اعوذ باللَّه من الشيطان
الرجيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقدة من لساني
يفقهوا قولي.
در باب قرض 3 تا مسئله
باقي مانده است - که بعد درباره فلس، مفلس صحبت ميکنيم - يک مسئلهاش چون سالبه به
انتفاء موضوع است اصلاً متعرض نميشويم ولو اين که مرحوم محقق در شرايع، مرحوم صاحب
جواهر در ده، بيست صفحه صحبت کردهاند و آن دين مملوک است و الحمدللَّه اين که اسلام
نميخواهد يعني مملوک و عبد باشد يا جاريه الان سالبه به انتفاء موضوع است و اين شکر
هم دارد. ولي علي کل حال بحثش، بحث سالبه به انتفاء موضوعي است و نميدانم چه شده که
مرحوم محقق، صاحب جواهر، حتي مرحوم صاحب عروة در عروه بعضي اوقات خيلي مفصل درباره
مملوک صحبت ميکنند درباره ام ولد صحبت ميکنند عبد باشد يا جاريه صحبت ميکنند چه
از عبد باشد چه از حرّ. بنابراين مسئله را متعرض نميشويم خيلي هم مفصل است اما هر
چه تفصيلش بيشتر بايد متعرض نشويم.
اما دو تا مسئله خيلي
مهم است و مرحوم صاحب جوهر هم مثل اين که نتوانستند اثبات بکنند: يکي قضيه اين است
که اگر کسي ميداند نميتواند قرضش را ادا بکند لا بالفعل و لا بالقوه آيااين ميتواند
قرض بکند يا نه؟ که در بعضي از روايات دارد گدايي بکند اما قرض نکند براي اين که اکل
مال به باطل است. بعضي از روايات هم که صاحب جواهر به آن تمسک ميکنند و معلوم ميشود
خيلي هم کوشادر مسئله بودند روايات را اين طرف و آن طرف پيدا کردهاند و ميخواهند
تمسک بکنند اين که ميشود ولو ميداند قرضش را نميتواند ادا کند و بالاخره ميميرد
و يا خورده ميشود و يا کساني ديگر بايد ادا بکنند کسان ديگر هم که برايشان واجب نيست
اگرواجب باشد بر حکومت اسلامي واجب است اما مثلاً پدري بميرد و مديون باشد حالا بر
پسر واجب باشد دين را ادا کند اين که لازم نيست. نمازهايش را بعضي گفتهاند واجب است
که ما ميگوييم آن هم واجب نيست مگر در مرض موت که سه، چهار روز مريض بوده و نتوانسته
نماز بخواند. اما علي کل حال دينش بر پسر نيست مگر اين که مالي گذاشته باشد «من بعد
وصية يوصي بها او دين» حالا اين ميداند کسي نيست که اين قرض را ادا کند و خودش هم
نميتواند ادا کند، چيزي ندارد، بالقوه هم چيزي ندارد حالا با اين دانستن ميتواند
قرض کند يا نه؟
مرحوم صاحب جواهر ميگويند:
بله، ميتواند قرض کند و آن روايات را هم ميخواهند حمل برکراهت بکنند، اين يک مسئله
است.
يک مسئله هم که صاحب
جواهر متعرض نشدهاند و شما بايد متعرض بشويد اين است که اصلاً کسي که ذمهاش در ميان
عقلاء محدود است آيا اين ميتواند هرچه ميخواهد ذمهاش را مشغول کند يا نه؟ مثلاً
يک طلبه، يک کاسب معمولي، يک کارگر، يک اداري خب ذمهاش در مهريهها شما خيلي بالا
برويد 10 ميليون تومان است حالا آيا اين ميتواند 100 ميليون مهريه کند؟ و بگويد ذمه
وسيع است؟ يا نميشود و به اندازه وسعش بايد ذمه را مشغول بکند؟ اين را صاحب جواهر
متعرض نشدهاند اما درميان فقهاء مشهور است که در نجف يک چنين حرفي بود و مرحوم سيد
صاحب عروه ميگفتند ذمه وسيع است که در بعضي جاها هم ازعروه فهميده ميشود و اين ميتواند
ولو اين که ميداند نميتواند ادا بکند ولو اين که اصلاً ذمهاش محدود در ميان مردم
است اما اين يک ميليارد مهريه کند چنانچه معمولاً اين مهريه هايي که الان درست شده
که ما عقد روي آن ميخوانيم و بدکاري هم ميکنيم اينها معمولاً ذمه اين قدر عرفيت ندارد
حالا چه رسد ديگر ديوانه بازيها که کي گرفته وکي خواست و امثال اين مزخرفها! ديگر
رفته بالا. آن وقتها مثلاً 10 تا سکه آزادي بود حالا شده 10 کيلو طلا! بچه بازي ديگر!
ديوانه بازي! آدم وقتي که افتاد توي تجمّل گرايي ديگر کارش ميرسد به همين جا. يک کسي
براي من نقل کرد همان يک ماه قبل که زرد آلو تازه آمده بود گفتند کيلويي 17000 تومان
و يک کسي داشت ميخريد او گفت خب يک قدري صبر کن درست ميشود. گفت نه، هر چه گران باشد
مزهاش بيشتر است خب اين ديوانه است ديگر، اين 17000 تومان را به فقراء، ضعفاء و به
کار خير بده، حالا بگويد که هر چه اين گرانتر باشد مزهاش بيشتر است معلوم است اين
ديوانه است.
يک نزاعي آورده بودند
پيش من که اين آقا بدون اجازه پدر و مادرش همين ازدواجهاي دوست يابي که پدر همه را
در آورده هم غرب را پدرش در آورده حالا اين جوجه فکليهاي ما، بچههاي ما هم از غرب
گرفتهاند و پدرشان در آمده، ازدواج دوست يابي و آوردند پيش من که اين آقا 14کيلو طلا
مهريه کرده حالا اين را چکار بکنيم؟ حالا حرف اين است که اين ميماسد يا نه؟ ذمه وسيع
است يا نه؟ خب اين هم مسئله خوبي است بايد روي آن حرف بزنيم.
مسئله آخر که بعد از
دين مملوک مرحوم صاحب جواهر متعرض شده ايشان متعرض شدهاند اين که در بيع و شراء -
نه در قرض - تعجب هم هست بحث ما در قرض است در اينجا است که اين کار مزد قرض آيا اولاً
جايز است يا نه؟ بعد هم کارمزد را چه کسي بايد بدهد؟ آيا مقرض بايد بدهد؟ يا مقترض؟
يا هردو؟ مسئله خيلي مسئله خوبي است مخصوصاً اين که بعضيها ميخواهند ربا خواري نکنند
ميگويند ما کارمزد ميگيريم يعني مثلاً يک ميليون ميدهدو يک ميليون و دويست هزار
تومان ميگيرد که ما کارمزد ميگيريم آيا اين درست است؟ درست نيست؟
مرحوم صاحب جواهر مسئله
را اين جور متعرض شدند که در بيع و شراء اين پولهايي که ميدهند راجع به کيل و وزن
و دلّال و شماره اسکناس - آن وقت درهم و دينار بوده - اينها مال کيست؟ و صاحب جواهر
هم مسئله را متعرض ميشوند بعضي را ميگذارند گردن بايع و بعضي را ميگذارند گردن مشتري
و از مسئله رد ميشوند.در حالي که صاحب شرايع مسئله را بايد متعرض شده باشند اولاً
کارمزد اگر باشد اين قرض يک خرجهايي دارد مال مقرض است؟ يا مال مقترض است؟ يا مال هر
دو؟ اصلاً مسئله را متعرض نميشوند صاحب جواهر هم مسئله را اصلاً متعرض نميشوند اما
آن مسئلهاي که هيچ ربطي به بحث دين ندارد و بايد در باب بيع و شراء درمکاسب بايد متعرض
بشوند اينجا متعرض شدهاند و اين هم مسئله خوبي است و ما بايد متعرض بشويم ديگر ما
طرداً للباب مسئله بيع و شرائش را هم ميکنيم اما شما فکر بکنيد تا روز دوشنبه، که
اين مرحوم محقق چرا مسئله را اينجا متعرض شده؟ و صاحب جواهر اين همه شرح داده چرامتذکر
نشدهاند و اصلاً بحث کارمزد بايد اينجا باشد نه بحث بيع و شراء و اصلاً چرا بحث بيع
و شراء و کيل و دلّال و امثال اينها را اينجا متعرض شهاند که همهاش مربوط به بيع
و شراء است. حالا فکر بکنيد ببنيم چيست؟
حالا مسئله الان ما که
محقق ندارد و مرحوم صاحب جواهر 5 تا مسئله الحاق کردهاند به کتاب دين مرحوم محقق اين
است که اگر کسي نميتواند قرض را ادا کند لا بالقوه و لا بالفعل، آيا ميتواند قرض
کند يا نه؟ مرحوم صاحب جواهر معلوم ميشود خيلي گفتگو درميان فقهاءنبوده لذا محقق مسئله
را متعرض نشدهاند درمتون فقهي نبوده.
لذا مرحوم صاحب جواهر
خيلي اين طرف و آن طرف زده است اول تمسک به اطلاقات روايات و اطلاقات کلام اصحاب است
و يک چنين اطلاقي ما پيدا کنيم در روايات، در آيات ظاهراً نميشود پيدا کرد که بگوييم
قرآن ميگويد اگر کسي نتواند قرضش را ادا بکند ميتواند قرض کند ولو ميداند ميميرد
و کسي هم قرضش را ادا نميکند. کدام اطلاقات «من الذي يقرض اللَّه قرضاً حسناً» اين
اطلاق را دارد؟ بلکه آن آيه «فنظرة الي ميسرة» آن دلالت بر اين دارد که اين ميتواند
(قرضش را ادا کند) حالا ميگويد يک سال مهلت به من بده و او هم يک سال مهلت بدهد. و
اما اصلاً نداند و نتواند؟
«اذا تداينتم بدين الي
اجل» اين هم اطلاق ندارد «الي اجل» يعني ميتواند بدهد، يک ساله است آنوقت اگر سر سال،
نشد بدهد «فنظرة الي ميسرة» اصلاً آيه شريفه که در مقام بيان اين حرفها که نيست حالا
شما بفرماييد که هست اما خود آيه دلالت خوب دارد که «اذا تداينتم بدين الي اجل مسمي»
يعني اين ميتواند بدهد ميگويد يک ساله ميدهم حالا نتوانست بدهد «فنظرة الي ميسرة»
اما حالا يک کسي الان که ميخواهد قرض کند ميداند نميتواند بدهد حالا آيا آن مقرض
عالم است يا عالم نيست حالا آيا ميتواند قرض کند يا نه؟ يک دليل بايد بياوريم که بگوييم
بله ميتواند، مخصوصاً درمقابل روايت عمار که ميگويد نميتواند ميگويد گدائي بکند
اما قرض نکند ما ميخواهيم اين روايت را ردّ بکنيم لذا تمسک بکنيم به اطلاقات. کلام
اصحاب هم که اطلاقش حجت نيست حالا باشد اصلاً اطلاقات کلام اصحاب يعني متعرض نشدن مسئله
که يا به ذهنشان نيامده يا متعرض نشدهاند مسئله را. لذا اين که نشد.
حالا اينها را که ايشان
به آن تمسک ميکنند ميفرمايند که اين روايت عمار - که بعد ميخوانيم - ميگويند «غير
مقاوم للاطلاقات المعتضدة باطلاق فتاوي» اطلاق به ضميمه اطلاق کلمات فقهاء به ما ميگويد
که اگر قرض بکند در حالي که ميداند نميتواند بدهد لا بالقوه و لا بالفعل اين ميتواند
قرض کند. حالا آن که تمسک ميکنند «مضافاً الي خبر موسي بن بکر» نبايد خبر گفته باشند
صحيحه است ديگر. وسايل باب 9 حديث 2 سند روايت خيلي خوب است «مضافاً الي خبر موسي بن
بکر قال، قال: لي ابوالحسنعليه السلام: يعني موسي بن جعفر عليه السلام من طلب هذا
الرزق من حلّه ليعود به علي نفسه و عياله کان کالمجاهد في سبيل اللَّه عزّ و جلّ» که
نظيرش زياد است «الکادّ لعياله کالمجاهد في سبيل اللَّه» يعني اداره بکند زن و بچهاش
را لذا هر که زن و بچهاش را، کار کند اداره کند «کالمجاهد في سبيل اللَّه» و خيلي
روايت هم داريم که پروردگار عالم چون که ازدواج را دوست ميداشته جايزه داده، براي
زن فرموده «جهاد المرأة حسن التبعّل» براي مرد هم گفته «الکادّ لعياله کالمجاهد في
سبيل اللَّه» خب اين مربوط به بحث ما نيست «من طلب هذا الرزق من حلّه ليعود به علي
نفسه و عياله کان کالمجاهد في سبيل اللَّه عز و جل و ان غلب عليه فليستدن علي اللَّه
عز و جل» اما اگر زندگي براي او مشکل شد و نميتواند کار بکند آن وقت قرض بکند يعني
تا ميتواند کار بکند اما اگر «غلب عليه» شد و نتوانست کار کند زندگي برايش مشکل شد
«فليستدن علي اللَّه عز و جل و علي رسوله» چقدر قرض بکند «ما يقوت به عياله» به اندازه
خرج و مخارج متعارفش، قوت عيالش يعني خرج و مخارج ضروري «فان مات و لم يقضه کان علي
الامام قضائه فان لم يقضه کان عليه وزره» ديگر آن کسي که قرض کرد و قرضش را ادا نکرده
است و چيز ندارد دينش را ادا بکند اين همين طور که امام «وارث من لا وارث له» اين
«من له الغنم فعليه الغرم» بايد دين مردم را هم ادا بکند، بيت المال بايد دين مردم
را ادا بکند. چرا؟ «ان اللَّه عزو جل يقول انما الصدقات للفقراء و المساکين الي قوله
و الغارمين» يکي زکات براي فقراء و مساکين است يکي هم براي غارم است. غارم کيست؟ صاحب
جواهرمي فرمايند «و هو فقير مسکين مغرم» آن فقير و مسکيني است که نتواند قرضش را ادا
کند. حالا به کجا ميخواهد صاحب جواهر تمسک بکند؟ بايد بگويد اطلاق ديگر. «و ان غلب
عليه فليستدن» ولو بداند نميتواند ادا کند. اين روايت خوب است اين که اگر کسي مرد
و قرضش را ادا نکرده و بعد هم هيچ چيزي نداشته اين علي الامام اين که از بيت المال
بدهد اما اين نميتواند قرض بکند ديگر در آن نيست بلکه اين روايت آنجا را فرض کرده
که ميخواسته بدهد اما نشده يعني بالقوه ميگفته پولدارمي شويم، کار ميکنيم قرضمان
را ميدهيم، نشده، و ما بگوييم روايت اطلاقش هم نه براي اين که مرحوم صاحب جواهر اول
فرمودند اطلاقات دَين دلالت ميکند سپس روايت موسي بن بکر يعني روايت موسي بن بکر به
اطلاق نه، به ظهور، به صراحت. اين نه اطلاق دارد، نه ظهوردارد، نه صراحت. آن که هست
اين است اگر کسي سختش شد، برود قرض کند اما حالا سواء کان بتواند ادا کند يا نتواند
ادا کند اين ديگر در آن نيست. اطلاق ندارد براي اين که در مقام بيان خصوصيات که نيست.
مرحوم صاحب جواهر نميخواهند بگويند اطلاق دارد ميخواهند بگويند روايت دلالت دارد
بر اين که صاحب جواهر ميفرمايند که اول کلام اين است «قوله في الجملة غير مقاوم» روايت
عمار که بعد ميخوانيم نميتواند مقاومت بکند، با چه؟ اطلاقات، اطلاقات چه؟ اطلاقات
دين. که اين اطلاقات معتضد است به اطلاق کلام فقهاء ميگويند «مضافاً الي خبر موسي
بن بکر» اين اطلاق نيست اول ميگويند اطلاقات دلالت دارد بعد هم ميگويند که مضافاً
به اطلاقات، خبر موسي بن بکردلالت دارد ولي به صاحب جواهر عرض ميکنيم که اطلاق هم
ندارد چه رسد ظهور. در مقام بيان اين است که هر کس ميتواند کار کند هر کسي نميتواند
و زندگي برايش سخت شد قرض کند اما اين که ميداند نميتواند بدهد برود قرض کند، روايت
ديگر دلالت ندارد.
لذا اطلاقات که نداريم.
اين روايت هم دلالت که ندارد اطلاق هم ندارد نه دلالت دارد نه اطلاق دارد ميفرمايد
«و نحوه غيره» مثل اين روايت موسي بن بکر غير ازاين روايت است کجا؟ نميدانم. حالا
بعد ميفرمايند «بل روي ايضاً» که اين «روي ايضاً» در وسايل نيست و اين اقايي که جواهر
را تصحيح کرده ميگويد مستدرک، جلد 2، صفحه 490. حالا ميخواهند بگويند آن روايت ضعيفه
دلالت دارد «بل روي ايضاً ان من استقرض في حق اجّل سنة فان اتسع و الا قضي عنه الامام»
که اين معمول به هم نيست هر کس قرض بکند يک ساله، اين معناي يک ساله يعني ميتواند
بدهد يعني اميد دادن دارد حالا نشد ميگويد بيت المال بدهد البته عرض کردم اين معمول
به عند الاصحاب نيست براي اين که تا زنده است هيچ کس نگفته الا اين که يک کسي بگويد
غارمين اعم است و اين ميرود پيش حاکم شرع و ميگويد من قرض دارم و حاکم شرع ادا بکند
و اما اين که آن که هست در بحثهاي مااين است وقتي مرد از بيت المال بايد دين او ادا
بشود حالا علي کل حال اين روايت فرض کرده آنجا که ميتوانسته بدهد و قرض کرده بحث ما
اين است که آن وقتي که ميخواسته قرض کند ميداند نميتواند بدهد و اين جمله اجّل يعني
اميد دادن داشته ديگر.
«و خبر ايوب بن عطية
الحزّاء» روايت صحيح السند است روايت را صاحب جواهر که اين آقا هم آدرس داده در باب
3 ابواب ضمان جريره جلد 14 وسايل، روايت که ايشان ميگويند خبر، خبر نيست صحيح السند
است. «و خبر ايوب بن عطيّة الحزّاء قال سمعت اباعبداللَّه عليه السلام يقول کان رسول
اللَّهصلي الله عليه وآله وسلم يقول: انا اولي بکل مؤمن من نفسه (النبي اولي بالمؤمنين
من انفسهم) و ان ترک مالاً فللوارث و ان ترک ديناً او ضياعاً فالّي و علّي» اگر ديني
داشت و مُرد يا زن و بچه داشت و مُرد. مرحوم صاحب جواهر ميفرمايند «و الضياع بالفتح
اي عيال» زن و بچه داشت و مُرد کي بايد اين اين زن و بچه را اداره کند؟ امامعليه السلام،
بيت المال بايد اداره کند. حالا اين روايت به چه درد ما ميخورد؟ صاحب جواهر تمسک کردهاند
به اين روايت که اگر کسي نميتواند ادا بکند ميتواند قرض کند اين ميتواند قرض کند
را دارد دليل ميآورد. ما ميگوييم اين ادله دلالت ندارد. منع داريم روايت عمار ميگويد
برو گدائي کن - مطالعه نميکنند اشکال ميکنند - «سمعت اباعبداللَّهعليه السلام يقول
کان رسول اللَّهصلي الله عليه وآله وسلم يقول انا اولي بکل مؤمن من نفسه و ان ترک
مالاً فللوارث و ان ترک ديناً» بگوييم آنجا را ميگويد که ميدانسته نميتواند بدهد
قرض کرده حالا مُرده اينها خيلي مؤونه ميخواهد آنچه روايت دلالت دارد اگر کسي مرد
و قرضش را نداده و حالا چيز ندارد علي الامام که قرضش را بدهد اما اين قرضي که آن وقت
کرده و ميدانسته که نميتواند بدهد و قرض کرده اين را ديگر ازکجاي روايت بيرون بياوريم؟
«و خبر ابي موسي» اين روايت ضعيف السند است، همين طور که ايشان ميگويند خبر، درست
است خبر ابي موسي است وسايل باب 3 ابواب دين جلد 13 وسايل «و خبر ابي موسي قلت لابي
عبداللَّه عليه السلام جعلت فداک يستقرض الرجل و يحّج قال نعم» اين آنجا را بگويد که
نميتواند بدهد برود پول بگيرد برود مکه، گفتند طوري نيست برود مسلم نميگيرد اينجا
را، آنجا را ميگيرد که اين آقا سرخرمن پولدار ميشود حالاآمد گفت آقا الان من پول
ندارم، پول قرض کنم بروم مکه و برگردم پولم را بدهم طوري است؟ گفتند نه. و اما آنجا
را بگويد که ميداند اين نميتواند مال مردم را بدهد رفته مکه و آمده، آبرويش رفته
ميگويند پول بده ميگويد ندارم، نميگيرد اينجا را.
حالا بگوييد يک چنين
چيزي هست، اطلاق اين روايت که اينجاها را نميگيرد به قول ايشان نه اين طرفي، نه آن
طرفي و اما ما بگوييم اين روايت دلالت دارد بر اينکه اگر کسي ميداند نميتواند بدهد
ميتواند پول بگيرد مکه برود. حالااين مکه هم مکه مستحبي است براي اين که پول که ندارد.
«قلت لابي عبداللَّه جعلت فداک يستقرض الرجل و يحجّ قال نعم قلت يستقرض و يتزوج قال
نعم انه ينتظر رزق اللَّه غدوة و عشية» آدم بايد اميد داشته باشد، نا اميد نشود هر
روز چه صبح و چه شام پروردگار عالم براي انسان روزي ميرساند، حالا بگوييم اين روايت
آنجا را ميگويد ميداند نميتواند ادا بکند بگويد برو پول بگير برو مکه، بروپول بگير
ازدواج کن، مسلم نميگيرد. حالا اگرکسي پافشاري کند بگويد که نه دلالت ندارد لااقل
ساکت است نه دلالت دارد بر اين که ميتواند نه دلالت دارد براين که نميتواند قضيه
مهمله است ديگر.
همانجا هم که ايشان ميگويد
«ان يکونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله» خطاب به مردم است اماخطاب به خودش ميگويد
«فليستعفف الذين لا يجدون نکاحاً حتي يغنيهم اللَّه من فضله» نميتواند پول بگيرد ازدواج
کند، اينها عکس ميشود آيه شريفه آنجا که ميگويد «و انکحوا الايامي منکم و الصالحين
من عبادکم و امائکم ان يکونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله» معنايش اين است اي مردم،
اي اجتماع دخترها را شوهر بدهيد پسرها را زن بدهيد فکر فقرشان نباشيد خدا ادراه ميکند
يعني اين ميتواند برود کار کند ميتواند کار ميکند و خدا اداره ميکند و اما آنجا
که ميداند نميتواند (يک طلبهاي قفل ضريح اميرالمؤمنين عليه السلامرا گرفته بود
و گريه ميکرد و ميگفت يا علي «يغنهم اللَّه من فضله» پدرم را در کرد ولي يک نفر به
او بگويد «يغنهم اللَّه من فضله» مربوط به مردم است، مربوط به تو که نيست مربوط به
تو ميگويد «فليستعفف الذين لا يجدون نکاحاً حتي يغنيهم اللَّه من فضله» صبر بکن تا
بي نياز بشوي و بتواني اداره کني آن وقت برو ازدواج کن) مردم بايد بچهها را زن بدهند
مخصوصاً پدر و مادرها. خب ديگر دليل هم نداريم حالا به عکسش دو، سه تا روايت خيلي داغ
داريم که نميتواند قرض کند، برود گدايي بکند اگر ميداند نميتواند قرض را ادا بکند
نبايد قرض کند انشاءاللَّه روز دوشنبه.
وصلي اللَّه علي محمد و آل محمد.