد يک کارهايي به حسب ظاهر
انجام بدهد انجام نداده آنجا اگر يادتان باشد مثال ميزديم به همين قرض الحسنهها
که اين جوري مال مردم را از بين بردند بالاخره رفت، دولت هم بالاخره هر چه ما
التماس کرديم نکرد بالاخره مال مردم رفت از بين، حالا نميدانم از چاله در آمدند
در چاه افتادند باز هم هيچ. حالا اين که هست اين است که آن کساني که اين جوري
کردند حالا ما بگوييم که «فان کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» خيلي بعيد است انسان
بگويد.
همه اين روايتها همين است ميگيرد اين جاها
را که يک کسي مال مردم را تلف بکند و مال مردم را تلف کرد بگوييم که «المفلس في
امان اللَّه» ولش بکنيد مثلاً عصباني شده کاسه مردم را زده زمين شکسته حالا هيچ
چيز هم ندارد اين نه زندان، نه تعزير، پول هم که ندارد «المفلس في امان اللَّه»!
«فان کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» لذا مرحوم صدوق ميفرمودند که اگرمال را در
معصيت مصرف کرده ما آنجا ميگفتيم اگر امارات ورشکستگي در او موجود است و اين مالش
را صلح کرد اماره ورشکستگي در او موجود است و اين مالش راتلف کرد اينها را هيچ
کدام ما ميگفتيم نميگيرد صدوق ميفرمودند اين موارد را نميگيرد. مفلس، معسر آن
جاها است که از باب اتفاق باشد ولي خب حالا راستي يک کسي عمداً مال مردم را تلف
کرد، يک لاتي که هيچ الان ندارد برود در مغازه يک چيني فروش و لات بازي در بياورد
همه اين سرمايه اين را بشکند بگويند چرا اين چنين ميکني؟ بگويد ميخواهم مردم
بخندند خب اين حالا هيچ چيز هم ندارد بگوييم «ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» ميسره هم
که هيچ وقت نيست بنابراين «المفلس في امان اللَّه» ميشود گفت؟ اگر طبيعي باشد
خيلي خوب «فان کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» اما اگرغير طبيعي شود به قول صدوق صرف
در معصيت کرد حالا ما بگوييم که اين «فان کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» آيه
نميگيرد بنابراين وقتي نگرفت بحث ديگر ميآيد جلو و آن اين است که جنايت کار را
بايد تعزيرش کرد حالا تعزيرش راکه ما اشکال داريم مشهور فرمودهاند بايد زندانش
کرد اما نه اگر ميشود وادار ميکنندکاسبي کند ولو اين که تاجر باشد زجر به او
ميدهند فعلگي به او ميدهند نوکري به او ميدهند و اگر هم نتواند کار بکند پيش
مردم آبرويش را ميبرند تا ببينيم حاکم شرع چه صلاح ميداند اگر صلاح ميداند
بالاخره اين بايد تعزير بشود خب مرحوم صدوق همين را ميگويد، مرحوم صدوق غير ازاين
نميفرمايند ديگر. مرحوم صدوق ميفرمايند اگراين مفلس، معسر طبيعي باشد خيلي خوب،
«فان کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» و حاکم شرع محجورش هم نميکند براي اين که هيچ
چيز ندارد و محجور آنجاست که چيز داشته باشد بگويند تصرف در مالت نکن و اما اگراين
مسئله غير طبيعي شد مرحوم صدوق مثال ميزنند صرف در معصيت کرد حالا ما بگوييم «فان
کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» کار به او نداشته باشيد غرماء که نميتوانند پولشان
را بگيرند براي اين که هيچ ندارد حاکم شرع هم ولش بکند براي خاطر اين که اين «فان
کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» صدوق ميگفت نميگيرد اينجا را. ما ميگوييم اين
معسر نيست، اين مفلس نيست اين چيست؟ به قول ايشان بگو جنايتکار پس بايد او را
بگيرند مال مردم را تلف کرده، بحران درست کرده مثل همين قرض الحسنهها که پدر مردم
را درآوردند در حالي که منِ طلبه مرتب داد ميزدم ميگفتم اين يک بمب است در
اصفهان منفجر خواهد شد نه حکومت به داد ما رسيد، نه اطلاعات، نه دادگستري بعد از
آن که بحران درست شد آن وقت همه به دست و پا افتادند وقتي که هيچ کار نميشود
بکنيم. حالا همين جا بگوييم «فان کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» ولشان کنيد بچرند!
نميشود که. بنابراين اين قول مشهور که مرحوم صاحب جواهر يک اشارهاي هم اينجا
دارند و ميفرمايند که «فان کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» ميگيرد اين آقا فعلاً
معسر است يعني ندارد هيچ ندارد اما قبلاً مال مردم را عمداً تلف کرده در عياشي،
مال مردم را بخشيده صلح کرده به زنش درحالي که سرمايهاش به اندازه بدهي اينها
بوده و مردم نميدانستند سرمايهاش را بخشيد به پسرش، بخشيد به رفيقش، بخشيد به
اين معنا که صلح کرد و ديگر نميشود برگردانيم حالا الان اين آقا معسر است بگوييم
«فان کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة» مرحوم صدوق ميگويند نه. به قول ايشان اين آقا
جنايتکار است بايد بگيرند او راو بالاخره اگر حالا از او پول نميشود گرفت اما اين
جنايتکار مثل کسي است که مال مردم را تلف کرده باشد و نميدهد همين طور که آنجا
بايد اينجاهم بايد اين آقاي جنايتکار را بگيرند و بگويند چرا ول خرجي کردي؟چرا
جنايت کردي؟
شايد هم مرحوم صدوق که ميگويند حالا آنجا
اگريادتان باشد ميگفتند انصراف دارد حالا شايد هم مرحوم صدوق ميگويند، ميگويند
همين است که اين آقا ولو معسر است اما اين که «فنظرة» بخواهد او را بگيرد نميشود
بگيرد براي اين که اين آقا جنايتکار است اين آقا مال مردم خوار است اين آقا اکل
مال به باطل کرده، اينها براي ما خيلي فرق نميکند.
ماميخواهيم بگوييم که گاهي تلف ميشود گاهي
اتلاف ميکند آنجاهاکه مال تلف بشود درست است «فان کان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة»
اماآنجاها که مال را اتلاف بکند بخواهيم بگوييم که نه، براي اين که اين معسر است
نه، مرحوم صدوق ميگفتند جاني است خب معسر جاني را نميشود بگوييم «فنظرة الي
ميسرة» حتي براي تشفي خاطر ديگران هم باشد بايد اين را زندان بکنند. زندان براي
ادب است تعزير براي تأديب است چنانچه مثلاً اگر کسي جنايت کرد آنجا که بايد زندان
بشود براي چه زندانش ميکنند. غربيها فعلاً همين را ميگويند و آن اين است که يک
آدم کشته ديگر اين آدم را بکشند براي چه؟ چه فايدهاي دارد؟ در حالي که قرآن
ميگويد که «و لکم في القصاص حياة يا اولي الالباب» همين غربيها با شکنجههاي
غريب و عجيبشان که دارند هم آمريکا هم اروپا زندان دارند اما در تئوري و فرضيهها
براي اين که ما را گول بزنند ميگويند آقا زندان چه فايدهاي دارد؟ حالا مال مردم
را خورده حالا اين را هم زندان بکنيد حالا زندان ميکنند حالا چه نتيجه از او
ميتوانيد بگيريد؟ اما روايات ميگويد همان «و لکم في القصاص حياة يا اولي
الالباب» آيه شريفه ميگويد اينها همه براي تأديب است براي کنترل کردن جنايت کار
است و اگر بداند زندان نيست اگر بداند بجاي کشتن کشتن نيست يک حرج و مرج عجيبي در
جامعه پيدا ميشود و شايد بعضي از شماها هم بدانيد که الان چه کشت و کشتاري
دراورپا، در فرانسه چند وقت قبل من ديدم که نوشته که اقلاً هر روزي 5 ،4 تا زن زير
شکنجه شوهر جان ميدهند. خب اين فرانسه است. اروپا معمولاً همين جورهاست ديگر
وامصيبتا به آمريکا. خب يک آدم ميکشد هيچ. برود زندان آنجا خوش باشد! قرآن
ميگويد اينها همه براي تأديب است. تأديب براي چيست؟ براي کنترل. اصلاً معناي
تأديب يعني کنترل ديگر. خب اگر راستي اين کسي که مرحوم صدوق ميگويند اتلاف کرده
مال مردم را اگر رهايش بکنند خب آن برادر جنايتکارش هم ميگويد آقا او اتلاف کرد
هيچ طور نشد گفتند «فنظرة الي ميسرة» ماهم برويم مال مردم را بگيريم اتلاف بکنيم.
معلوم است نميشود اين حرف را زد.
بنابراين اين قول مشهور را نميشود پذيرفت
مرحوم صدوق فرمودهاند خوب هم فرمودهاند يک قاعده کلي ميتوانيم بگوييم و آن اين
است که معسر، مفلس احکام مفلس، احکام معسر آنجاهاست که مال تلف شده باشد و اما
اگرمال اتلاف شده باشد اين آيه شريفه نميگيرد او را، اگر هم بگيرد ميگوييم معسر
است با يک اضافه معسرِ جاني، و وقتي معسر جاني شد فرق ديگر نميکند مال مردم را
بخورد داش منشي بيايد دست مردم را بشکند يا کسي را بکشد اينها همه از يک باب است
چنانچه معسر اگر دست کسي را قطع کرد دست دارد بايد دستش را قطع کنند معسر اگر مال
مردم را اتلاف کرد بايد زندانش کنند. حالا زندان هم نميخواهد بگوييد روايت داريم
آيه داريم اگر زنا داد اگر زنا کرد اين را افتضاحش کنيد علاوه بر اين که 100 تا
تازيانه به او ميزنيد 100 تا تازيانه را درمقابل مردم بزنيد يک عدهاي را جمع
کنيد براي اين که آبروي او برود حالا ما بگوييم که در زندان بزنند کما اين که حالا
در جمهوري اسلامي همين کار را ميکنند براي اين که ميترسند، هوچي بازي در بيايد.
لذاتازيانه نميزنند اگرهم بزنند در يک جاي مخفي، قرآن ميگويد بايد آبروي اين
برود حالا شما الان همين را بگوييد آبروي اين رفتن چه فايدهاي دارد؟اين خلاصه حرف
است اگر بپذيريد.
اگر نپذيريد همين است که مشهور در ميان فقهاء
الان هم مرحوم محقق، صاحب جواهر ميفرمايند الان اگرمعسر باشد ولو در معصيت هم صرف
کرده باشد اين را هيچ کارش ندارند. حالا باشد تا فردا انشاءاللَّه.
وصلي اللَّه علي محمد و آل محمد.