جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: تهذيب نفس و آثار فردى و اجتماعى آن
    موضوع درس: اخلاق
    شماره درس: 3
    تاريخ درس: ۱۳۷۴/۱۰/۱۳

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح‏لى صدرى و يسّرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    قبل از آنكه وارد بحث روز چهارشنبه بشويم يعنى بحث اخلاقى‏مان. همين الان دوتا نامه آمده است و لازم است من تذكرى در رابطه با اين دوتا نامه بدهم. نامه اوّل نوشتند كه ما اگر حرف بزنيم بعد از درس به ما اعتراض مى‏شود و اين ناراحت كننده است در حالى كه خود من بارها گفته‏ام كه درس نمى‏شود روضه باشد بايد در درس حرف زد. من به فضلاى جلسه شفاها، به طور كلى، روزهاى اوّل مى‏گفتم كه تقاضا دارم حرف بزنيد و من افتخار مى‏كنم در وقتى كه يك كسى بتواند مرا از رأى‏ام برگرداند يا يك حرف تازه‏اى كه از آن حرفاستفاده كنيم. بنابراين تقاضا دارم از همه‏تان حرف بزنيد. حرفِ خوب بزنيد. حرف با مطالعه بزنيد و بالاخره بايد تو درس حرف زد و بعد كسى اعتراض بكند كه چرا حرف زدى؟ اين مسلّم غلط است و اين قاعده اجتهاد در مقابل نصّ است و اجتهاد در مقابل نص چيز غلطى است مسلم. اين نامه اوّل.

     در نامه دوّم برخى از فضلا حرف‏هاى خوبى زده‏اند، راجع به حوزه. مثلاً اينكه فرمودند نمايشگاه مى‏خواهيم. نمايشگاه كتاب. فرموده‏اند برخى كه كتاب داريم و مى‏خواهيم اين كتابها را چاپ بكنيم و من بيشتر به حوزه برسم و امثال اينها. كه اين نامه پر محتوايى هم هست. مثلاً لازم است لُجنه‏هاى تحقيق و تأليف و ترجمه تشكيل گردد. ـ خيلى حرف عالى است. ـ و من يكى از آمال و آرزوهايم هميشه همين بوده است و اين بايد در حوزه اصفهان إن‏شاءاللّه‏ تشكيل بشود مخصوصا اين رشته تخصصى فقه و اصول، رشته‏هاى تخصصى و من جمله رشته تخصصى فقه و اصول، كه يك افرادى امتحان بشوند، يك افراد با استعدادى، از استعدادهاى اينها استفاده بشود و از نظر اقتصادى تأمين بشوند و اين‏ها اقلاً در شبانه‏روز 8ـ7 ساعت در فقه و اصول كار بكنند. اين كار لازم است. اين كار واجب است. حتما ان‏شاءاللّه‏ اين كار را بايد بكنيد ولى معلوم است من تنها كه نمى‏توانم. كمك مى‏خواهم. كمكم هم فقط شما بايد باشيد. كسى ديگر نمى‏شود. شما بايد كمك كنيد. كمك فكرى كنيد كمك كارى كنيد و مابقى‏اش را يقين داريم پروردگار عالم حل مى‏كند يعنى وقتى من و شما براى امام زمان(عج) وارد صحنه شديم قطعا امام زمان(عج) هم كمك الهامى مى‏كند و هم كمك مادّى. از آن نظرها من هيچ ترس و واهمه ندارم و مى‏دانم حل ميشود، عالى هم حل مى‏شود. فقط اين است كه بايد شما بيائيد تو صحنه و مخصوصا فضلا. كمر را ببندند و اينكه بخواهند كارهايشان را انجام بدهند گاهى هم يك سرى به ما بزنند اين معلوم است كه نمى‏شود. يك ماه است مرتب آقايان مى‏گويند ما روز اوّل گفتيم استقلال حوزه. خوب اوّل استقلال حوزه، وضع نظام وظيفه است كه بايد براى استقلال حوزه اصفهان درست بشود. خوب هنوز پا ممبر مى‏گفتم كه ما وارد اين بحث اوليه هم نشديم چه برسد لُجنه‏ها تشكيل دادن، رشته‏هاى تخصصى تشكيل دادن، و اين‏ها هيچ كدام تقصير من نيست. من آن اندازه كه بلد بودم ياد شما بدهم روزى كه آمدم فردايش آمدم خدمت شما براى درس گفتن و من طلبه هستم. شما هم طلبه
    هستيد و اين يكى از افتخارهاى بزرگ ماست و اين طلبگى بايد در حوزه زنده شود. زنده است بايد زنده‏تر شود بايد حفظ شود و اين طلبگى آنچه مى‏طلبد بايد من و شما صد درصد روى آن كار بكنيم. اميدوارم كه آنچه شما مى‏خواهيد امام زمان(عج) بدست شما عزيزان إن‏شاءاللّه‏ در اين حوزه پياده كند بله. دعا هم مى‏خواهد. تقاضا دارم از همه‏تان دعا كنيد. تقاضا دارم از همه‏تان كمك فكرى كنيد. تقاضا دارم از آن افرادى كه مى‏توانند وارد بشوند و اين حرف‏ها را جامه عمل بپوشانند بيايند جلو ولو اينكه كار هم داشته باشند كارها را هم بگذارند كنار. اين كار الآن اهمّ امور است. واجب‏ترين تمام كارها الآن اين كار است. كه آنچه اين طلبه‏ها، فضلا لازم دارند به اندازه قدرتمان، به اندازه امكانمان بتوانيم به آن جامه عمل بپوشانيم. امّا معلوم است مشكل است. ولى ديروز مى‏گفتم نمى‏توانم، نمى‏شود، نمى‏دانم در قاموس انسانها مخصوصا در قاموس طلبه راه ندارند. اگر بخواهيم داير مدار اراده ماست. اگر بخواهيم هم مى‏شود هم مى‏توانيم هم مى‏دانيم و جامه عمل مى‏پوشانيم. ان‏شاءاللّه‏

    بحث ما درباره اهميت به تهذيب نفس بود اين كار مشكل. اين كارى كه شبانه‏روز انسان بايد برايش مبارزه كند كار كند. اين كارى كه بعضى قائل شدند اصلاً ممكن نيست انسان بتواند درخت رذالت را از دل بركند و بالاخره تهذيبِ نفس مبارزه با صفات رذيله كه پيغمبراكرم(ص) فرموده جهاد اكبر است اين از اوجب واجبات است. عقل ما هم مى‏گويد از اوجب واجبات است. اگر هم سورهوالشمس را داريم آن هم ارشادِ به عقل است. از همين جهت هم كذبت ثمودُ بتقوهآ (الشمس ـ آيه 11) بعد يازده تا قسم با سه چهار تا تأكيد اين قصّه به ما مى‏گويد اگر من بعد از يازده تا قسم و سه چهار تا تأكيد گفتم قدافلح من زكَّيها و قدخاب من دسّيها (الشمس آيه 9 و 10) عقل تو مستقلاً رويش حكم دارد. عقل يك حسود، عقل يك متكبّر اگر بكار بيفتد اگر حجاب نداشته باشد درك مى‏كند كه حسادت بد است. تكبّر بد است. منيّت و خوديّت و خودمحورى بد است. مستقلاً درك مى‏كند. ديگر احتياج هم ندارد در كبرى‏اش، در صغرى‏اش، در اين استقلالش به كسى، به چيزى، حتى شارع و اگر هم شارع مقدس مى‏فرمايد بد است اين ارشادِ به سوى عقل است.

              قرآن شريف در چند جا مى‏فرمايد كه اصلاً بعثت پيغمبراكرم(ص)، نزول قرآن براى تهذيب نفس است. من جمله در سوره جمعه. «هو الذى بعث فى الامين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه.»

    پيغمبر آمده، قرآن آمده يعنى پيغمبر با معجزه آمده، براى چى؟ يزكّيهم براى تهذيب نفس. بله. تهذيب نفس متوقف بر علم است. بلكه هر سعادتى متوقف بر علم است چه سعادت معنوى چه سعادت سير و سلوكى، چه سعادت دنيوى مربوط به علم است. لذا چونكه پيغمبر(ص) و قرآن براى سعادت‏دارين است. خوب يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة، پرورش و آموزش. پيغمبربراى اين آمده است. كه مى‏دانيد اين آيات پرورش را مقدم انداخته بر آموزش. كه دنياى امروز مى‏گويد آموزش و پرورش. قرآن مى‏گويد پرورش و آموزش. در يك آيه ديگر هم مى‏فرمايد آموزش و پرورش. كه در آن آيه كه مى‏فرمايد آموزش و پرورش مى‏خواهد بفهماند كه خوب؛ پرورش، تهذيب نفس بدون علم آنهم ممكن نيست. انسان بخواهد خود را بسازد بدون علم. خوب نمى‏شود از همين جهت هم بعضى‏ها مدعى هستند كه در تهذيب نفس استاد خصوصى مى‏خواهيم. حالا اين را من قائل نيستم كه استاد خصوصى مى‏خواهيم. اگر انسان خودش مطالعه داشته باشد نظير كافى شريف، مطالعه داشته باشد نظير قرآن شريف، و با اين عينك تهذيب نفس برود در روايات، برود در جلد دوّم اصول كافى. برود در قرآن و اگر شبهه هم پيدا كند از يك كسى كه صد درصد مورد اطمينان علم و عمل باشد شبهاتش را بپرسد همين مقدار بس است. استاد خصوصى خوب در زمان ما نه ممكن است و احتياجم نيست. بعضى اوقات هم ديديم كه استاد خصوصى خراب شده يعنى آمده آن شاگرده به نام استاد خصوصى، امّا يك حال انحرافى برايش پيدا شده. لذا من تقاضا دارم از همه‏تان اينكه دنبال استاد خصوصى و اينكه فلانى آيا استاد هست يا نه؟ و زير چتر او باشيم و زير گفتار او باشيم و اين‏ها... نه. مخصوصا براى طلبه.

    شما اگر شنيديد كه مرحوم قاضى بوده، مرحوم آخوند ملاحسينقلى بوده يا مرحوم شوشترى بوده، آن‏ها يك وضع خاصى داشتند. يعنى مثلاً 15ـ10 نفر مى‏خواستند اين كار را بكنند و يك نفر مثل مرحوم قاضى را پيدا مى‏كردند و زير نظر او آنهم بعد از آنكه مهذب شده بودند سير و سلوك مى‏كردند. يك وضع استثنايى بوده است. ما بايد به روش اهل‏بيت(ع) با منش اهل‏بيت(ع) تهذيب نفس كنيم. خوب بهترين روش‏ها بهترين منش‏ها، كافى شريف است. بهترين روش‏ها بهترين منش‏ها جامع السعادة است. اين كتابهايى كه در اخلاق نوشته شده و صاحبش صد درصد مورد اطمينان است. با اين راه امّا مبارزه خودمان شما خيال نكنيد كه استاد خصوصى ـ او ـ مى‏تواند شما را مهذب كند ـ نه!! ـ. مبارزه خودتان، توجّه خودتان، قانون مراقبه و مشارطه و محاسبه خودتان بايد رويش كار بكنيد و اگر نه خوب شما اوّل كارى كه كرده‏ايد پا گذاشته‏ايد روى قرآن شريف. براى اينكه قرآن شريف مى‏گويد من آمده‏ام براى تهذيب نفس كه در آيه ديگر مى‏دانيد كه منّت هم گذاشته و لقد منّ اللّه‏ على المؤمنين إذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلو عليه آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه (آل‏عمران آيه 164) خوب كجا قرآن منت مى‏گذارد؟ در بعثت رُسُل. امّا براى اينكه اين بعثت رسول براى تهذيب نفس است منت گذاشته است. اصلاً در آيه شريفه مى‏خوانيم كه همه انبياء، همه كتب، براى همين است. مى‏فرمايد و لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقومَ الناسُ بالقسط. خيلى آيه پر محتوايى است انصافا. يعنى ما انبياء فرستاديم. اين انبياء غالبا سه قوه بودند. هم قوه مقننه با آنها بود يعنى تقنين مى‏كردند. قانون مى‏آوردند و هم قوه مجريه با آنها بود در حالى كه تقنين مى‏كردند اجرا هم مال خودشان بود اجراء مى‏كردند و هم در مقابل دشمن ايستادگى مى‏كردند. آنجا كه جاى اين بود كه خارِ سر راه را بردارند برمى‏داشتند. كه مى‏فرمايد و لقد ارسلنا رسلنا بالبينات فرستاديم بالبينات هم آمدند. با معجزه آمدند و انزلنا معهم الكتاب و الميزان آن جمله بينات و انزلنا معهم الكتاب يعنى آمدند با قانون. بدون قانون نه. آمدند با قانون، ميزان، آمدند با قضاوت و انزلنا معهم الحديد با اين‏ها شمشير هم بود. البته شمشير براى اينكه خار سر راه برداشته بشود براى اينكه غده سرطانى از جامعه برود و الّا آنها جنگ با كسى ندارند. پيغمبر با كسى جنگ ندارد اگر جنگ داشت براى اينكه خار سر راه برداشته بشود بتواند جلو برود. حالا براى چى؟ يعنى اين همه پيامبر، 124 هزار پيامبر آن هم پيامبرِ اين جور اسلحه‏دار؛ هم قوه مقننه باشد، هم قوه مجريه باشد و هم قوه قضائيه. براى چى؟ ليقوم الناس بالقسط. براى اينكه مردم خود به خود ـ نمى‏گويد براى اقامه قسط ـ ليقوم الناس، الناس فاعل يقوم است. براى اينكه مردم خود به خود عدالت اجتماعى در ميانشان باشد. خوب عدالت اجتماعى كى مى‏تواند در ميان مردم باشد؟ ملّتى كه پول‏پرست باشد مى‏شود ليقوم الناس بالقسط؟ نه. مردم رياست‏طلب مى‏شود ليقوم الناس بالقسط؟ در جامعه قسط باشد، عدالت اجتماعى باشد؟ نه مردم خودمحور،مردمى كه نفسيت بر آنها حكومت دارد، مردم مستبد، مى‏شود در اين مردم عدالت اجتماعى باشد؟ نه مردمى كه بخل بر آنها حكومت دارد. مردمى كه بجاى ديگرگرايى، خودگرايى دارند. مى‏شود عدالت اجتماعى در اينها باشد يعنى ايثار، گذشت، فداكارى؟ بلكه اين مردم كه اين جور باشند يعنى بخل، خودمحورى، خودگرايى، رياست‏طلبى، پول پرستى، نفسيّت بر اين مردم حكمفرما باشد بجاى عدالت اجتماعى ظلم اجتماعى سرتاسر را مى‏گيرد. دنياى روز چه دنياى استكبار، چه غير دنياى استكبار اين‏ها همه همه عدالت اجتماعى ندارند. چرا ندارند براى اينكه مى‏بينيم خودمحورى در ميان آنها هست. خودگرايى در ميان آنها هست. بجاى قانون مساوات كه بايد بر اينها حكم كند، بجاى اينكه قانون مساوات در قانون بر اينها حكم بكند چه بخل‏ها، چه خودگرايى‏ها، چه نفسيّت‏ها بر اين‏ها حكمفرماست. خوب اين آيه مهمتر از آن آيه تكرارى در قرآن است. كه هو الذى بعث فى الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه. آن آيه براى اهميت اخلاق خيلى خوب است. خيلى بالاست امّا بالاتر، اين آيه است. كه همه پيامبرها با ابزارهايشان همه پيامبرها با كتابها و قانونشان با عدالت و قوه قضائيه‏شان، با قضاوتشان، همه پيامبرها با شمشيرهايشان، اين‏ها ليقوم الناس بالقسط، براى تهذيب نفس. آمدند براى تهذيب نفس. آمدند براى اينكه مردم آدم بشوند. آمدند وقتى آدم شد عدالت اجتماعى در او حكمفرماست وقتى آدم نباشد عدالت اجتماعى نيست.

    همه مخصوصا ما طلبه‏ها به اين گونه آيات كه مروج اين گونه آيات هستيم لباس ما، ژست ما، هيكل ما مى‏گويد مروج؛ مروج اسلام. يك جمله‏اى نقل مى‏كنند از مرحوم شيخ انصارى(ره) اين مجسمه تقوى. مى‏گويند كه در  بازار بغداد مى‏رفت يك نصرانى بازارى مغازه‏دار، جاذبه مرحوم شيخ او را گرفت و اين مسلمان شد شيعه شد و شيعه خوبى هم شد. كم‏كم مثل اينكه به زودى حالت الهام پيدا كرد. خوب شما مى‏دانيد بعضى اوقات اگر راستى انسان وارد ميدان بشود مى‏تواند راه صد ساله را به چند روز بپيمايد. اگر راستى پروردگار عالم دستش را بگيرد و به كشش خدا بالا برود البته واسطه فيض ولايت، با كشش خدا بواسطه اهل‏بيت بالا برود. خوب معلوم است كشش خدا از هر برقى سرعتش بيشتر است. ممكن است يك آن حرّ بن يزيد رياحى درست بكند حر بن يزيد رياحى قبل روز عاشورا خيلى رذل بود گناه هم خيلى بزرگ. شايد گناهى بزرگتر از گناه حر تا آن زمان واقع نشده بود. گناه خيلى بزرگ بود امّا به يك توبه يعنى آمدن تو راه، آمدنِ تو راه، منزل اوّل توبه است ديگر، با يك يقظه، لرزيدن بدن، با اين پروردگار عالم دستش را گرفت. ولو شئنا لرفعنا (اعراف ـ آيه 176) آن هم خدا بگويد ولو شئنا لرفعنا. خوب اين حرّ بن يزيد رياحى شد. نظيرش هم كه مى‏دانيد زياد است ـ مى‏شود. انسان بيفتد تو راه پروردگار عالم دستش را مى‏گيرد لذا اين نصرانى مثل اينكه پروردگار عالم بواسطه ولايت دستش را گرفت. اينجا مرادم هست. يك روزى با رفيقش با همسايه مغازه‏اى‏اش صحبت مى‏كرد مى‏گفت كه اين حجت‏الاسلام كه در ميان اهل علم است اين يعنى چه؟ خوب آن شيعه همانجور كه مشهور بود معنا كرد گفت حجت‏الاسلام به كسى مى‏گويند كه علم خوانده باشد علمش بالا باشد. آنوقت‏ها آيت‏اللّه‏ خيلى كم داشتيم يا نداشتيم مثلاً به مرحوم آخوند من خيلى جاها ديدم كه حجت‏الاسلام اطلاق شده حجت‏الاسلام آشيخ محمدكاظم خراسانى. به مرحوم سيّد حجت‏الاسلام اطلاق شده. آنوقت‏ها حجت‏الاسلام خيلى بالا بود ثقه‏الاسلام خيلى بالا بود. اين آقا همين جور معنا كرد. گفت خوب كسى كه مجتهد باشد رئيس باشد به اين مى‏گويند حجت‏الاسلام. مرجع باشد. اين نصرانى گفت اشتباه مى‏كنى. حجت‏الاسلام آن است كه هيكلش برهان براى اسلام باشد. هيكلش جاذبه داشته باشد. بكشاند. روشش، منشش به عمل كونو دعاة الى اللّه‏ بغير السنتكم و كونو لنا زينا و تكونو علينا شينا.

    راستى ما طلبه‏ها خوب بايد چنين باشيم ديگر. يعنى بايد روش ما، منش ما هيكل ما، نماز شب‏هاى ما جاذبه بدهد به ما و جاذبه ما رابطه ما با خدا و حكومت داشتن ما بر دل‏ها. ان الذين امنو و عملو الصالحات سيجعل لهم الرحمن وُدّا. (مريم ـ آيه 96) ما طلبه‏ها كه به زور نمى‏توانيم كار كنيم. ما طلبه‏ها وقتى مى‏توانيم كار كنيم كه حكومت بر دل‏ها داشته باشيم. دل مردم دست ما باشد و الا اگر ظاهر مردم دست ما باشد چه فايده. ما نمى‏توانيم بسازيم به زور كه نمى‏شود بسازيم. لااكراه فى الدّين. بايد اوّل حكومت پيدا كنيم بر دل‏ها. ثمّ حرفمان نفوذ دارد حسابى. آنوقت مى‏توانيم بسازيم و قرآن مى‏گويد اگر مى‏خواهى حكومت بر دل‏ها پيدا كنى بايد متّقى باشى. تقوى نه فقط از نظر تقيّد به ظواهر شرع آنكه معلوم است چكش ماست. يعنى همه ما اگر بخواهيم راستى طلبه باشيم بايد عادل باشيم. خوب نمى‏شود كه يك طلبه عادل نباشد. نمى‏شود يك نويسنده قلم نداشته باشد. ما طلبه‏ها خوب اگر بخواهيم امام جماعت باشيم بايد عادل باشيم. اين يك كار خيلى خصوصى است كه تو خانه‏مان خانممان به ما اقتدا بكند. اگر بخواهيم قاضى باشيم بايد عادل باشيم. اگر بخواهيم مرجع باشيم بايد عادل باشيم مثلاً يك مرجع، مرجع تقليد اگر يك گناه كبيره عمدى بكند اين ديگر لازم نيست از مرجعيت سلب بشود خود به خود از مرجعيت مى‏افتد. ديگر اين نمى‏تواند سهم امام بگيرد. طلبه‏ها العياذباللّه‏ اگر هم عادل نباشند خوب مى‏توانند سهم امام بگيرند. از مرجع تقليد مى‏تواند سهم امام بگيرد. طلبه باشد كار بكند براى اسلام. يعنى راستى محصل باشد خوب سهم امام مانعى ندارد. امّا مرجع تقليد كه مى‏خواهد بگيرد اين بايد عادل باشد. خوب اگر عادل نباشد نمى‏تواند سهم امام بگيرد. يا العياذباللّه‏ در ماه يك صراف حسابى شده، آن مرد بزرگ آن مردى كه مجسمه تقوى بود، مجسمه تهذّب بود استاد بزرگوار ما مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمى آقاى بروجردى. ايشان بعضى اوقات مى‏گفتند كه ديگر روى ممبر هم بعضى اوقات مى‏گفتند. مى‏گفتند در آخر عمر صراف شده‏ام. مى‏گفتند براى اينكه من اين سهم امام را يك شاهى‏اش را نه من و نه اولادم استفاده نمى‏كنيم و من اين سهم امام را مى‏گيرم و از اين دست مى‏گيرم مى‏دهم به آن دست. نظير صراف‏ها. بعد مى‏فرمودند من از صراف هم بدتر شدم. براى اينكه ممكن است يك مرجع در آخر كار بدتر از يك صراف بشود. خدا لعنت كند آنكه گفته بود به مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمى آقانجفى اصفهانى [آقانجفى اصفهانى خيلى خدمت كرده است به عالم روحانيت، به اين اصفهان و عالم اسلام و در مقابلش ظالم‏هايى بودند. در مقابلش خار سر راه‏ها بودند و ايشان با علمشان، با كياستشان، با سياستشان...] مرادم اين است كه يك كسى به  ايشان گفته بود كه آقا ما خيلى بهتر از شما هستيم از شما طلبه‏ها. براى اينكه ما در جوانى‏مان هر عيش و نوشى مى‏خواهيم مى‏كنيم هر بدى مى‏خواهيم مى‏كنيم. امّا در آخر كار متنبه مى‏شويم و مى‏رويم يك جا مجاور مى‏شويم. مجاور هم نشويم بالاخره گوشه خانه رابطه با خدا، خدا توبه‏مان را قبول مى‏كند. بهشتى مى‏شويم. امّا شما طلبه‏ها. عمرتان، جوانى‏تان، تو اين حجره‏هاى نمناك، با اين نخورى‏ها، با اين كمبودها، مى‏سازيد تا مى‏شود آخر كار، مى‏رسى به رياست. وقتى رسيدى به رياست و پول، اوّلِ رياست‏طلبى و پول‏پرستى است. خوب خدا لعنت كند او را با اين گفتنش دروغ گفته. امّا راستى يك مرجع تقليد در آخر كار رياست‏طلب بشود، پول‏پرست بشود، خوب ديگر اين نمى‏تواند سهم امام بگيرد. چون شرطش عدالت است. حالا مردم ندانند سهم امام به اين بدهند مردم برى الذمه‏اند. خوشا به حال مردم. مردم ندانند اين فاسق است تقليدشان درست است. خوشا به حال مردم. بهشت هم مى‏روند. همانها كه در روايت داريم برخى از علما ـ پناه بر خدا ـ در روز قيامت حسرتشان بالاترينِ همه همه. براى اينكه نگاه مى‏كنند مى‏بينند كه فوج فوج مردم دارند بهشت مى‏روند از اثر اين و به اين مى‏گويند صبر كن. حسرتهايت را بكش. بعد از آن هم به رو به آتش جهنم‏اش مى‏اندازند. نمى‏شود كه ما طلبه‏ها عادل نباشيم. نمى‏شود آقا. رهبر بخواهد بشود بايد عادل باشد. با يك گناه؛ خود به خود از رهبريت مى‏افتد. لازم نيست كسى او را خلعش بكند. مرجع تقليد با يك گناه؛ خود به خود از مرجعيت مى‏افتد. كار اجتماعى يعنى كسى بخواهد يك كار اجتماعى كه مربوط به بيت‏المال مسلمانهاست داشته باشد بايد عادل باشد. نمى‏شود كه غيرعادل را شارع مقدس تسلط بدهد بر بيت‏المال خودش. بر بيت‏المال مسلمانها. لذا براى ما طلبه‏ها نظير قلم براى نويسنده عدالت اين جورى است. امّا اين توقع نيست از ما طلبه‏ها. آنكه توقع هست آن است كه آن ارمنى گفته است. حكومت ما بر دل، محبّت ما از طرف پروردگار عالم ريخته شده در دلها، اين را ما مى‏خواهيم و اين با يك نفرى كه حسود است، نمى‏تواند رفيقش را ببيند، نمى‏تواند مردم را ببيند، يك كسى كه متكبّر است نمى‏تواند زيردستش را ببيند، خودمحور است هيچ كس را قبول ندارد جز خودش. العياذباللّه‏ پول‏پرست است رياست‏طلب است. بدبين به همه است حتى به زنش. خوب معلوم است اين آقا نمى‏تواند به جايى برسد. نمى‏تواند. اين آيه را بخوان ببين چطور نمى‏تواند. انا جعلنا فى اعناقهم اغلالاً فهى الى الاذقان فهم مقمحون و جعلنا من بين ايديهم سدّا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايُبصرون (سوره يس آيات 8 و 9) چه دو آيه خوبى. تشبيه معقول به محسوس كرده. قرآن از اين كارها خيلى مى‏كند. تشبيه معقول به محسوس. يك كسى يك غُل به گردنش. بواسطه اين غُل دست‏ها بسته شده، پاها بسته شده تمام بدن بسته شده. خوب اين غل ديگر مى‏گذارد اين حركت بكند؟ نه. به قول قرآن نه نمى‏گذارد حركت كند بلكه نمى‏گذارد سرش را هم بالا كند. اين غل روى گردنش، سرش را پايين كرده، نمى‏گذارد.

    يك كسى كه از نظر وسيله خيلى عالى، از نظر خودش از نظر وسيله، خيلى عالى در جاده اسفالته هم هست امّا در جلو و عقبش دوتا سد است. دوتا خاكريز، دوتا گودال، اين ماشين مى‏تواند حركت كند. هرچه اين راننده عامل، هرچه ماشين عالى، نمى‏شود. يك كسى در چشمهايش بسته باشد و خيلى از نظر رانندگى بالا باشد، از نظر اتومبيل هم بالاست امّا در چشم‏ها بسته است. خوب مى‏تواند حركت كند؟ ـ نه ـ قرآن مى‏گويد صفت رذيله چنين است. اگر العياذباللّه‏ يك صفت رذيله‏اى مثل غل روى گردن روح باشد روى انسان باشد نمى‏شود ديگر. نمى‏شود هرچه پروردگار عالم بخواهد بالايش بكشد نمى‏شود. «ولو شئنا لرفعنا و لكنه اخلد الى الارض» اين ميخ‏كوب تو زمين شده به صفات رذيله. خوب نمى‏شود. بايد اوّل اين را رفعش كنى. اين را شُلَش كنى. اين ميخ حسادت را. اين ميخ خودبينى را. خودمحورى را. ميخ استبداد را، ميخ رياست‏طلبى و پول‏پرستى را، اين را بايد شُل كرد. اين غل را بايد برداشت. بايد سد راه را صاف كرد. بايد در چشم را باز كرد و الا اگر انسان محبت به خودش، كورش كند محبت به رياستش، محبت به چهارتا اصطلاحش، اين اصطلاحاتى كه ما داريم حالا اين اصطلاحات كدام مطابق با واقع است؟ چى است؟ اين حرفهايى كه حالا من به شما مى‏زنم مطابق با واقع است؟ خوب اين‏ها حجت است براى من و براى كسى كه مى‏پسندد. چه چيز مطابق با واقع است؟ نمى‏دانم. كم پيدا مى‏شود. مرحوم شيخ الرئيس اين از نوابغ بزرگ بوده، خيلى بالا كه در شفا ايشان مى‏گويند من در هر علمى كه وارد مى‏شدم سه چهار روز شاگردى مى‏كردم بعد استاد مى‏شد شاگرد. شاگرد مى‏شد استاد. مثال مى‏زنند مى‏گويند من جمله علم هندسه اين جور بود. سه چهار روز كه من شاگردى كردم بعد استادم شد شاگرد من شدم استاد. مى‏فرمايد امّا در علم الهى يعنى فلسفه وقتى وارد مى‏شدم بعضى اوقات چهل مرتبه مطالعه مى‏كردم. امّا باز هم مسأله برايم حل نمى‏شد. بعد خود شيخ الرئيس در شفا مى‏گويند متوسل مى‏شدم به عالم ملكوت. شبهه برايم حل مى‏شد. كه آن مُحَشى، ملاسليمان است. كه از شاگردان از خواص مرحوم شيخ الرئيس بود. مى‏گويد بعضى اوقات مى‏ديدم نصف شب به آن طرف پا مى‏شود مى‏رود تو مسجد. يك مسجدى بود پهلوى منزل. آنجا نماز مى‏خواند بعد نماز دعا مى‏كند تا اينكه شبهه علمى برايش حل بشود. خوب اين شيخ الرئيس. آن نبوغش اين هم توسّلش. در صدرالمتألهين كه آمده چهل تا اشكال مبنايى به اين آقا دارد. صدرالمتألهين با آن نبوغش. جدا صدرالمتألهين يك افتخارى است براى عالم تشيع. امّا مرحوم حاجى سبزوارى از شاگردانش است. خوب آمده چندتا اشكال مبنايى به صدرالمتألهين دارد؟ اين اصطلاحات فلسفى، اصطلاحات فقهى، اصطلاحات اصولى، اصطلاحات تفسيرى، همه علوم اين‏ها بايد باشد. تنور بايد گرم باشد بايد به علم برويم جلو امّا حالا اين علم ما را گولمان بزند. غرور علمى. پدر درمى‏آورد. نبايد با اين اصطلاحات مغرور شويم. حجت است شكى نيست. با همين‏ها بايد رساله نوشت. با همين‏ها مردم بايد بهشت بروند. با همين‏ها خودمان بايد مقيد به ظواهر شرع بشويم و كم‏كم هم به مقام عنداللهى برسيم. امّا غرور پيدا كردن به اينها كه «كسراب بِقيعَة يَحْسَبه الظّمأَن مآء» (النور ـ آيه 39) آن چه براى ما مهمّ است: «ان الذين امنوا و عملو الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا.» (مريم آيه 96) اين مهم است. با اين اصطلاحات، با رابطه با خدا، حكومت بر دل‏ها، بسازيم يك نفر را. من احياها فكانما احيا الناس جميعا. يعنى ارمنى بگويد آقا حجت‏الاسلام است. چرا؟ هيكلش برهان براى اسلام است. خوشا به حال كسى كه هيكلش برهان براى اسلام باشد. خوشا به حال آن كسى كه بواسطه تقوايش، بواسطه تهذّبش، حكومت بر دل‏ها دارد و مى‏تواند بواسطه حكومت بر دل‏ها بسازد، نه يك نفر را، هزار هزار نفر را كه هر كدام را بسازد مثل اينكه جهان را زنده كرده باشد. اميدوارم كه به حقّ آن افرادى كه تهذب صد درصد داشتند پروردگار عالم توفيق اين تهذيب نفس را، تهذيبِ علمِ با عمل را و توفيق اينكه ما تقيّد به ظواهر شرع پيدا كنيم بواسطه ملكه، به همه ما عنايت كند. ان‏شاءاللّه‏.

    و السلام عليكم و رحمه‏اللّه‏ و بركاته

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365