اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي.
مسئله 5:
مسئله پنجم درباره اين است که اگر سفيه حجّي
بجا بياورد، فرمودهاند اگر حج واجب باشد اين بايد بجا بياورد و هدي را هم که بايد
بکشد اين هدي هم ولو تصرف در مالش است اما ولّي بايد اجازه بدهد نظير خرج و مخارجش
است همين طور که ولّي بايد از مال سفيه سفيه را اداره بکند به طور متعارف از نظر
خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج و به طور متعارف از مال خودش بايد بردارد و اين
سفيه را اداره بکند چنانچه صغير هم همين طور است مجنون هم همين است مفلس هم همين
است بالاخره مفلس که نبايد از گرسنگي بميرد وقتي محجور شد ولّي او اگر حاکم شرع
باشد يا کسي که حاکم او را ولّي قرار داده که ما ميگفتيم پدر و مادرش هم ولّي
قهري هستند و بالاخره بايد اين مفلس را اداره بکنند به طور متعارف از همين جهت هم
همه شما شنيدهايد که اگر کسي مديون باشد به ديگران و ورشکسته باشد اين خانه
مستثني است البته خانه متعارف، لوازم زندگياش مستثني است اين معنايش همين است که
خانه را به آن بستانکار نميدهند لوازم زندگيش را به آنها نميدهند و از همان چيزي
هم که دارد حاکم شرع اجازه ميدهد مصرف بکند البته با نظارت، با مواظبت.
بنابراين در باب سفيه گفتهاند اگر حج واجب
داشته باشد بايد حجش را بجا بياورد ولّي هم بايد صيدش را بدهد، بايد هديش را بدهد.
و اما اگر حج واجب نباشد، حجّ مستحب باشد
ميفرمايند که اين ميتواند محرم بشود و راجع به هديش ولّي او را تحليل ميکند
«حلله الولّي» که مثل مرحوم شهيد فرمودهاند اين «حلّله الولّي بالصوم» يعني هدي
به او نميدهند، ميگويند بدل از هدي روزه بگير که در حج همين است اگر نتواسنت
گوسفندي بکشد بايد بجاي آن روزه بگيرد يک مقدارش را در مکه و يک مقدارش را هم در
وطن، بالاخره 10 روز، 18 روز بنابر آن اختلافي که در مسئله هست گفته است «حلّله
بالصوم» الا اين که مرحوم شهيد ميفرمايد اين «حلّله بالصوم» اين مال عامه است.
شيعه نگفته است شيعه گفته «حللّه» يعني اين آقايي که مفلس است و مثلاً عمره بجا
آورده و محرم شده ولّي به او ميگويد از احرام دربيا و اين بايد از احرام دربيايد،
اين حرفهايي که زده شده الان، مرحوم محقق دارند، مرحوم صاحب جواهر هم شرحش را
ميدهند و چون روز اول است و يک قدري و بيشتر متارکه هستيم لذا عبارت ميخوانم
ببينيم که چه بايد گفت. دو سه تا اشکال مهم در مسئله هست، ببينيم اين دو سه تا
اشکال را چه جور بايد حلش کرد؟
مسئله اول که مسئله مشکلي است اين است که
سفيه آيا واجب الحج ميشود يا نه؟ خب کسي که نميتواند هدي را انجام بدهد اين
اصلاً واجب الحج است؟ در باب هدي خب اين از ارکان حج است تقريباً اگر عمداً بجا
نياورد خب معلوم است اصلاً نميتواند محلّ بشود، حجش درست نيست الا اينکه اگر
نتوانست آن جا هدي تهيه بکند پولش را دزد برد آن وقت گفتهاند که تبديل ميشود به
صوم اما اگر کسي همين جا ميداند که براي هدي پول ندارد اين آيا ميتواند عمره
برود؟ اين آيا ميتواند حج برود؟ و اصلاً حج برايش واجب است؟ مثل اينکه از عبارات
مفروغ عنه گرفته شده که حج برايش واجب است هديش هم برايش واجب است لذا ولّي بايد
پول هدي را بدهد تا اين هديش را انجام بدهد و گوسفندش را برود بکشد اما اگر حج
مستحبي باشد هديش بر ولّي واجب نيست و اگر اين محرم شد «حللّه الولّي» لذا ايراد
اول اينجاست، قول مشهور است اما چه جور بايد از آن رد شد؟ ديگر نميدانم، بايد از
شما استفاده کنيم لذا حرف اول اين است که آيا اين واجب الحج است يا نه؟ اين الان
پول ندارد و ممنوع از تصرف در اموالش است و پول ندارد خب پول پول مردم است مثل
مفلس، که پول پول مردم است اين هم ولو اين که پول مال خودش است اما محجور است و
تصرف در اموالش نميتواند بکند پس اگر تصرف در اموالش نميتواند بکند اصلاً واجب
الحج نيست تا ما بگوييم واجب الحج است و ولّي بايد هديش را بدهد در مفلس هم همين
است.
اشکال دوم که در مسئله هست اين است که اين
«حلّله الولّي» يعني چه؟ خب اين اگر نميتواند تصرف در اموالش بکند نميتواند محرم
بشود يک کسي ميرود عمره و ميداند پول ندارد خب از اول نميتواند اين محرم بشود
به معنا اين که اگر محرم شد اين اصلاً احرامش کلا حرام است اما ما بگوييم که محرم
بشود احرامش درست است و وقتي به هدي ميرسد آن وقت ولّي او را محلّش بکند اين هم
ايراد دوم است که چه جوري ميشود از اين ايراد ردّشد؟ چه کارش بکنيم؟ مثل کسي که
ميداند نميتواند طواف بجا بياورد، درِ خانه خدا را بستهاند.
اشکال سوم اين است که اين «حلّله الولّي»
يعني چه؟ آخر ولّي چه کاره است که آن محرم را محلّ بکند؟ اگر حرف عامه را بزنيد
خوب است «حلّله بالصوم» يعني هدي او را نميدهد و اين مجبور است بدل از هدي روزه
بگيرد اين هم باز مربوط به ولّي نيست خودش اينطور است مثل کسي که برود مکه و
پولهايش را دزد ببرد اين را کسي محلّ نميکند خدا محل ميکند نه کسي ديگر به او
ميگويند آقا بدل از هدي، صوم. اما خود به خود بخواهيم محل بشود دليل ميخواهد. در
حصر خب آن هست اما در آن حصر هم اين جوري است که اگر کسي مثلاً ازمسجد شجره محرم
شد و نرسيده به مکه دروازه مکه جلوي او را گرفتند و گفتند بايد برگردي مثلاً اين
جواز تو بين المللي است و راهت نميدهند بايد برگردي خب اين حصر است اسمش را
ميگذارند حصر اين چه کار کند؟ خب آنجا گفتهاند که هديش را همانجا بکشد و محلّ
بشود حالا اگر هدي نداشته باشد بايد چه کند؟ گفتهاند محل بشود يعني از احرام خودش
در بيايد مثلاً موي سرش را بتراشد و بشود محلّ خب در حصرش اين حرفها هست.
و اما راجع به سفاهت خب اين آقا آيا ميتواند
اصلاً از اول محرم بشود يا نه؟ براي اين که ميداند که هدي ندارد حالا بفرماييد
ميتواند و محرم هم شد خب اين چرا «حلّله الولّي»؟ خب خودش اگر محرم بشود بايد محل
بشود بالصوم که همان حرف عامه ميشود و اما همين جور «حلّله» آن هم ولّي اين هم اشکال
سوم است که نميدانيم چه جوري جوابش را بدهيم؟
حرف چهارمي که در مسئله هست اين سفيه چرا؟ خب
راجع به طفل هم بايد ايشان همين را بگويند، راجع به مفلس هم همين جور بايد بگويند
يک کسي واجب الحج است حالا شده مفلس خب اين بايد حجش را بجا بياورد هديش را چکار
بکند؟ از لوازم زندگيش است بايد بردارد و طوري نيست، حاکم شرع بايد به او بدهد چرا
سفيه؟ در مفلس هم اين حرف ميآيد، در مجنون هم اين حرف ميآيد و همچنين آن 6 تا
چيزي که مرحوم محقق که اول وارد شدند و گفتند در 6 چيز صحبت ميکنيم در هر 6 تا
الا مجنون که اصلاً نميتواند محرم بشود. لذا اين را نميدانيم چه جور حلّش بکنيم؟
که چرا مرحوم محقق و همچنين قوم بحث رامربوط به سفيه کردهاند؟ به جاي اينکه
بگويند «المحجور» اگر واجب الحج باشد ميتواند حج بجا بياورد، هديش را هم مي تواند
بردارد، گفتهاند «سفيه». به اين آقايان ميگوييم «السفيه» که اين طور است طفل هم
همين طور است يک بچه مثلاً 13 ،10 ساله واجب الحج است حالا واجب الحج را بگوييد
نه، حج مستحبي ميخواهد بجا بياورد ميرود حج مستحبي بجا ميآورد هديش را هم بايد
ولّي بدهد براي اين که از لوازم زندگي اوست هرچه در سفيه گفتيم ما اشکال داشتيم
آنجا هم اشکال داشتيم مرحوم محقق اشکال نداشتند آنجا هم اشکال نداشتند اختصاص بحث
به سفيه اين را هم نميدانيم چرا؟
ميفرمايند که: «المسئلة الخامسة لا خلاف في
ان السفيه کالرشيد بالنسبة الي العبادات» يعني فرض اين است که سفيه عاقل است بالغ
است اما گول خور است به اين ميگوييم سفيه، گول خور در مال که اگر يادتان باشد من
سفيه را يک جور ديگر معنا ميکردم ميگفتم اين مربوط به مال هم نيست در ازدواج در
طلاق در مطلق معاملات، گفتيم چرا سفيه را گفتهاند مختص به مال؟ محجور در مال.
حالا از نظر نماز خب معلوم است، از نظر روزه گرفتن اين معلوم است سفيه نيست بايد
عباداتش را بجا بياورد کالرشيد است و من جمله حج ميگويند که اين مثل رشيد است «لا
خلاف في ان السفيه کالرشيد بالنسبة الي العبادات» حالا که بالنسبة الي العبادات
رشيد شد «فاذا احرم بحجة و عمرة واجبة ولو بالنذر لم يمنع مما يحتاج اليه في
الاتيان بالفرض» خرج و مخارجش را بايد بدهند و من جمله هدي.
اشکال من اين است که اين واجب الحج است؟ سفيه
که الان ممنوع از تصرف در اموالش است، مفلس اين حالا واجب الحج است؟ مخصوصاً در
سفيه فرض اينجاست که حالا ميخواهد واجب الحج بشود، به واسطه مالش ميخواهد واجب
الحج بشود خب اگر شما اصلاً زير آب را زديد البته خلاف شهرت است و گفتيد که نه اين
من اول الامر اصلاً واجب الحج نيست براي اين که هدي يک ميليون، دو ميليون خرج و
مخارج دارد و اين هم ممنوع از مال است و پول ندارد پس بنابراين اصلاً واجب الحج نيست
ولي نفرمودهاند فقهاء فرمودهاند واجب الحج است، واجب الحج است و خرج و مخارجش را
هم ولّي بايد بدهد من جمله هديش.
در اين مورد که اين ولّي بخواهد اين پول را
صرف کند ما اگر گفتيم اصلاً واجب الحج نيست خب دو ميليون نبايد بدهد حالا شما
ميخواهيد بگوييد نه، دو ميليون بايد بدهد از مالش.
مرحوم صاحب جواهر ميفرمايند ولو بالنذر، يک
آدم بي خودي است بعضي از اين نذرها در طلبهها هم پدا ميشود حالا اين کم پيدا
ميشود شايد در بعضي از شماها باشد نذر ميکند اگر يک روز درس نيامد اين يک روز
وزه بگيرد و اين هم آدمي است که تعطيلي خيلي دارد حالا اصلاً اين جور نذرها که
زياد پيدا ميشود مخصوصاً در ميان زنها، در ميان مردم عوام، نذر ميکنند، قسم
ميخورند آيا اين سفاهت نيست؟ حالا مرحوم صاحب جواهر اينجا ميفرمايند اگر حج
بالنذر شد اين مثل آنجاست که حج بالاستطاعه باشد اين سفيه نذر کرده که امسال برود
مکه هرچه به او ميگويند باباجان نميشود، صلاح نيست تو مکه بروي، موقع ازدواج تو
است و بايد ازدواج بکني، تو خانه نداري، زندگي نداري، ميگويد نه بابا ما نذر
کردهايم برويم حج و بايد برويم حالا بگوييم اين نذر منعقد ميشود و ولّي هم باشد
بجاي عروسي اين پسر خرج و مخارجش را بدهد تا اين 2 ميليون خرج کند برود و برگردد؟
مشکل است گفتن اينها لذا اشکال من را روي آن باز هم فکر کنيد ببينيد چه کار بايد
کرد؟ از يک طرف قول مشهور است اما در بست به قول استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي
بعض اوقات ميگفتند «بقچه بسته» در بست گفتهاند که سفيه اگر حج برايش واجب باشد
مثل نماز است وقتي که واجب الحج باشد بايد حجش را بجا بياورد ولّي هم بايد خرج و
مخارج او را بدهد. عبارت مرحوم محقق اين است «لا خلاف في انّ السفيه کالرشيد
بالنسبة الي العبادات» حالا که اين کلي شد بياييم جزئي کنيم «فاذا احرم بحجة و
عمرة واجبة» مرحوم صاحب جواهر ميفرمايند «ولو بالنذر» قبل از حجر «لم يمنع مما
يحتاج اليه في الاتيان بالفرض» اين ديگر ممنوع نيست احرامش را بايد بدهد پول خرج و
مخاجش را بايد بدهد هديش را هم بايد بدهد هذا کله اگر احرام شد به حج واجب و اما
«و ان احرم تطوعاً فان استوت نفقته سفراً و حضراً لم يمنع» خب خوب است که اين
قافله ميخواهد برود و مثلاً يکي هم حاضر شده اين که هديش را بدهد خب اين برود و
برگردد هيچ تفاوتي نميکند تصرف در مالش نميخواهد بکند حج و غير حج مثل هم است
ديگر آن وقتها که مثل حالا نبود آن وقت هااينجور بود که مسلمانها پياده بدون زاد
و توشه و اينها ميرفتند مکه و آن چيزي که در خانه ميخوردند در راه ميخوردند و
فقط يک خرج و مخارج هدي داشتند حالا اين هدي را مثلاً اگر يک کسي بدهد ميفرمايند
راجع به هر دو مسئله «بلا خلاف اجده فيه لعدم الضرر» ضرر به مالش نميخواهد بخورد
تا ما گوييم ميشود يا نميشود «و کذا ان امکنه تکسب ما يحتاج اليه» اين ميتواند
کلفتي کند نوکري کند و برود مکه و برگردد يا مثل الان مثلاً ميبرند او را براي
خدمت کردن هديش را هم ميدهد خب معلوم است حتي حج واجب را ميگوييم ميشود چه برسد
حج مستحب، اين معلوم است ميتواند برود و حتي اگر حج واجب هم داشته باشد ميتواند
برود بلا اشکال براي اين که هيچ خرج و مخارجي بر گردن ولّي نميآيد و هديش را هم
مثلاً آن کسي که خدمتکار آن است آن هديش را ميدهد لذا ميفرمايند که «و کذا ان
امکنه تکسب ما يحتاج اليه» اين هم «بلا خلاف» ميتواند مکهاش را برود.
سفيه مالک ميشود اما خرج نميتواند بکند،
بچه هم مالک ميشود شما خانه ات را بدهيد بچه کوچکتان خب طوري نيست. يا يک غريبه يک
خانه بدهد به بچه «و کيف کان لو لم يکن کذلک» اگر اين مکهاش خرج دارد «لو لم يکن
کذلک» يعني کسي نيست خرج و مخارج او را بدهد و سفر و حضر هم با هم تفاوت دارد خود
صاحب جواهر معنا ميکند «بل احتاج في السفر الي ما يزيد علي نفقته في الحضر من
ماله المحجور عليه حلّله الولّي» براي اينکه محرم شدنش که اجازه نميخواهد اما
حالا که ميخواهد پول خرج کند ميگويد پول را نميدهم و تو بايد محلّ بشوي خب
ميگوييم ولّي چه کاره است که او را محلّ بکند؟ اين اگر پول نداشته باشد خب خودش
چنانچه ميتواند محرم بشود ميتواند هم محل بشود مثل آدم محصور، کسي که محصور شد و
مثلاً نرسيده به مکه نگذاشتهاند مکه برود خب اين محصور شد خودش خودش را تحليل
ميکند حالا آيا برايش روزه واجب است يا روزه واجب نيست؟ اختلاف است و مشهور در
ميان فقهاء ميگويند نه، روزه برايش واجب نيست و خودش را تحليل ميکند سر ميتراشد
و ميشود محلّ، اين «حلّله الولّي» اين که ولّي بيايد سر او را بتراشد که مشهور در
ميان فقهاء هم هست چرا؟ چرا «حلّله الولّي»؟ يک دفعه ولّي ان است که پول به او
بدهد «حلّله الولّي» به هدي اين خوب است ولي «حلّله الولّي» بدون هدي، ميگويد هدي
که نميدهم براي اين که تصرف در مال تو نميشود کرد، نه خودت ميتواني بکني، نه من
ميتوانم بکنم بنابراين مال که نداري برو محل شو واجب کند که برو محل شوظاهر عارت
اين است «حلّله الولّي من الاحرام محافظة علي ماله» محافظة علي ماله يعني چه؟ حالا
مرحوم صاحب جواهر ميفرمايند «بل في القواعد و محکّي المبسوط و التحرير احله
بالصوم» اين خوب است گفتم الا اين که - حالا عبارت را نقل ميکنم - مرحوم شهيد
گفتهاند شيعه نگفته است، سني گفته است باز اين احلّه هم نه، خود اين سفيه احلّ
نفسه بالصوم ولّي هيچ کاره است ولّي اگر ميتواندپول بدهد خب بدهد اگر نميتواند
بدهد خب برود کنار، اين آقا بالغ و عاقل است هر خاکي ميخواهد به سرش بکند ولي باز
«احلّه بالصوم» حالا اين جمله احلّه و حللّه را اينها را چه جور معنا کنيم؟ «و
ظاهرهما تعيينه به» ظاهر کلمات مرحوم علامه و مرحوم شيخ اين است که «تعيينه به»
حالا که نميتواند پول خرج کند بايد وزه بگيرد «دون الهدي» مراعاتاً لحفظ المال لکن
عن الشهيد: - در دروس اين جور فرموده - اني لم اقف علي کون التحليل بالصوم الا من
طرق العامة» گفته آنها گفتهاند صوم و الا شيعه گفته «حلّله الولّي»
اين غير آن کسي است که هدي ندارد مثل حصر است
و فرق است بين حصر در مکه و نداشتن صيد خب قرآن ميفرمايد، روايت ميفرمايد که
روزه بگيرد و روزه در مسافرتش را هم گفتهاند طوري نيست 18 روز روزه، يا 10 روز
روزه 3 روز در مدينه و 7 روز در راه.
اما شيعه گفته اين آقاي سفيه محلّ بشود بدون
اين که روزه هم برايش واجب باشد.
ايشان مرحوم صاحب جواهر دو تا روايت نقل
ميکند روايتها هيچ ربطي به بحث ما ندارد و نميدانم چرا اينها را آوردهاند؟ يک
فکري بکنيد تا فردا ردّ مرحوم شهيد که فرمودند شيعه قول ندارد ميفرمايد «نعم روي
معاوية بن عمار عن ابي عبد اللَّهعليه السلام في الحصر ان لم يجد هدياً قال يصوم»
[1] خب چه ربطي به سفيه دارد؟ و احدي از
اصحاب هم به آن عمل نکرده يعني در حصر يک کسي گفته باشد که اين حتماً بايدروزه
بگيرد هيچکس نگفته حالا به فرض هم بگويند و بر فرض هم روايت دلالت داشته باشد اين
مربوط به حصر است و چه ربطي به سفيه دارد؟
و في کتاب المشيخة لابن محبوب روي صالح بن
عامر عن ابي عبداللَّه عليه السلام في رجل خرج معتمراً و اعتلّ في بعض الطريق و هو
محرم قال ينحربدنه و يحلق رأسه و يرجع الي اهله فلا يقرب النساء فان لم يقدر صام
ثمانية عشر يوماً» خب اين هم مربوط به حصر است و ربطي به سفيه ندارد. احدي نگفته
اما سنيها چون قياس و استحسان ميکنند آنها گفتهاند صوم، اما يک شيعه پدا کنيد
خب ميگويند نداريم مرحوم شهيد آن هم شهيد اول در دروس، شهيد اول خيلي تسلط عجيبي
بر اقوال اصحاب دارد گفته نه.
حالا مطالعه کنيد تا فردا. دو دفعه همين
مسئله را يک قدري روي آن بحث بکنيم مسئله تمام شد اما اين مسئله را يک قدري روي آن
فکر کنيد اين چهار پنج تا اشکال مرا حتماً جواب بدهيد تا قول مشهور را درست بکنيم.
وصلي اللَّه علي محمد و آل محمد.