اعوذ باللَّه من الشيطان
الرجيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقدة من لساني
يفقهوا قولي.
مسئلهاي که ديروز عنوان
کردم در اوايل اين نظام، اوايل انقلاب يک مسئله مشهوري درميان اقتصاد دانهاي غير اسلامي
بود که بعضي از اقتصاد دانهاي اسلامي هم دامن به اين آتش ميزدند و ميخواستند قضيه
بانکها را ازاين راه درست بکنند و مسئله اين است که ميگفتند ربا منقسم ميشود به دو
قسم:
1- ربائي که فقراء ميگيرند
براي خرج و مخارجشان که به آن ميگفتند رباي استهلاکي. به اين معنا که قرض را ميگيرد
و خرج و مخارجشان به واسطه آن قرضي که ميگيرد از بين ميرود.
2- رباي تجاري که پول
را ميگيرد براي تجارت و آن مقرض پول را ميدهد به مقترض، مقترض با آن کاسبي ميکند،
تجارت ميکند و به عبارت ديگر سرمايه و مورد قرض باقي است و اين استفاده از آن سرمايه
ميکند و بعد سرمايه را ردّ ميکند و چيزي هم به مقرض ميدهد حالا يا ماهيانه يا ساليانه.
ميگفتند که رباي حرام
که قرآن ميگويد، روايات ميگويد آن رباي استهلاکي است. آن ربا که مربوط به فقراء است
پول را ميگيرد براي ازدواج و سرمايه تمام ميشود. پول را ميگيرد براي اين که خرج
و مخارج روزانهاش لنگ است قرض ميکند خرج و مخارج خود و زن و بچهاش را اداره ميکند
و اما رباي تجاري را قرآن، روايات اصلاً متعرض نيست و آن خود يک معامله مستقلي است
همين طور که بيع و شراء حلال است آن هم يک معاملهاي است که حلال است، چرا حلال است؟
براي اين که مضرات ربا در آن نيست که نيست و قرآن هم متعرض آن نيست، روايات هم متعرض
آن نيست و اگر هم کسي شک بکند اصالة الصحه، اصالة عدم حرمت و امثال اينها هم جاري است،
«اوفوا بالعقود» آن را ميگيردش و علاوه بر اينکه «اوفوا بالعقود» آن را ميگيرد نميدانيم
منعي از شارع آمده يا نه؟ اصل عدم منع است. نميدانيم حرام است يا نه؟ اصل عدم حرمت
است. اين حرف آنها بود و اين کم کم دست بعضي از اهل علم هم آن زمان افتاد آنها هم يک
مقدار دامن به آتش زدند به عنوان انصراف که آياتي که در قرآن است «الذين ياکلون الربا»
اين انصراف دارد از رباي تجاري. براي اين که در آن زمان رباي تجاري نبوده و همهاش
رباي استهلاکي بوده چون ظرف، زمان، مکان اينجوري بوده «الذين يأکلون الربا» متخصص ميشود
به رباي استهلاکي، نه رباي تجاري، رباي استنتاجي. اين خلاصه حرف بود.
اشکال اول که به اينها
هست اين است که خب اين کتاب مضاربه که ما داريم خب اين در صدر اسلام هم بوده است حتي
بعضي از ائمه طاهرين مضاربه ميکردند روايت صحيح السند داريم سابقاً هم خوانديم اين
که معتب يکي از آزاد شدههاي امام صادقعليه السلام است ميگويد که امام صادقعليه
السلام من را خواستند فرمودند من 1000 دينار دارم و دلم ميخواهد کاسبي کنم، مضاربه
کنم و همين جور که زراعت ميکردند و خرج و مخارجشان را درمي آوردند ميخواستند که
«الکاسب حبيب اللَّه» هم ايشان را بگيرد و اين 1000 دينار را براي من مضاربه کن. معتب
ميگويد من جنسي خريدم بردم و با قافله رفتيم شام، نرسيده به شام قافلهاي برميگشت
از آنها سؤال کرديم که اين جنسي که ما داريم آنجا کسي داشت يا نه؟ گفتند نه، خيلي داغ
است.ميگويد تصميم گرفتيم دو برابر بفروشيم يک تومان را بفروشيم دو تومان ميگويد آمديم
و خيلي هم جنس داغ بود کساد نبود و ما فروختيم دو برابر. 1000 دينار ما شد 2000 دينار
من خيلي خوشحال شدم که توانستم براي امام صادقعليه السلام 1000دينار به دست بياورم
ميگويد دو تا کيسه که 2000 دينار بود آوردم خدمت امام صادق عليه السلام و قضيه را
براي امام صادق عليه السلام گفتم من خيال ميکردم امام صادق عليه السلام خيلي خوشحال
ميشوند اما امام صادق عليه السلام خيلي ناراحت شدند و آن کيسه زيادي را انداختند در
مقابل من و فرمودند اين پولها به درد ما نميخورد. بعد هم يک جملهاي دارند که آن جمله
هم خيلي ارزنده است. فرمودند که «مجالدة السيف اهون من طلب الحلال» شمشير بازي کردن
با دشمن در جبهه اين آسانتر از اين است که انسان حلال بدست بياورد و بالاخره امام صادقعليه
السلام در حالي که خب حرام فقهي هم نبود حرام اخلاقي بود اما پول را نپذيرفتند و نقل
هم ميکنند حضرت خديجه که تجارت داشتند تجارتشان دو قسم بود يک قسمت تجارتي که کارگر
ميگرفتند ويک قسمت هم تجارتي که مضاربهاي بود، پول از حضرت خديجه بود، کار از آن
بود و استفاده نصف بود، يا ثلث بود، هرچه. لذا اين مضاربه هميشه بوده يعني بين کساني
که مسلمان بودند کساني که لا ابالي در اسلام بودند اينجوري بود که آنها رباي تجاري
ميخوردند و اسلام بجاي رباي تجاري مضاربه گذاشت گفت که رباي تجاري همان قرض است يک
ميليون ميدهد قرض که آن مقترض ميشود مالک و آن ميرود تجارت ميکند اگرسود کند مال
خودش است اگر ضرر بکند مال خودش است اگر سرمايه از بين برود از جيب مقترض رفته و بالاخره
اگر يک ميليون گرفته تا يک ميليون و صد هزار تومان بدهد بايد بدهد ولو اين که همه يک
ميليون از بين رفته باشد. اما مضاربه چيست؟ که سابقاً خوانديم اين که پول امانت است
اگر پول تلف شد ازجيب مقرض رفته، نه مقترض. آن وقت کار از او، پول از او استفاده مثلاً
نصف اين را ميگويند مضاربه رباي تجاري کدام است؟ آن که پول مال مقترض، نه مال مقرض،
کارمال مقترض نه مال مقرض و مقرض همين جوري مثل زالو مقترض را ميمکد به اين ميگويند
رباي تجاري مضاربه کدام است؟ پول از مقرض، کار از مقترض و پول هم امانت پيش مقترض است
که اگر تلف شد از کيسه مقرض رفته، نه مقترض و سودي که ميکنند به ازاي آن پول و به
ازاي آن کار نصف ميکنند.
بنابراين اين که آنها
ميگفتند که در زمان صدر اسلام نبوده رباي تجاري گفتيم نه، رباي تجاري زياد بوده آن
کله گندهها، مشرکين رباي تجاري ميکردند و اسلام رباي تجاري را مبدل کرد به مضاربه
براي اين که آن مفاسد ربا رانداشته باشد و گفت به جاي رباي تجاري، مزارعه، مساقات و
مضاربه. پس بوده در آن زمان و وقتي بوده «الذين يأکلون الربا» هم رباي استهلاکي را
ميگيرد هم رباي تجاري را ديگر وجهي براي انصراف ديده نميشود اين اولاً و ثانياً اين
انصرافي که شما ميگوييد اين انصراف حجت نيست براي اين که انصراف منقسم ميشود به
3 قسم:
1- انصراف بدوي يعني
يک افراد غالبي دارد در خارج و يک افراد نادر دارد وقتي که لفظ را ميگويند به حسب
بدوي، به حسب نظر اول منصرف ميشود به آن غالب امايک مقدار که فکرش را بکنند ميبينند
لفظ هم آن نادر راميگيرد هم غالب را ميگيرد به اين ميگويند انصراف بدوي انصراف يعني
اول که لفظ را ميگويند به ذهن افراد غالب ميآيد امايک مقدار که دقت عرف روي آن بکند
ميبيند لفظ وضع شده از براي يک ماهيتي که آن ماهيت هم صادق بر آن نادر است هم صادق
بر آن غير نادر و مشهور است خب همه گفتهاند اين انصراف حجت نيست چون انصراف بدوي است،
انصراف از حاق لفظ نيست و به مجرد فکر کردن آن نظر بدوي از بين ميرود و آن وضع و ماهيت
کار خودش راميکند.
2- درمقابل اين انصراف
يک انصرافي گفتهاند انصراف وضعي، تخصصي. يعني لفظ اول وضع شده براي کل اما به واسطه
کثرت استعمال لفظ معنايش را از دست داده و معناي ديگري پيدا کرده که به آن ميگويند
انصراف تخصصي، يا اصلاً به آن ميگويند وضع ثانوي که مرحوم صاحب معالم «رضوان اللَّه
تعالي عليه» ميخواهند مدعي بشوند که اين هيئت افعل و ما بمعناه به اندازهاي در استحباب
استعمال شده در روايات ما که آن معناي اولي را از دست داده و معناي ثانوي پيدا کرده
ظهور در استحباب که اسمش را ميگويند مجاز مشهور. در حقيقت نبايد بگويند مجازمشهور
بايد بگويند وضع مشهور، وضع ثانوي، وضع تخصصي يعني واضع لفظ را وضع نکرده براي آن اما
از کثرت استعمال اين لفظ معنايش را ازدست داده، معناي دوم به خود گرفته، اين حجت است
که اگر لفظ را بگويند اين معناي دوم اراده ميشود بدون قرينه و اگر بخواهند معناي اول
اراده بشود قرينه ميخواهد که در همين جا هم بعضيها گفتهاند که بعضي اوقات وضع ثانوي
پيدا نميکند اما دو معنايي ميشود دو تا معناي حقيقت پيدا ميکند هر دو قرينه ميخواهند
و گفتهاند مجاز مشهور يعني اين که هنوز آن لفظ معناي اولش را از دست نداده باشد و
معناي دوم هم پيدا کرده باشد ميشود مشترک، يک معناي انصرافي، يک معناي وضعي هر دو
قرينه ميخواهند گفتند خب اين هم خوب است که اسمش را ميگذاريم انصراف آن معناي دوم
منصرف اليه آن قرينه نميخواهد اما معناي حقيقي اولي قرينه ميخواهد اما در مجاز مشهور
هر دو قرينه ميخواهد. لفظ به اندازهاي استعمال شده که معناي دوم پيدا کرده اما معناي
اول را هم از دست نداده. خب اين انصراف.
3- انصرافي که مشهور
در فقه ماست و ميگويند حجت است اين است که لفظ وضع شده باشد براي يک ماهيتي که حاق
لفظ آن معنا را اصلاً نگيرد به اين ميگويند انصراف.
مثلاً الان اين - نميدانم
اسمش را چه ميگذارند - در قانون اساسي ما آمده رئيس جمهور بايد از رجال سياسي باشد
ميگويند اين رجال سياسي زن را هم ميگيرد هر چه به آنها ميگوييم آخر رجل وضع شده
براي مرد، ميگويد اين حرفها را نزن رجل سياسي يعني زني که سياستمدار باشد يا مردي
که سياستمدار باشد و حالا راستي چه جور ميتواند يک آدم بي سواد تفوّه به اين حرفها
بکند خب تفوه شده، همين چند روزها يک رجل بزرگي گفت بعد هم يک زن نيمه بزرگي پشت سر
آن گفت هر دو گفتند که اين رجال سياسي در قانون اساسي زن را هم ميگيرد و شوراي نگهبان
بي خود زنها را رد کرد به اين ميگوييم انصراف يعني وقتي رجل ميگويند اصلاً حاق اين
لفظ تاب اين را ندارد که مرأة را بگيرد اصلاً تابش را ندارد که در فقه ما نميدانستند
فقهاء يک روزي هم ميآيد يک افرادي هم ميآيند که ميگويند رجل شامل زن هم ميشود.
رجل سياسي اعم است از اين که مرد باشد يا زن باشد نميدانستند آنها مثال ميزدند به
گلاب مثال ميزدند به آب مضاف از همين جهت در رسالهها اول رسالهها مينويسند که آب
مضاف، آن وقت مثال ميزنند به گلاب، به آب گل، آبي که سيلاب آمده و آب گل است گفتهاند
که با اينها نميشود وضو گرفت، با گلاب نميشود غسل کرد نميشود وضو گرفت چرا؟ ميگويد
براي اين که در روايات ما آمده «ماء» و «ماء» ماء الورد را نميگيرد يعني تاب اين که
«ماء الطين و ماء الورد و ماء البطيخ و ماء الفاکهة» را بخواهيم گردن آن بگذاريم ندارد
وقتي که آن «ماء» اضافه پيدا کرد اضافه جزء آن شد، وصف آن شد اصلاً «الماء» شامل آن
نميشود از همين جهت فقهاء در رسالهها ميگويند که اين که «الماء» طاهر مطهر يا بواسطه
«ماء» وضو بگيربواسطه «ماء» غسل بکن «فاغسلوا» ميگويند اين انصراف دارد اين انصراف
دارد يعني چه؟ يعني لفظ تاب اين ماء الورد را ندارد تاب اين مضاف ومضاف اليه را ندارد.
اگر مضاف اليه نداشت تابش را داشت از همين جهت مثلاً اختلاف شده حالا اين گلاب بوي
آن رفت آب شد با آن ميشود وضو گرفت يا نه؟ خب بعضيها گفتهاند آري چرا آري؟ گفتهاند
براي اين که ديگر ماء الورد نيست «الماء» است و ان «فاغسلوا» يا «الماء طاهر و مطهر»
شامل آن ميشود بعضيها هم استصحاب کردهاند گفتهاند نميشود به اين ميگويند انصراف
انصراف واقعي. انصرافي که در ادبيت آمده يا در اصول ما آمده در فقه ما آمده اين است
يني لفظ را واضع وضع کرده براي يکمعنائي که آن لفظ تاب آن معناي مشابه را ندارد مثل
اين که بگويد الماء بخواهد ماء الورد را بگيرد آن لفظ الماء تاب گرفتن اين معنا را
ندارد، ماء مطلق را ميگيرد، ماء مضاف را نميگيرد اين را هم گفتهاند حجت است گفتهاند
اگر مثلاً درقانون اساسي ما آمده که رئيس جمهور بايد از رجال سياسي باشد يعني خانهما
برويد کنار، شما به درد اين کار نميخوريد هم زحمت خود ميداريد هم مصيبت براي جمهوري
اسلامي درست ميکنيد به اين ميگويند انصراف که ميگويند حجت است. خب اين سه قسم انصراف.
به آنها ميگفتيم بابا
جان اين که شما ميگوييد ربا اين را نميگيرد حاق لفظ اين را نميگيرد؟ که ميگيرد
براي اين که اصلاً ربا به معناي زياده است انصراف پيدا کرده به آن انصراف تخصصي به
آن ربايي که قرض ميدهد زياده ميگيرد اين يک نحو تخصصي هم پيدا کرده يعني ربا به معناي
مطلق زياده است اما در زمان پيامبر اکرم «الذين يأکلون الربا» مطلق زياده را نميگفت
براي اين که مطلق زياده اگربدون شرط باشد، مطلق زياده اگر از راه کاسبي باشد خب آنها
ربا اصلاً نيست ولو لفظ آن را ميگيرد اما لفظ يک اصطلاح ثانوي پيدا کرده در فقه ما،
در قرآن، در روايات ما «الذين يأکلون الربا» يعني همان که قرض بدهد و زياده بگيرد.
آن وقت اين که معناي ثانوي پيدا کرده و در حقيقت هم هست اين اطلاق دارد دو فرد دارد:
يکي رباي تجاري يکي رباي استهلاکي و ما بخواهيم بگوييم رباي استهلاکي راميگيرد و آن
را نميگيرد وجهي ندارد يک قرينه حسابي ميخواهد که بگويد «الذين يأکلون الربا الاستهلاکي
لايقومون الا کما يقوم الذي يتخبطه الشيطان من المس» لذا ربا از نظر لغت به معناي زياده
است خب اين معلوم است الا اين که در قرآن چون آن موقع ربا خواري هم زياد بود در قرآن
يک معناي تخصصي پيدا کرد يعني رباي قرضي يعني پول بدهد زيادتر بگيرد «الذين يأکلون
الربا» اين را ميگويد حالا اين دو قسم است يکي رباي تجاري. يکي رباي استهلاکي. ما
بخواهيم بگوييم که رباي تجاري را ميگيرد رباي استهلاکي رانمي گيرد يا رباي استهلاکي
را ميگيرد رباي تجاري را نميگيرد خب هر دو قرينه ميخواهد دليل ميخواهد هر دو وجه
ميخواهد و وقتي وجه نباشد اطلاق الذين ياکلون الربا هم آن را ميگيرد هم آن را. حالا
ولو اين که بگوييد مثلاً رباي استهلاکي بيشتربوده، رباي تجاري کمتر بوده که اول گفتم
ما اين را نميپذيريم براي اين که آن زمان هردو مشهور بوده حالا اگر هم کسي بگويد مثل
همان است که اسمش را ميگذارند انصراف بدوي و انصراف بدوي که حجت نيست انصراف از حاق
لفظ بايد باشد و حاقّ لفظ هم رباي تجاري را ميگيرد هم رباي استهلاکي را ميگيرد هم
ربا که فقراء ميگيرند هم ربا که سرمايه دارها ميگيرند براي اين که با آن کاسبي بکنند
اين هم حرف دوم.
حرف سومي که ما اينجا
داريم بگوييد که نميگيرد بگوييد که نبوده آن زمان خب ما که نميخواهيم «اوفوا بالعقود»
ما «الذين يأکلون الربا» ي ما همه اين عموماتي که داريم علي نحو قضاياي حقيقيه است،
نه علي نحو قضاياي خارجيه. اگر گفت که «اوفوا بالعقود» در زمان پيامبر اکرم اين عقدها
90 درصدش نبوده است مخصوصاً اين مسايل مستحدثه که الان آمده نظير بيمه، نظير تأمين
اجتماعي و امثال اينها خب اينها نبوده آن زمان، چه جور درست ميکنيم؟ ميگوييم که
«اوفوا بالعقود» علي سبيل قضاياي حقيقيه است، نه خارجيه، معنايش اين جور ميشود که
«کلما وقع علي الخارج شيءٌ و يصدق انه عقد اوفوا به» فرق بين قضاياي خارجيه و قضاياي
حقيقيه همين است. قضاياي خارجيه اين جوري است يعني از نظر لفظ نميشود الا زمان حال
را مثل «اکرم من في الدار» به اين ميگويند انصراف از حاق لفظ و اسمش را ميگذارند
در منطق قضاياي خارجيه، قضاياي حقيقيه کدام است؟ ميگويند لفظ جوري وضع شده ولو در
آن وقتي که لفظ گفته ميشود مصداق اصلاً نداشته باشد اما بعد مصداق پيدا بکند گفتهاند
که آن آن را ميگيرد مثل چه؟ همه احکام شرعيه الا شاذاً نظير همين «اوفوا بالعقود» که
ميگويد «کلما وقع في الخارج و يصدق انه عقد فِ به»، «اوفوا بالعقود»، «اوفوا به» به
اين ميگويند قضاياي حقيقيه يعني قضاياي حقيقيه احتياج ندارد به اين که آن وقتي که
ميگويد لفظ باشد مثل اين که مثلاً خانهاش را وقف ميکند براي اولادش در حالي که زن
هم هنوز نگرفته خب ميگويند اين وقف درست است.چرا درست است؟ براي اين که علي سبيل قضاياي
حقيقيه است هروقت بچه پيدا کرد استفاده اين خانه مال اين است چنانچه مثلاً بچه دارد
زن دارد ميخواهد بميرد اما ميخواهد يک وصيت هم بکند ميگويد اين خانه مال اولاد ذکورم
الي يوم القيامة به اين ميگويند قضاياي حقيقيه، احتياج به مصداق در خارج ندارد «الذين
ياکلون الربا» اين جوري است. بگوييد هم شما مصداق نداشته يعني رباي تجاري درزمان پيامبر
نبوده در زمان ائمه طاهرين نبوده اما اصلاً ما نميخواهيم باشد يا نباشد ما بايد روي
«الذين ياکلون الربوا» مثل «اوفوا بالعقود» معنايش اين جوري ميشود «کلما وقع شيءٌ
في الخارج و يصدق انه ربا انه حرام» لذا ولو آن زمان هم نباشد اماچون که «الذين ياکلون
الربا» و «اوفوا بالعقود» و امثال اينها علي نحو قضاياي حقيقيه است از همين جهت مثلاً
اگر ما چنانچه الان در بانکها اين جورهم هست در بانکهاي غربي در همين بانکهاي ايراني
که اينها معاملاتي دارند معاملات ربوي است درواقع اما به حسب ظاهر ربا نيست مخصوصاً
مثلاً يک مثالي که الان مشهور شده الحمدللَّه متوجه شدهاند و دارند جلوي آن را ميگيرند
همين قضايايي است که مثل قارچ ميرويد براي مردم و هي مردم ورشکست ميکنند اما باز
هم ميگويد که تو مثلاً 1000 تومان بده 10 تا مشتري براي ما پيدا بکن وقتي پيدا کردي
مثلاً ميرسد به آنجا که به يک ماه به دو ماه يک ميليون به تو ميدهيم، به يک سال
100 ميليون به تو ميدهيم همين که چه مصيبتي شده هم رباست و هم قمار، هم اکل مال به
باطل است و هم نظير اين قرض الحسنهها که بحران درست کرد، مال مردم خوري و مال مردم
را به ديگران دادن هم يک امر سياسي است کهديگر از همه بدتر، خارج شدن ارز که اين خارج
شدن ارز ديگر از همهاش بدتر است اين ربا به حسب ظاهراسمش را ربا نميگذارند اسمش را
مثلاً ميگذارند بازار يابي، ارزيابي، استفاده يابي اما در حالي که رباست «الذين ياکلون
الربا» شامل آن ميشود مانمي خواهيم که در زمان شارع مصاديق باشد در زمان شارع مصاديق
ميخواهد باشد، ميخواهد نباشد ما بايد ببنيم قضيه خارجيه است يا قضيه حقيقيه، تمام
فقه ما، تمام قرآن و روايات ما روي قضاياي حقيقيه ميگردد نظر به خارج ندارد نظر به
ماهيت و عموم عام دارد و در خارج ميخواهد مصداق باشد، ميخواهد مصداق نباشد هر وقت
مصداق پيدا کرد آن عام شامل آن ميشود.
لذا ما آن زمان اينها
را ردّ ميکرديم و پذيرفته هم شده بود به همين سه چيزکه ربا تفاوت نميکند بين اين
که رباي استهلاکي باشد يا رباي استنتاجي باشد رباي تجاري باشد يا رباي اکلي باشد.
حالا براي اين که بحث
بحث خوبي است دو دفعه اين بحث را يک اشاره بکنم آن وقت هرکس ايراد دارد ايرادهايش را
بفرمايد تا جواب بدهم.
حرف اين شد که بعضي گفتهاند
که ربا دو قسم است:
1- رباي تجاري 2- رباي
استهلاکي و در زمان شارع مقدس چون رباي تجاري نبوده پس «الذين يأکلون الربا منصرف ميشود
به رباي استهلاکي، نه رباي تجاري. پس رباي تجاري طوري نيست.
جوابي که من دادم: اين
که در آن زمان هم رباي تجاري بوده، هم رباي استهلاکي بوده، شارع مقدس آمد رباي تجاري
را تصحيح کرد و جوري کرد که مفاسد ربا در آن نباشد. بجايش مزارعه گذاشت بجايش مساقات
گذاشت، مضاربه گذاشت. لذا آنها که ربا ميخوردند شارع مقدس فرمود مضاربه بکنيد، ربا
نخوريد لذااين که ميگويند در آن زمان رباي تجاري نبوده ميگوييم فراوان بوده، فراوان
و شارع مقدس هم براي همين که رباي تجاري بود آمدمفاسدش را رفع کرد آن راتبديل کرد به
مضاربه، يعني رباي تجاري کدام است آن که پول ميگيرد ميشود مالک اما ميشود بدهکارو
اين پولي که ازمقرض ميگيرد خب اين مالک است اگر استفاده کند استفاده مال خودش اين
اگر هم ضرر بکند ضررمال خودش است اگر هم تلف بشود از کيسه مقترض رفته الااين که يک
ميليون را يک ميليون و صد هزار تومان بايد بدهد اين را ميگوييم رباي تجاري. مضاربه
کدام است؟ همين است الا اين که در مضاربه مقترض مالک نميشود براي اينکه همه مفاسد
از اين جا سرچشمه ميگيرد مفاسد ربا که مقترض را مالک ميکنند آن وقت سود و زيان را
ميآورند روي مقترض و از مقترض پول ميگيرند همين جوري. اما مضاربه کدام است ميگويند
اين سرمايه مال مقرض است، نه مال مقترض ازهمين جهت هم اگر يادتان باشددر کتاب مضاربه
اسمش کتاب القراض هم بود براي همين است که شباهت به کتاب قرض دارد. قرض تجاري اما قرض
نيست، امانت است پول امانت است پيش اين اقا، پيش اين مقترض، يعني پيش اين عامل. که
مقترض هم اسمش را نگذاريد، عامل، پول امانت پيش اين است که اگر اين پول تلف شد از کيسه
آن مالک رفته، نه از کيسه عامل. اگر سود و زياني شد مال هر دو است امادر زيان هر دو
شريکند در سود هم هر دو شريکند براي اين که کار مال آن است و پول مال اين و پول هم
امانت پيش عامل است و اين ديگر مفاسد آن ربا را ندارد لذا شارع مقدس مضاربه را گذاشت
بجاي رباي تجاري. بنابراين اين که ميگوييد نبوده، نه خيلي هم بوده، ثانياً اگر کسي
انصراف هم بگويد ميگوييم آقا انصراف انصراف بدوي است. شما بگوييد غالباً ربا در آن
زمان رباي استهلاکي بوده اما اين غالب که نميتواند لفظ را از معنايش منصرف بکند. انصراف
بدوي است، نه انصراف از حاق لفظ باشد. مثل ماء الورد و ماء باشد. نه مثل حرف آن صاحب
معالم که ظهور امر در استحباب است اسمش را ميگذارند انصراف بدوي، اسمش را ميگذارند
فرد غالبي و مسلم است فرد غالبي مثل «ربا ئبکم اللاتي في حجورکم» همين را ميگويند
ميگويند انصراف دارد اما انصراف بدوي است که «ربائبکم اللاتي في حجورکم» قيد، قيد
غالبي است ربيبه محرم است ميخواهد در دامن آن ناپدري بزرگ شده باشد ميخواهد بزرگ
نشده باشد اما قرآن که ميگويد «ربائبکم الاتي في حجورکم» چرا؟ براي اينکه غالباً اين
جوري است آن وقت از همين جهت ميگويند ربيبه چه در دامن بزرگ شده باشد چه نشده باشد
محرم است چرا؟ براي اينکه اين قيد، قيد غالبي است و اسم اينها را ميگذارند انصراف
بدوي ياانصراف غالبي يا انصراف در خارجاما بدواً، نه تخصصاً، نه وضعاً اين هم حرف
دوم ما که بر فرض هم در آن زمان اينجوري بوده اما انصراف بدوي است، نه از حاق لفظ.
حرف سوم ما اين شد که
بگوييد اصلاً رباي تجاري در آن زمان نبوده اما آيا «الذين يأکلون الربا» علي نحو قضاياي
خارجيه است يا علي نحو قضاياي حقيقيه؟
اگر کسي بتواند بگويد
علي نحو قضاياي خارجيه است خوب است و اما نيست اين جور يعني نداريم در اسلام، قضاياي
خارجيه خيلي کم است همه قضاياي خارجيه يک سوء استفادههاي عجيبي شده و الان درمنبرها
در سخنراني هايشان حتي درکتابهايشان راجع به ارث زن، راجع به ديه راجع به قضاوت زن،
راجع به رئيس جمهور شدن زن از همين بابها آمدهاند جلو همهاش برميگردد به قضاياي
خارجيه، نه قضاياي حقيقيه لذا اجازه بدهيد فردا يک مقدار دربارهاش صحبت بکنم.
وصلي اللَّه علي محمد و آل محمد.