اعوذ باللَّه من الشيطان
الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقدة من لساني
يفقهوا قولي.
بحث درباره اين بود که
اگر کسي ميداند نميتواند ادا کند قرضش را آيا ميتواند قرض کند يا نه؟ مثلاً دار
الامر بين اين که تکدي کند يا اين که قرض کند آيا ميتواند قرض کند تکدي نکند؟ واجب
است قرض کند؟ يا نه؟ مرحوم صاحب جواهر نسبت دادهاند به اطلاق روايات و اطلاق کلمات
اصحاب که ميتواند قرض کند اما دوران امر بين تکدي و قرض راديگر نفرمودهاند که حالا
اگر چنين باشد آيا واجب است قرض کند يا نه؟ ايشان روي جوازش پافشاري دارند کسي که ميداند
نميتواند قرضش را ادا کند آيا ميتواند قرض کند يا نه؟ فرمودند اطلاق ادله، اطلاق
کلمات اصحاب اين است که ميتواند قرض کند. بعد هم تمسک کردند به دو، سه تا روايت که
فرمودند ظهور اين روايات هم ميگويد ميتواند قرض کند.
درمقابل صاحب جواهر نسبت
ميدهند به ابن حمزه ازقدماء که ايشان فرمودهاند نميتواند قرض کند. بازهم ابن حمزه
دوران امر بين تکدي و قرض را متعرض نشدهاند که اگر تکدي نه و حرام است آيا واجب است
قرض کند براي معيشت خودش، براي معيشت زن و بچهاش يا نميتواند؟ اما در مقابل جوازي
که صاحب جواهر فرمودهاند ايشان فرمودهاند که نميتواند قرض کند. مرحوم صاحب جواهر
يک دليلي يک روايتي براي ايشان ميآورند و بعد ميخواهند روايت را حمل بر کراهت کنند
لذا در جلسه قبل بنا شد اين روايت را بخوانيم ببنيم که آيا با آن رواياتي که صاحب جواهر
آورهاند تعارض دارد يا نه؟ اگر تعارض دارد آيا حمل بر کراهت ميشود يا نه؟ و چون صاحب
وسايل روايت را تقطيع کرده بود ما از روي جواهر که روايت را از اصل گرفته و سر تا پاي
روايت را نقل کره از روي جواهر روايت را ميخوانيم ببنيم آيا روايت دلالت دارد يا نه؟
مرحوم محقق مسئله را
ندارد معمولاً هم مسئله را فقهاء متعرض نشدهاند و صاحب جواهر ميخواهد گردن اصحاب
بگذارد به قاعده اطلاقات چون گفتهاند که يجوز قرض الحسنه پس اين ميگيرد آنجا که بتواند
ادا کند يا نتواند ادا بکند لذا مسئله در متون فقهيه نيامده، مسئله را متعرض نشدهاند
و صاحب جواهر ميخواهد با اطلاق کلمات گردن اصحاب بگذارد جواز را لذا صاحب جواهر مسئله
را متعرض شدهاند.
المئسلة الحاديعشر الظاهر
من النصوص و الفتاوي جواز الاقتراض و ان لم يکن له مقابل و قدرة عليالقضاء لو طولب»
خب اين ظاهر روايات، ظاهر کلمات اصحاب که جلسه قبل نتوانستيم بفهميم ظهورروايات کدام
است و ظهور کلمات اصحاب کجاست، ميفرمايند «خلافاً للمحکي عن ابي الصلاح فحرّمه» اين
ابي الصلاح حلبي حرامش کرده گفته نميتواند. ايشان ميفرمايد «و لعله لموثق سماعه»
شايد ابي الصلاح اين حرف را که در کفايه زده شايد براي خاطر اين روايت است.
روايت از نظر سند موثقه
است، صحيحه است يعني اگرهم سماعه اشکالي داشته باشد اما اين که آن توثيق شده پيش همه
اشکالي نيست ذيل جواهر ميفرمايند که: ذکر صدره في الوسايل في الباب 4 من ابواب الدين
الحديث 3 و ذيله في الباب 2 حديث 5 از ابواب دين و نميدانم چرا صاحب وسايل روايت را
تقطيع کرده يک مقدارش را در باب 2 آورده و يک مقدارش رادر باب 4 ازابواب دين آورده؟
اما مرحوم صاحب جواهر روايت را تقطيع نکرده و هرچه دراصول بوده روايت راآورده.«قلت
لابي عبداللَّهعليه السلام الرجل منا يکون عنده الشيء يبتلغ به» يک بخور و نميري
دارد مثلاً روزي 1000 تومان کار ميکند و هرچه در ميآورد ميخورد، در آمد بخور و نميري
دارد «الرجل منا يکون عنده الشيء يبتلغ به و عليه دين» اما قرض هم دارد «ايطعم عياله
حتي يأتي اللَّه عز و جل بميسرة فيقضي دينه او يستقرض علي ظهره في خبث الزمان و شدة
المکاسب؟» که آيا آن بخور و نمير را از همان استفادهاي که دارد بخورد و آن دينش باقي
ميماند تاخدا برساند برايش يا اين که در همان شدت قرض بکند - اينجا مراد است - در
حالي که ندارد و ميداند نميتواند ادا بکند قرض بکند «او يستقرض علي ظهره في خبث الزمان
و شدة المکاسب» در آن زماني که در مضيقه است قرض بکند «او يقبل الصدقه» يا اين که صدقه
قبول بکند؟ اين صدقه قبول بکند اگر ما بوديم و روايت ميگفتيم زکات بگيرد خب اين قرآن
شريف که ميفرمايد «انما الصدقات للفقراء و المساکين يکي هم غارمين است آن کاسبي که
بدهکارند و نميتوانند بدهي خود را بدهند خب زکات يک مصرفش همان غارمين است. خيال ميکنم
اين سؤال که کرد که ميتواند صدقه بگيرد يعني اين بخور و نمير دارد اما براي قرضش آيا
ميتواند صدقه بگيرد يا نه؟ اما امام عليه السلام بردنش جاي ديگر. «او يقبل الصدقه؟
قال يقضي بما عنده دينه» ازهمان بخور و نمير دينش را ادا بکند «يقضي بما عنده دينه
و لا يأکل من اموال الناس» و مال مردم خوري نکند خب معلوم ميشود که امام عليه السلام
همين روزي 1000 تومان را دين مردم حساب کردهاند و اکل مال به باطل و اکل مال مردم
و فرمودند که دينش را ادا بکند «قال يقضي بما عنده دينه و لا يأکل من اموال الناس الا
و عنده ما يؤدي اليهم حقوقهم» مگر اين که داشته باشد بعد دين مردم را ادا کند آن وقت
ميتواند آنچه در ميآورد با زن و بچهاش بخورد که برميگردد به اين که امامعليه السلام
فرمودند اگر ميداند ميتواند بعداً دين را ادا کند خيلي خوب اين ميتواند صبر بکند
وقتي که چيز پيدا کرد برود دينش را ادا بکند و الا اگر مي داند نميتواند بايد از همان
که دارد دين را ادا بکند خب ديگر خواه ناخواه حالا چه بکند در مضيقه واقع شده؟ بايد
صدقه قبول بکند صدقه نيست به او بدهند چه بکند؟ بايد تکدي کند که ديگر کم کم ميرسد
به آنجا که حالا ديگر اين کارها هم نميشود نه ميشود زکات بگيرد نه ميتواند تکدي
بکند چه بکند؟ اکل در مخمصه ميشود مال مردم را هم ميتواند بخورد با ضمان اينها را
ديگر حضرت نفرمودهاند اما آن که حضرت فرمودند اين است که اگر مثلاً روزي 1000 تومان
دارد و روزي 1000 تومان هم خرج دارد اما ديني به ذمهاش است اين بايد دينش را ادا بکند
مگر اينکه بتواند قرض بکند چه وقت ميتواند قرض بکند تا دين معجلش را ادا بکند؟ ودين
مؤجل بشود؟ آن وقتي که بداند اميد داشته باشد اين که ميتواند قرضش را ادا بکند امااين
اميد نباشد، اين علم عرفي نباشد ديگر بايد هر چه دارد بدهد و وقتي نداشت ديگر - نگفتند
امام عليه السلام آن سؤال کرده بود ديگر جواب رابه وضوح باقي گذاشتند - نوبت ميرسد
به صدقه.
حالا حضرت داغش کردند
فرمودند که اين اگر بخواهد قرض بکند اگر اميد ندارد دين را ادا کند و قرض کرد اکل مال
به باطل است «انّ اللَّه عز و جل يقول و لا تأکلوا اموالکم بينکم بالباطل الا ان تکون
تجارة عن تراض منکم» خب اين را براي چه گفتند؟ براي انجا که حضرت فرمودند که «يقضي
بما عنده دينه و لا يأکل من اموال الناس الا و عنده ما يؤدي اليهم حقوقهم» بداند بعد
ميتواند قرضش را ادا کند و الا نميتواند قرض بکند براي چه براي اين که اکل مال به
باطل است.
بعد دو دفعه حضرت داغش
کردند فرمودند «و لا يستقرض علي ظهره الا و عنده وفاء» نميتواند قرض بکند مگر اين
که بداند ميتواند وفا بکند لااقل اميد داشته باشد. اميد دارد که ميتواند وفا کند
و اما اگر ميداند نميتواند وفا کند «و لا يستقرض علي ظهره الا و عنده وفاء» حالا
باز داغش کردند «ولو طاف علي اموال الناس فردّوه باللقمة و اللقمتين و التمره و التمرتين»
و اين اين باشد نميتواند قرض بکند که رفتند حضرت نه روي زکات که آبرويش نميرود نه،
رفتند روي تکدي. گفتند تکدي بکند قرض نکند «الا ان يکون له ولّي يقضي دينه من بعده»
اين وليّ دراينجا ظاهراً به معناي دوست است دوستي داشته باشد دينش را ادا بکند يا اين
که آن مختص ميشود به حکومت اسلامي براي اين که اگر وليّ غير حکومت اسلامي باشد مثلاً
پسر مُرد و ديني به ذمه دارد حالا ولّي قهري بايد اين دين را ادا بکند يا نه؟ نه. اگر
آن پسر مال دارد «من بعد وصية يوصي بها او دين» آن وليّ قهري يعني پدر، جدّ آن دين
را ادا ميکند يعني اصلاً ارث قسمت نميشود «من بعد وصية يوصي بها او دين» دين مقدم
است دين را اول آن وليّ قهري ميدهد اما اگر اين هيچ ندارد به ذمه وليّ قهري نميآيد
و چه کسي بايد ادا کند هيچ کس. بله وليّ غير قهري حکومت اسلامي است که حکومت اسلامي
بايد اين را ادا بکند لذا اين وليّ در اينجا به معناي دوست نيست به معناي وليّ قهري
هم نيست به معناي حکومت اسلامي است که فرمودند اگر حکومت اسلامي باشد و از کساني هم
باشد که دين ادا کن باشد خب خيلي خوب اين حالا بتواند قرض بکند به اميد اين که وليّ
مسلمين قرضش را ادا کند بعد حضرت ولي را معنا کردند «ليس منا من ميّت يموت الا جعل
اللَّه له وليّاً في عدته فيقضي عدته و دينه» يعني بر حکومت اسلامي است فقير را اداره
کند تکدي در اسلام ممنوع است اول بايد دولت اسلامي فقراء را اداره بکند اگر نکرد اگر
نبود اگرنداشت همه مردم، قانون مواسات ميگويد همه مردم بايد ادا بکند - تکليف است
- بالاخره امام صادق عليه السلام فرمودند که اگر حکومت دست ما باشد ما دينش را ادا
ميکنيم اين بداند يک چنين حکومتي هست ميتواند قرض کند و الا اگر نداشته باشد و وليّ
حکومتي و وليّ غير قهري هم نباشد نميتواند قرض کند. گدايي بکند قرض نکند.
«ليس منا من ميت يموت
الا جعل اللَّه له ولياً يقوم في عدته فيقضي عدته و دينه» هم خرج و مخارجش را آن ولي
بايد بدهد، هم دينش را «انما الصدقات للفقراء» بايد براي زنده بودنش «والغارمين عليهم»
براي دينش. خب اين روايت.
مرحوم صاحب جواهر در
روايت ماندهاند چکار بکنند. از يک طرف بخواهند بر طبقش فتوي بدهند استيحاش فقهي دارد
بخواهند فتوي ندهند روايت، هم از نظر سند خوب است هم از نظر دلالت خوب است فقط تکليف
هم نيست وضع هم هست يعني علاوه بر اين که حرام است اکل مال به باطل هم هست ابي الصلاح
ميگفت حرام است اين قرض بکند روايت ميگويد هم حرام است، هم اکل مال به باطل است اصلاً
قرض نميماسد از اين جهت صاحب جواهر ميروند روي اطلاقات کلام اصحاب و آن رواياتي که
جلسه قبل خوانديم اصلاً نميتواند درمقابل اين روايت قد علم بکند اصلاً نميتواند بلکه
اين روايت مفسر از براي اطلاق کلمات اصحاب است مفسر براي اطلاقات روايات است. مفسر
براي آن رواياتي است که جلسه قبل خوانديم.
يکي از رواياتي را که
جلسه قبل خوانديم بخوانم. ايشان ميفرمايد که «و لکنه» يعني اين روايت آن هم قول ابي
الصلاح حلبي اما «و لکنه مع شهادة ذيله بخلاف قوله في الجملة» نميدانم کجا ذيل دلالت
دارد؟ براي اين که ذيل روايت اين بود فرمودند قرض نکند مگر اين که بتواند ادا کند يا
وليّ مسلمين باشد که بتواند ادا بکند اين کجايش دلالت ميکند بر جواز؟ يعني الان در
زمان امام صادقعليه السلام که چنين ولايتي نبود يعني امام صادقعليه السلام نميتوانستند
قرض او را ادا بکنند خب حضرت فرمودند قرض نکند ديگر.
لذا فرمودند دور خانهها
راه بيفتد اما قرض نکند اين کجايش دلالت ميکند بر اين که ميتواندقرض کند؟
«ليس منا من ميت يموت
الا جعل اللَّه له ولياً» يعني حکومت اسلامي، وليّ قهري که مراد نيست براي اين که وليّ
قهري که اول اب و جدّ هستند اگرنباشند مؤمنين هستند عدول مؤمنين، اگر نباشند فسقه اما
موثقين از فسقه اينها را ميگويند ولي قهري. اينها که هيچ کدام اگر کسي بميرد و ديني
داشته باشد که واجب نيست ادا بکنند ديگر. بله اگر باغ داشته باشد خانه داشته باشد و
بميرد و دين داشته باشد اول پدر و جد اگر پدرو جد نباشند، حکومت اسلامي اگر حکومت اسلامي
نباشد عدول مؤمنين اگر عدول مؤمنين نباشند فسقه اما موثق اينها بايد دينش را ادا کنند
از کجا؟ از مال او. و اما اگرهيچ ندارد بر پدرش واجب نيست دينش را ادا بکند ولو پدر
هم داشته باشد خيلي. چنانچه اگر بابا بميرد واجب نيست بر پسر دينش را ادا بکند ولو
پسر متمول هم باشد خب بله خيلي خوب است که وزر و بال را از گردن پسر بردارد اينها خوب
است اما از نظر فقهي درروايات ما ولي منحصر است به وليّ خدايي به آن ولايتي که خدا
به پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و ائمه طاهرينعليهم السلام و ولايت فقيه داده حالا
اگرولي درزمان امام صادقعليه السلام مبسوط اليد نباشد خب خودش ندارد ديگر، حالا دين
مردم را ادا بکند يا اصلاً وليّ فقيه نداشته باشيم خب ديگر حالا باز واجب باشد؟ اينها
نه.
اين فرمايش صاحب جواهر
که ميفرمايند «و لکنه مع شهادة ذيله بخلاف قوله» ديگر نتوانستند بگويند براي خاطر
اين که سرما را کلاه فقهي بگذارند ميگويند في الجمله و اين في الجمله را هم نميدانيم
کجاست که کلاه صاحب جواهر را قبول کنيم و برويم جلو حالا ميفرمايند:«غيرمقاوم لاطلاقات»
چرا غير مقاوم لاطلاقات؟ اطلاقات که نداريم حالا بگوييد اطلاقات داريم. آن ميگويد
هر کسي ميتواند قرض کند اين روايت ميگويد الا اين کسي که ميداند نميتواند ادا بکند
اين ميشود تخصيص، ميشود تقييد و اين مقاوم نيست با اطلاقات.چرا مقاوم نيست؟ چرا نميتواند
تخصيص بزند؟ چرا نميتواند تقييد بکند؟ حتي کلمات اصحاب را هم ميتواند. اصحاب گفتهاند
هر کسي ميتواند قرض کند اين روايت ميگويد الا آن که نتواند قرضش را ادا بکند خب ميفرمايند
مضافاً الي خبر موسي بن بکر که در جلسه قبل گفتيم خبر نيست روايت صحيح السند است سندش
هم خوب است قال قال لي ابوالحسن عليه السلام من طلب هذا الرزق من حلّه ليعود به علي
نفسه و عياله کان کالمجاهد في سبيل اللَّه عز و جل» هر کسي زحمت بکشد براي زن و بچهاش
اين ثواب جهاد در راه خدا دارد «و ان غلب عليه فليستدن علي اللَّه عز و جل» اما اگر
سخت شد برايش و نتوانست کار بکند اين قرض بکند قرضش هم علي اللَّه و علي رسوله و با
توکل به خدا يعني اميد اين که بدهد اين اميد هست به اميد اين که بعد انشاء اللَّه پولدار
ميشويم ميدهيم اميد عقلايي، علم عرفي هست «فليستدن علي اللَّه عز و جل ما يقوت به
عياله» به اندازهاي قرض بکند که بخور و نمير باشد ميتواند به اندازه بخور ونمير قرض
بکند «فان مات و لم يقضه کان علي الامام قضائه» بله اين که اميد داشت بدهد اما نشد
و مرد وليّ مسلمين بايد قرضش را ادا بکند به قاعده «والغارمين عليهم» «ان اللَّه عزوجل
يقول انما الصدقات للفقراء و المساکين و الغارمين» غارم کيست «و هو فقير مسکين مغرم»
آن کسي که فقير است، نه، از فقير هم بدتر خيلي وضعش بد است اما قرض دار است اين را
بايد قرضش را ادا بکنند چه زنده باشد چه مرده باشد. حالا اين روايت که صاحب صاحب جواهر
ميخواهد بگويند که ميجنگند با آن روايت، کجايش جنگ دارد؟ اطلاق اين روايت ميگويد
«فليستدن» آن ميگويد الا آنجا که نتواند ادا کند اصلاً اطلاق هم ندارد هفته گذشته
ميگفتيم اطلاق ندارد اين در مقام بيان اين است که بايد براي زن و بچهاش کار بکند
اگر نشد بايد قرض بکند تا بعد قرضش را ادا بکند اگر مرد و نشد آن وقت ولي مسلمين قرضش
را ادا ميکند اما حالا قرض کند ولو اين که ميداند قرضش را نميتواند ادا کند اين
ديگر اطلاق ندارد اصلاً درمقام بيان نيست حالا يک کسي مثل صاحب جواهر بگويد اطلاق دارد
بگويد فليستدن ميگيرد آنجا را که بتواند، نتواند موثقه سماعه ميگويد قرض بکند الا
آنجا که بداند نميتواند ادا کند لذا کجاي اين روايت معارض با روايت سماعه است و عمده
هم همين است اين روايت است. مابقي که ديگر دلالتش خيلي خوب نبود سندش خوب نبود دلالتش
خوب نبود فقط همين روايت است که ايشان ميخواهند بگويند معارض با روايت سماعه است در
حالي که اگر کسي اطلاق درست بکند بينش مطلق و مقيد است اين روايت مطلق است روايت سماعه
مقيد است حمل مطلق برمقيد است اين جور ميشود که بايد قرض کند آنجا که ميتواند قرضش
را ادا کند و اما آنجا که نميتواند قرضش را ادا کند حق قرض کردن ندارد حالا که حق
قرض کردن ندارد چه؟ خب امامعليه السلام يادش دادند گفتند که صدقه بگيرد يا اين که
برود گدايي بکند بهتر از مال مردم خوري است لذا نميدانيم چه کارش بکنيم؟ لذا صاحب
جواهر همين جوري ردّ شدهاند بنابراين دلالت روايت خيلي خوب است مقاومت با آن روايات
هم نميتواند بکند و راستي مال مردم خوري يا گدايي؟ خب ميرود گدايي ميکند. بنابراين
خب چه مانعي دارد؟ چه اشکالي دارد؟ بله يک کسي برود روي عنوان ثانوي - عنوان اولي اين
است که گفتيم. غير از اين نميشود ديگر کاري بکنيم - و بگويد که يک طلبه که نميتواند
برود گدايي کند خب حالا که نميتواند برود گدايي کند چه؟ برميگردد به اکل در مخمصه.
چرا مردم را گول بزند قرض بکند؟ اکل درمخمصه آن ميشود. بله يک مصداق اکل درمخمصه آن
هم به او بگويد يعني به او بگويد آقا من ندارم بدهم، قرض بده به من اما من ندارم بدهم،
ممکن است خدا درست بکند اگر هم درست نکرد خب ديگر روز قيامت پروردگار عالم چندين هزار
مرتبه به تو ميدهد ولي به او نگفته مثل مال مردم خوري است خيلي کم پيدا ميشود اين
که بدون اجازه مردم مال مردم را بخورد و ميگويند اکل در مخمصه هم معنايش اين است که
اگر نخورد ميميرد لذا يک کسي روي عنوان ثانوي بيايد جلو و يک حرفهايي بزند آن ميشود
عنوان ثانوي و اکل درمخمصه و بعد هم بايد به او بگويد و ندانسته نميشود. اين بحث بحث
خيلي خوبي است انصافاً در کلمات هم نيست صاحب جواهر هم ببيند همين جوري به شأن صاحب
جواهر هم نميخورده اين جوري مثل اين که در نظر مبارکشان اين بوده که حتماً ميتواند،
قرض بکند لذا در آخر کار که نتوانستند هيچ کار بکنند گفتند روايت حمل بر کراهت ميشود
اصلاً ابا دارد روايت را حمل بر کراهت کنيم، تمسک شده به «و لا تأکلوا اموالکم بينکم
بالباطل» بگوييم حمل بر کراهت. يک قدري مطالعه کنيد تا ازشما استفاده کنيم.
وصلي اللَّه علي محمد و آل محمد.