رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً
مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
مسئلۀ 37 که مرحوم سیّد آن را سه چهار مسئله کردند و مسئلۀ اول این
بود: إذا کان بعض اعضائه منقوشاً باسم الجلالة أو غیره من أسمائه تعالى أو آیة من
القرآن فالأحوط محوه حذراً من وجوده على بدنه فی حال جنابة أو غیرها من الأحداث
لمناط حرمة المس على المحدث، این مسئلۀ اول بود که دیروز دربارۀ این صحبت کردیم و
گفتیم که اگر کسی مثلاً به بدنش قرآن باشد یا اسم یا علی باشد، آیا این باید همیشه
دائم الوضو باشد یا نه. مرحوم سیّد میفرمایند بله، باید همیشه دائم الوضو باشد.
پس چه کند تا راحت شود؟ اینکه آن نقش را محو کند. حال اگر نشد که آن نقش را محو
کنند، آنگاه در اینجا صحبت ندارند و صحبت بعدی در مسئلۀ 38 است که بعد مسئله را
متعرض میشویم. لذا آن صورت اول که بشود محو کنیم، آیا واجب است یا نه؟ مرحوم سیّد
نتوانستند رو این فتوا دهند اما احتیاط وجوبی کردند که باید محو کند برای اینکه
اگر محو نکند، باید دائم الوضو باشد و نمیشود و بدنش مسّ با قرآن و اسماء الله میکند
و حرام است. دیروز میگفتم که ادلّهای که مسّ کتاب الله حرام است، معلوم نیست که
اینجاها را بگیرد. آن اندازه که روایتها هست، اینست که دست بیوضو روی قرآن نمال
اما اگر قرآن به بدنت منقوش است و این هم مسّ کتاب الله است، روایتها دلالت ندارد.
لذا ما اصلاً میگفتیم که روایتها دلالت ندارد و اینکه این لازم باشد که نقش را از
بدنش محو کند، دلیلی نداریم. اگر هم کسی شک کند، برائت میگوید که لازم نیست. نمیدانیم
آیا محو این نقش از بدن لازم است یا نه؛ رفع مالایعلمون میگوید نه لازم نیست. لذا
این فالأحوط که بعضی از محشین مثل مرحوم آقای خوئی گفتند که احتیاط استحبابی است،
این هم ظاهراً وجهی ندارد الاّ اینکه کسی در برائت بگوید که اصلاً در مورد برائت
اگر منجر به وسواسی گری و منجر به اختلال نظر نشود، الاحتیاطُ حسنٌ علی کلّ حال. و
روایات احتیاط، اخوک دینک، فاحتط لدینک، میگوید در مورد روایت احتیاط، الاّ اگر بخواهیم فتوا دهیم به مستحب محو که مستحب است این را محو
کنیم، این هم دلیل ندارد. ظاهراً همین است که مرحوم سیّد احتیاط واجبی کردند، مثل
اینکه در نظر مبارکشان همین بوده که احتمال میدهیم محو این لازم باشد و لذا باید
دائم الوضو باشد و نمیشود. پس اگر میشود محو کنید، آن را محو کنید و اما اگر نمیشود
محو کنید، مرحوم سیّد دربارۀ این حرف نزدند و آن را هم اگر اصل قضیه را بپذیریم،
باید بگوییم قاعدۀ هرج و میگوییم مرحوم سیّد با قاعدۀ هرج جلو آمدند؛ ما جَعَلَ
علیکم فی الدّین من هَرَج، میگوید حالا که محوش لازم نیست، قاعدۀ هرج این وجوب
محو را برمیدارد.
این مسئلۀ 37 که دربارۀ آن صحبت کردیم و حالا فرق هم نمیکند که منقوش
زیر پوست باشد یا روی پوست باشد و هر دو صورتش یکی است برای اینکه آن اشکالی که
هست، اینست که روی پوست باشد یا زیر پوست باشد، بدن با آن لمس میکند و اگر بدن با
آن لمس کند، بنابر حرف مرحوم سیّد این حرام است که ما گفتیم برای مطلق لمس، دلیل
نداریم.
مسئلۀ 38: میفرماید: و إن لم یُمکن مَحوه، حال میخواهند مسئلۀ وضو و
غسلش را بگویند. لذا باید بفرمایند که این لم یُمکن محوه در آنجاست که گفتند اگر
میشود که محوش کنیم و اگر نمیشود محو کرد را متعرض نشده بودند. حال اینجا هم باز
متعرض آن نیستند و مثل اینکه به وضوح باقی گذاشتند و یا اگر ممکن نیست محوش کنید،
قاعدۀ هرج میگوید لمس و مسّ آن طوری نیست. حال برای وضو و غسل چه کند؟
میفرماید: و إن لم یُمکن مَحوه فان أمکن اجراء الماء علیه أو
الارتماس فی وضوئه أو غسله، یجب من غیر مسٍ.
این خیلی عالیست. این مسّ کتاب الله است و الان میخواهد وضو بگیرد و
مسّ کتاب الله میشود پس وضوی ارتماسی بگیرد. لذا میشود وضوی ارتماسی یا اینکه
اگر وضوی ترتیبی هم میگیرد، دست روی آن نمالد و اجراء الماء علیه بکند. این تا
اینجا هم معلوم است. اما چیزی که معلوم نیست، فَان لَم یُمکن فَیَجب علیه الجبیرة.
این باید وضوی جبیرهای بگیرد؛ بنابر حرف ما که گفتیم اصلاً مسّ کتاب الله اطلاق
ندارد که اینجاها را بگیرد و ما میگوییم درست وضو بگیرد و اگر هم دست هم روی کتاب
الله بکشد طوری نیست. حال بنابر اینکه اشکال دارد و اطلاق روایات اینجاها را میگیرد؛
وقتی نمیتواند دست بکشد، به قول مرحوم سیّد نوبت به جبیره میرسد. اما این یک عمر
وضوی جبیرهای و غسل جبیرهای و اگر جای تیمم باشد، تیمم جبیرهای دارد و انصافاً
مشکل است. ولی مرحوم سیّد روی این فتوا میدهند و محشین بر عروه فتوا میدهند و میگویند
اگر مثلاً روی دستش یعنی آنجا که باید بشوید یعنی از سر انگشتان تا آرنج، منقوش به
یاعلی باشد، اگر زیر پوست باشد که طوری نیست ولی مرحوم سیّد این فرض را نکردند و
به وضوح باقی گذاشتند و باید فرموده باشند چون معمولاً اینهایی که روی دستشان را
خالکوبی میکنند و اسم یا علی را میکَنند، اینها زیر پوست است و روی پوست نیست و
اصلاً مسئله سالبه به انتفاع موضوع است؛ لذا چون عروه یک کتاب مسئله است، پس باید
مرحوم سیّد این را فرموده باشند که اگر زیر پوست است که هیچ و واجب نیست که محوش
کنیم الاّ اینکه آن مسئلۀ 37 را جلو بیاوریم که واجب است محوش کنیم و اما اگر
مسئله این باشد که لم یُمکن محوه، آنگاه اگر زیر پوست است که باید درست وضو بگیرد
و نماز بخواند و اگر هم دست روی آن بمالد، دست را روی پوست مالیده و نه روی آن اسم
برای اینکه آن اسم در زیر است و اشکال ندارد. اما مرحوم سیّد فرض کردند که این کم
است و اینکه اسم یاعلی زیر پوست نباشد بلکه روی پوست باشد، و یا اینکه یاحی یا
قیّوم پشت دست باشد و حالا که پشت دست است و میخواهد تیمم کند، نمیشود و تیمم
جبیرهای کند. این هم از این مسئله. که اگر کسی بگوید که مسّ کتاب الله اینجاها را
میگیرد، خواه ناخواه حرف مرحوم سیّد درست میشود و باید مسّ کند روی یک پارچهای،
چه در وضو و چه در غسل و چه در تیمّم. بالاخره دست با اسم یاعلی تماس میگیرد و
نمیخواهیم جرم داشته باشد. یک دفعه زیر پوست است و پیداست و یک دفعه روی پوست است
و جرم هم ندارد اما خود پوست به یا علی روئیده شده است؛ فرض اینجاهاست.
این هم از این مسئله که اگر حرف ما را بزنید و بگویید اصلاً مسّ کتاب
الله اطلاق نداردو اینجاها را نمیگیرد و اذا دارالأمر بین وضو و مسّ، بگوییم که
وضو مقدم است و یک تعارضی میشود بین وضو گرفتن و مسّ کردن و آن مسّ کنار برود و
وضو، بالفعل جلو بیاید. حال اینکه میخوانم مسئلۀ 39 میشود اما مرحوم سیّد همه را
در یک مسئله آوردند. حال باز در آخر مسئلۀ 37 میفرمایند که: واحوط من ذلک أن یجمع
بین ما ذکر والاستنابة أیضاً بأن یستنیب متطهراً یباشر غسل هذا الموضع.
ظاهراً نوبت به استنابه نمیرسد.برای اینکه اگرگفتید که تعارض بین
اینهاست آن مسّ کتاب الله از کار میافتد و آنچه الان واجب است، وضو و غسل است و
نوبت به جبیره نمیرسد و اگر هم نوبت به جبیره برسد، نوبت به استنابه نمیرسد.
مسّ کتاب الله مثل آنجا که مجبور است که دست روی قرآن بکشد. تعارض هست
و وقتی تعارض هست، شما جبیره را مقدم میاندازید و الاّ الان یک تعارض است بین
وضوگرفتن و بین مسّ کتاب الله. کدام مقدم است؟ ما میگوییم مسّ کتاب الله اطلاق
ندارد که اینجاها را بگیرد. پس این حسابی وضو بگیرد و بدون جبیره و دست کشیدن روی
این مثل آنجاست که مجبور باشد دست روی خط قرآن بکشد. همینطور که آن جبر طوری نیست،
اینجا هم تعارض است و به واسطۀ آن وجوب وضو و وجوب غسل، این را از کار بیندازیم.
اما مرحوم سیّد روی جبیره مثل اینکه از کار نمیاندازند و بدل حساب میکنند و میگویند
وضوی جبیره مقدم بر مس است و مس نه، و وضوی جبیرهای آری.
بعد میفرمایند: وإذا فرض عدم إمکان الوضوء أو الغسل إلا بمسه، یعنی وضوی
جبیره نمیتواند بگیرد و حالا که نمیشود وضوی جبیره گرفت چه میشود؟ اینجا میفرمایند:
فیدور الأمر بین سقوط حرمة المس أو سقوط وجوب المائیة والانتقال إلى التیمم،
والظاهر سقوط حرمة المس. این چه فرقی کرد. یعنی در وضوی جبیره میفرمایند وضوی
جبیره مقدم است و در آنجا که نشود جبیره کرد، میفرمایند مسّ کتاب الله طوری نیست
و نوبت به تیمم نمیرسد. اگر نوبت به جبیره میرسد پس باید بگوییم که نوبت به تیمم
هم میرسد و اگر نوبت به تیمم نمیرسد، باید بگوییم نوبت به وضوی جبیره هم نمیرسد.
اما راجع به وضوی جبیره میگویند وضوی جبیره مقدم است و مسّ کتاب الله نکند و
همیشه وضوی جبیره بگیرد. اما نوبت به تیمم که میرسد، نمیشود وضوی جبیره بگیرد و
باید تیمم کند و میگویند نه، تیمم نکند و وضو بگیرد و مسّ کتاب الله طوری نیست.
ما در همۀ اینها میگوییم مسّ کتاب الله طوری نیست و اما این حرف مرحوم سیّد که
مسّ کتاب الله در آنجایی که بشود وضوی جبیره گرفت پس باید وضوی جبیره گرفت و مسّ
کتاب الله کار میکند و میگوید مسّ کتاب الله نکن. اما آنجایی که نمیشود وضوی
جبیره گرفت و نوبت به تیمم میرسد، آنگاه میگویند وضوی حسابی بگیر و تیمم نکن و
اگر بخواهی همیشه تیمم کنی، نمیشود. ظاهراً تفاوتی ندارد و یک ذوق فقهی است که
مرحوم سیّد بین وضوی جبیرهای و تیمم فرق گذاشتند. اگر بناست که همیشه تیمم کند،
نمیشود و همیشه وضو بگیرد و تیمم نکند و اگربناست که همیشه وضوی جبیرهای بگیرد،
طوری نیست. همیشه وضوی جبیرهای بگیرد و آن مسّ کتاب الله را نکند. ولی علی الظاهر
باید بگوییم که نوبت به اینجاها که رسید، همیشه وضو و غسل حسابی بکند و مسّ کتاب
الله هم بکند و نوبت به جبیره نمیرسد و نوبت به تیمم هم نمیرسد. یک حرف دیگر و
آن اینست که اگر این اسم روی جایی باشد که تیمم میکند. مثلاً به پیشانی باشد و در
پیشانی یا الله نوشته باشد و یا پشت دستش نوشته باشد یا علی. این وضوی جبیرهای هم
نمیتواند بگیرد و نوبت به تیمم میرسد. اگر بخواهد تیمم کند که مسّ کتاب الله است
و اگر بخواهد تیمم نکند، فاقدالطهورین است؛ پس در اینجا چه میشود؟ اینجاها را
معلوم است که مرحوم سیّد و امثال مرحوم سیّد نمیتوانند بگویند این فاقدالطهورین
است. مخصوصاً مرحوم سیّد که در فاقدالطهورین میگویند نماز لازم نیست. سابقاً ما
در فاقدالطهورین گفتیم که باید نماز را بخواند و قضا هم ندارد و نمازش همین است و
شرط از بین رفته و مثل سایر شروط است و فاقدالطهورین باید بدون وضو و غسل نماز
بخواند و نمازش هم درست است؛ اما مرحوم سیّد گفتند نه، فاقدالطهورین نماز ندارد.
آنگاه در این گیر کرده بودند که آیا قضا دارد یا نه و احتیاط میکردند که قضا
دارد. حال اگر اینجا بخواهیم روی حرف مرحوم سیّد هم جلو بیاییم، معلوم است که باید
تیمم کند و مسّ کتاب الله از کار میافتد. یعنی تعارض بین اینکه نماز نخواند یا
نماز فاقدالطهورین بخواند و یا مسّ کتاب الله بکند. اینجاها معلوم است که ذوق فقهی
میگوید مسّ کتاب الله بکن و وضو بگیر یا غسل کن و یا تیمم کن و نمازت را بخوان.
اذا دارالأمر بین اینکه اصلاً نماز نخواند و یا نماز با تیمم بخواند و یا نماز با
جبیره بخواند، ظاهراً در همۀ اینها باید بگوییم که مسّ کتاب الله اشکال ندارد.
مرحوم سیّد در مسئله گیرند. لذا آنجا که جبیرهای باشد، میگویند وضوی جبیرهای بگیرد
و مسّ کتاب الله نکند. و آنجا که نباشد و نوبت به تیمم برسد، میفرمایند وضو بگیرد
و تیمم نکند و مس کتاب الله طوری نیست. آنگاه به طریق اولی آنجا که فاقدالطهورین
شود، معلوم است که این باید مسّ کتاب الله بکند و وضو بگیرد یا غسل کند و یا تیمم
کند و نماز بخواند. تا اینجا خوب است اما این أحوط مرحوم سیّد را چه طور درست کنیم
که میفرمایند أحوط اینست که هر دو باشد. یعنی هم وضو بگیرد و هم نیابت بگیرد.
مابقی را هم نگفتند. اینکه أحوط در آنجا که هم وضو بگیرد و هم تیمم کند، اینجاها
را متعرض نشدند و فقط تعرض در نیابت را گفتند. والأحوط من ذلک که آنجا أحوط را
نگفته بودند و اینجا میگویند. واحوط من ذلک أن یجمع بین ما ذکر والاستنابة أیضاً
بأن یستنیب متطهراً یُباشر غسل هذا الموضع. این چه احتیاطی است؟.
اگر جایز است که مسّ کتاب الله کند و نوبت به استنابه نمیرسد و اگر
جایز نیست که حتماً باید استنابه کند. اما اینکه جمع بین هر دو بکن یعنی هم کار
حرام به جا بیاور و هم استنابه بکن. اگر حرام نیست، حتماً باید استنابه نکند و اگر
حرام است، حتماً باید استنابه کند. جمع بین متباینین است و اسم این جمع بین
متباینین را احتیاط میگذاریم و نمیشود این را درست کرد. دَوَران امر بین حرمت و
وجوب است. اگر شما گفتید که مس کتاب الله مطلقاً حرام است و حتی اگر نوبت به تیمم
برسد، باز مسّ کتاب الله حرام است. اگر حرام است، این که نمیتواند وضو بگیرد و
نمیتواند جبیره هم بگیرد و نمیتواند تیمم هم بکند و نوبت به استنابه میرسد.
آنگاه آن وجوب، مسلّم نیست. و اما اگر گفتید این مسّ کتاب الله آنجاها اطلاق ندارد
و اصلاً این موارد را نمیگیرد. پس حتماً باید وضو بگیرد. لاأقل حتماً باید تیمم
کند. وگرنه حتماً باید استنابه بکند. اما ما بگوییم جمع بین وجوب و حرمت، أحوط
است. این یعنی چه؟
نمیدانم مراد مرحوم سیّد چیست و نمیشود این را درست کرد. مرحوم سیّد
در جاهای دیگر نمیگویند. در دَوَران امر بین محضورین، أحوط اینست که جمع کنیم.
اگر واجب است، باید به جا بیاورد و حرام نیست و اگر حرام است، اینطور نیست و ما
بگوییم چون احتمال حرمت میدهیم و احتمال وجوب هم میدهیم، پس هر دو. ظاهراً نمیشود.
بهترین حرفها همان است که ما از اول خودمان را راحت کنیم و بگوییم مسّ کتاب الله
در این سه چهار مسئله، اصلاً حرمت مسّ کتاب الله نیست. اگر کسی این جرأت را نداشته
باشد و بگوید آنجا که دَوَران امر بین وضوی جبیرهای و مسّ کتاب الله است، وضوی
جبیرهای باشد. اگر مقداری بیشتر بگوییم، آنجا که نمیشود وضوی جبیرهای کرد، و
نمیشود فاقدالطهورین باشد پس مسّ کتاب الله نه. و اما بعد از آنکه این مسائل را
گفتیم، بگوییم احتیاط اینست که جمع بین واجب و حرمت بکن. یعنی هم مسّ کتاب الله کن
و هم استنابه بگیر. اگر مسّ کتاب الله جایز باشد، تو میخواهی احتیاط دست کنی و
اگر مسّ کتاب الله کرد، وضویش درست است و حتی اگر عمداً مسّ کتاب الله کرد، وضویش
باطل نیست. الاّ اینکه کسی در جمع بین امر و نهی، امتناعی شود. اصلاً نوبت به این
سه چهار مسئله نرسید. مثل بعضیها میرود غسل میکند و اصلاً اعتنایی به این حرفهای
ما آخوندها ندارد و آن پهلوانی یا علی را میگوید و غسلش را هم میکند. لذا اگر
اینطور جلو آمدیم، مسئله تمام است. حتی آن صورت عمدش را هم میگوییم که میتواند
مسّ کتاب الله نکند و اما مسّ کند و غسلش را هم بکند. شاید کسی بگوید اصلاً اجتماع
امر و نهی هم نیست و مثل نگاه کردن به نامحرم است در نماز. این هم همین است. مثلاً
در حال غسل کردن، به نامحرم هم نگاه کند. این مسّ کتاب الله را کسی بگوید که اصلاً
اجتماع امر و نهی نیست و اصلاً آن نهی، نهی خارجی است و امر به غسل دارد و نهی
خارجی دارد و نهی که نمیگوید لاتصلّ و لاتَغسل بلکه میگوید اغسل و لا تمس اسماء
خدا و پیغمبر و اینها را.
یک مسئله باقی میماند و مرحوم سیّد آن مسئله را در اینجا نفرمودند و
این آقا الان متعرض شدند و مسئلۀ خوبی است و اگر اینجا هم حرف مرحوم سیّد را
بپذیریم؛ که مرحوم سیّد فرمودند اگر آب در مسجد هست، این تیمم کند و برود و آب را
بیاورد و وقتی آب را آورد، آنگاه وضو بگیرد. اگر کسی اینجا هم اینطور بگوید که این
اول تیمم میکند برای مسّ کتاب الله و بعد وضو میگیرد و مسّ کتاب الله طوری نیست.
آیا میشود این را گفت؟
مرحوم سیّد که در آنجا گفتند، باید اینجا هم فرموده باشند که این دست
مالیدن روی این ممکن نیست و حالا که ممکن نیست مسّ کتاب الله نباشد، مثل آن دخول
در مسجد است و حرام است و اما برای آب آوردن طوری نیست. اینجا هم برای وضوگرفتن
طوری نیست. تیمّم میکند برای مسّ کتاب الله و بعد هم وضو میگیرد. و اینکه چرا
مرحوم سیّد این را متعرض نشدند و در آنجا متعرض شدند.
آنجا ما گفتیم که اصلاً نمیشود تیمم کرد و اگر یادتان باشد آقای حکیم
میفرمودند که اصلاً در اینجاها نمیشود تیمم کرد برای اینکه واجب غیری است و چون
واجب غیری است باید آن نشب از امری کرده باشد و اینجاها امر نیست، پس بنابراین نمیشود
تیمم کرد. من گفتم یک مطالعه بکنید و ببینید که آیا تیمم برای رفع حرمت میشود یا
نه که ما میگفتیم میشود و احتیاج به امر اصلی هم ندارد. اگر این حرف را در آنجا
بزنید، اینجا هم همین است. تیمم میکند و بعد که تیمم کرد، وضو میگیرد.
الحمدلله بحث تیمم تمام شد و الحمدلله خیلی هم طول نکشید. آنوقتی که
ما در قم بودیم، این طهارت را هفت سال میگفتند. حضرت امام (ره) و بعد هم استاد
بزرگوار ما آقای داماد، هست سال این را میگفتند و الحمدلله ما به سه چهار سال
تمام کردیم و هرچه بود گفتیم.
حال طهارت تمام شد و بنا شد که روز شنبه کتاب نکاح را بگوییم. به
تجربه اثبات شده که آنهایی که زن ندارند، زن دار میشوند و آنهایی که زن دارند،
اگر زن بد دارند، زنشان خوب میشود و آنهایی که زن خوب دارند، خدا به آنها برکت
عطا میکند و لذا روز شنبه صحبت میکنیم و باز روی عروه.
الحمدالله مثل آقای حکیم و آقای خوئی و امثال اینها هم دارند و عمده
جواهر است و شنبه از روی عروه، کتاب نکاح. به امید خدا.
و صلّی الله علی محمد و آل محمّد