اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا
قولی.
عرض کردم در این مسئله سوم فروعی را
مرحوم سید متعرض شدهاند و از نظر ما از نظر استدلالی خیلی آسان است اما مفسرین بر
عروه اینها مسئله را خیلی مشکل کردهاند و 5، 6 صفحه هم درباره این صحبت کردهاند
و آن حرف من را هم هیچ کدام نفرمودهاند، به عبارت دیگر آسان را مشکل کردهاند و
روی آن مشکل یک بررسی کامل کردهاند، دیروز یک فرعی از این مسئله را عرض کردم.
مسئله سوم این است اذا شک فی تحقق
المس و عدمه این وضعش چیست؟ مرحوم سید در آخر میفرمایند که غسل لازم نیست چرا غسل
لازم نیست؟ دیروز ما گفتیم برائت، برای اینکه نمیداند این غسل مس میت برایش
واجب است یا نه؟ اصل عدم است اصل عدم وجوب است لذا نمیداند مس متحقق شده یا نه؟
برائت و قوم بردهاند توی استصحاب عدم ازلی ولو اینکه آنها هم میگویند برائت، میگویند
غسل لازم نیست اما بردهاند روی استصحاب و استصحاب دیگر معمولاً این جور است،
نفرمودهاند، استصحاب مقدم بر برائت است و اصل موضوعی مقدم بر اصل حکمی است و این
جورها جلو آمدهاند و گفتهاند که استصحاب عدم ازلی، در ازل این مسّی نبوده است
الان هم مسّی نیست پس غسل لازم نیست که دیروز میگفتم این استصحاب عدم ازلی اختلاف
در میان قوم است اما مشهور در میان اصحاب این است که استصحاب عدم ازلی جاری نیست
مثلا در نجف آن موقعی که اعلام بودند مثل مرحوم آخوند و مرحوم سید و شاگردهایشان
مثل مرحوم نایینی و مرحوم اآقا ضیاء اینها معمولاً میگفتند استصحاب عدم ازلی
جاری نیست، مرحوم سید اختلاف فتوی دارد مثل اینکه مبنا ندارند اما شاگردهای اینها
بعضی میگویند استصحاب عدم ازلی جاری است مثل مرحوم محقق عراقی آقا ضیاء و
شاگردهایش.
و بعضی هم میگویند که استصحاب عدم
ازلی نداریم مثل مرحوم آخوند و مرحوم نایینی و شاگردهایش. ان کسانی که میگویند
داریم خب همین جور میگوید که قضیه متیقنه میخواهیم، عدم، قضیه مشکوکه می خواهیم،
وجود، در عدم نبوده الان هم موجود نیست دیگر مثلا مثل استصحاب عدم تذکیه خب همین
را میگویند این مذکی نبوده در ازل یا در وقتی که یمشی و یرتع در وقتی که توی
بیابانها داشت میچرید این مذکی نبوده الان نمیدانیم دو رگ بریده شد آیا مذکی شد
یا نه؟ اصاله عدم تذکیه.
و آنها که میگویند استصحاب عدم ازلی
جاری نیست خب میگویند قضیه متیقنه غیر مشکوکه است قضیه مشکوکه غیر متیقنه برای
اینکه گوسفندی که در ازل نبوده این مفاد کان تامه است یعنی وجود نداشته لم یکن
بموجود، قضیه مشکوکه شما موجود است اما نمیدانیم آیا این گوسفند مذکی است یا نه؟
لذا این مفاد کان ناقصه است هذا لم یکن بمذکی، لذا می گویند قضیه متیقنه غیر
مشکوکه است قضیه مشکوکه غیر متیقنه، گوسفندی که یمشی و یرتع توی بیابان الا
گوسفندی است که حالا اینجا مرده، این عرف دو تا گوسفند است و ما بخواهیم عدم
تذکیه را سالبه به انتفاء موضوع روی آن گوسفند بیاوریم تا این گوسفند که سالبه به
انتفاء محمول است آن قضیه مفاد کان تامه است آن قضیه مفاد کان ناقصه، اصل جاری
نیست.
دیروز میگفتم استاد بزرگوار ما آقای
بروجردی رضوان الله تعالی علیه کار را آسانتر از این کردهاند و آن این است اصلاً
استصحاب عدم ازلی حتی استصحاب عدم غیر ازلی اینها عرفیت ندارد و ما با دقت عقلی
به قول ایشان با دقت طلبگی توی مدرسه ما بخواهیم استصحاب درست بکنیم ادله منصرف از
این استصحاب است.
من یادم نمیرود استاد ببزگوار ما
حضرت امام این دوره اصولی که من پیش ایشان خواندم سه مرتبه هر دفعهای بیش از یک
ماه در این استصحاب عدم ازلی صحبت میکردند، چه مقدماتی، مقدمات عقلی، مقدمات
تحقیقی که به مقام ایشان میخورد ولی بالاخره میرساندند به اینجا که این استصحاب
عدم ازلی جاری نیست حالا حضرت امام و دیگران مثل استاد بزرگوار ما آقای داماد،
مرحوم نایینی، خیلی از نجفیها مرحوم آقای خویی، مرحوم آقای حکیم اینها همه همه
میگویند استصحاب عدم ازلی نداریم آقای حکیم مرتب نه، آن هم مثل مرحوم آقا ضیاء از
شاگردهای مرحوم آقا ضیاء هم هست اختلاف فتوی دارند توی این مستمسک، ولی بالاخره
مشهور دلیلشان همین است که قضیه متیقنه غیر قضیه مشکوکه است قضیه مشکوکه غیر قضیه
متیقنه است، قضیه متیقنه شما سالبه به انتفاء موضوع است قضیه مشکوکه شما سالبه به
انتفاء محمول است آن مفاد کان تامه است آن مفاد کان ناقصه پس استصحاب نیست.
اما حرف آقای بروجردی رضوانالله
تعالی علیه بهتر از این حرفهاست و آن این است که استصحاب عدم ازلی عرفیت ندارد،
خب این خلاصه حرف است دیگر شما هستید و قبول کردن یکی از این دو قول، این جور هم
نیست که یکی از این دو قول آن کسی که میگوید آدم ملایی نباشد آن کسی که میگوید
استصحاب عدم ازلی نداریم مثل آقای بروجردی و حضرت امام و آقای داماد و این اساتید
ما در قم یا مثل نایینی و شاگردهایشان مثل مرحوم آقای خویی و بالاتر مثل مرحوم
آخوند خب اینها میگویند نداریم، آن کسانی هم که میگویند استصحاب عدم ازلی داریم
آنها هم مهم هستند من یادم نمیرود مرحوم آقای آملی رضوان الله تعالی علیه یک
وقتی من و آقای جوادی را بردند خانه و دو سه ساعت بعد هم اصرار شاید هفت هشت ده
ساعت روی همین استصحاب عدم ازلی که ما به ایشان میگفتیم جاری نیست و ایشان تبعا
لاستادشان مرحوم آقا ضیاء میخواستند اثبات بکنند که استصحاب عدم ازلی داریم و
داشتنش هم همین میگفتند ما یک موضوع میخواهیم یک محمول میخواهیم و موضوع و
محمول ما در عدم تذکیه همین گوسفند است دیگر آن مفاد کان تامه است و آن مفاد کان
ناقصه است و اینها نه، این گوسفند لم یکن بمذکی الان هم یکون کذلک، دیگر شمایید
که باید در اصول مبنا داشته باشید و در این جا مبنایتان را پیاده بکنید.
اما حالا آنکه دیروز گفتم مطالعه
کنید به من بگویید تا از شما استفاده کنم
این است که این فرع اول، چهار پنج تا فرع است هر چهار پنج تا فرع هم مثل هم است،
این فرع اول، این آقا دستش را گذاشته به میت نمیداند به لباسهایش یا به بدنش؟
خب برمیگردد به اینکه نمیداند غسل
برایش واجب است یا نه؟ اصل این است که غسل برایش واجب نیست، چرا این قدر توی دردسر
بیفتیم؟ چرا این قدر خودمان را توی دردسر بیندازیم؟ و برائت برای ما کار میکند
دیگر نوبت هم به آن اصل موضوعی و اصل عدم ازلی و اینها هم نمیرسد و اگر میخواهید
بگویید بگویید که آقا بر برفرض هم استصحاب عدم ازلی جاری باشد همه جا که نه مثل ما
نحن فیه نه چرا نه؟ برای اینکه دست گذاشته به این میت، نمیداند به لباسش یا به
صورتش به دستش؟ نمیداند چه شده؟خب نمیداند آیا غسل برایش واجب است یا نه؟ نه،
خیلی واضح است دیگر، همین است که این را عرف قبول ندارد، عرف استصحاب عدم ازلی را
موضوع درست بکند برای عرف ثم حکم را بار بکند و بگوید که واجب نیست خب میگوید که
واجب نیست دیگر، نتیجه هم یک چیز است، ما صاف میرویم سر برائت اما قوم چه میکنند؟
میروند اول سر استصحاب موضوع درست میکنند بعد از آن میروند سر برائت هر دو میگویند
اگر شک کردیم که دست به لباسش گذاشتیم یا دست به خودش؟ این غسل ندارد خب حالا
عرفاً کدام اینها بهتر است؟ حرف من بهتر است یا حرف قوم؟ صاف برویم سر برائت، و
اصلاً همین طور که آقای بروجردی میفرمایند اصلاً این جور حرفها این جور فقه
عرفیت ندارد، یعنی شما اول موضوع درست کن ثم حکم را بار کن نتیجه مثل آن جا که اول
حکم را بار کن حرف را بزن، این فرع اول.
اذا شک فی تحقق المس و عدمه او شک فی
ان الممسوس کان انساناً او غیره این مثل همان است دیگر، دست گذاشته کم پیدا میشود
آن اولی خیلی پیدا میشود، دست گذاشته به یک گوشتی به یک استخوانی نمیداند
استخوان انسان است؟ این مثال خیلی است، نمیداند انسان است یا حیوان؟ آیا در این
جا چه؟ باز رفتهاند در استصحاب عدم ازلی و در استصحاب اینکه مس نبوده در ازل
الان هم نیست و امثال اینها، و اما برویم روی همین که نمیداند الان این آقا واجب
است برایش یا نه؟ یعنی غسل برایش واجب است یا نه؟ خب نه، چرا ما برویم ولو کسی
استصحاب عدم ازلی را جاری بداند اما چرا ما برویم اول موضوع درست بکنیم ثم حکم را
بار بکنیم؟ یا اول حکم را بار کنیم؟که در هر دو صورت بگوییم غسل بر این واجب نیست،
چرا این کار بکنیم؟ ولی حق مطلب این است که این جور استصحابها اصلاً جاری نیست، و
نمیداند این استخوانی که دست به آن گذاشت این استخوان انسان بود یا استخوان یک
حیوان؟ بر میگردد به اینکه نمیدانیم آیا این غسل برایش واجب است یا نه؟ برائت
میگوید نه.
استخوان غیر انسان غسل ندارد، استخوان
انسان غسل دارد دستش را گذاشته به یک استخوان نمیداند انسان است یا نه؟ علم
اجمالی نیست یک طرفش مبتلا به است همین مبتلا به الان این است شک بدوی است راجع به
این استخوان نمیدانیم غسل دارد یا نه؟ نه،
اذا شک فی تحقق المس و عدمه اوشک فی
ان الممسوس کان انساناً او غیره، او کان میتا او حیا دست گذاشته به یک بدنی نمیداند
که این میت بود یا زنده بود مثل مثلا دست گذاشته به یک کسی که در حال کماست نمیداند
مرده بود یا نمرده بود خب این هم همین طور است بر میگردد به اینکه نمیدانیم این
آقا حالا که دست گذاشته این باید غسل کند؟ اگر مرده بوده باید غسل کند اگر زنده
بوده غسل ندارد خب اصل این است که غسل برایش واجب نیست، حالا ما ببریم توی استصحاب
عدم ازلی و تعارض بیندازیم بین دو تا اصل و ثم همین حرفی که من میزنم بزنیم، عجب
این جاست دیگر اگر مطالعه کرده باشید این 5، 6 ورق این جوری میشود اول استصحاب
عدم ازلی را جاری میکنند اگر جاری بدانند ثم تعارض میاندازند ثم تساقط میکند ثم
میروند سر برائت، خب میگوییم که این عرف نمیپسندد ولو استصحاب عدم ازلی را هم
جاری بداند اما شما استصحاب عدم ازلی را تعارض درست میکنید هر دو را از کار میاندازید
ثم میآیید سر برائت.
این هم فرع سوم.
او شک فی ان الممسوس کان انساناً او
غیره او کان میتا او حیا او کان قبل برده او بعده، خب این هم مثل همان است دیگر،
این 4، 5 تا فرع مثل هم است که مرحوم سید هم یک کاسه 4، 5 تا را فرمودهاند و آخر
کار برائت جاری کردهاند اینها تفاوتی ندارد تفاوت مصداقی دارد آن قبل این بودکه
دست گذاشته به یک کسی که در حال کماست و مرده نمیداند آیا آن وقت که دست گذاشته
به آن زنده بوده در حال کما بوده؟ یا مرده بوده؟ این صورت برد و غیر برد است اگر
گرم بوده غسل ندارد، میداند دست گذاشته به این میت اگر در حال گرمی بوده غسل
ندارد در حال سردی بوده غسل دارد خب برمیگردد به اینکه نمیدانیم این دست گذاشتن
به این بدن میت آیا موجب غسل است یا نه؟ رفع ما لا یعلمون، حالا ما استصحاب عدم
ازلی جاری بکنیم بگوییم اصل این است که حرارت داشته، اصل این است که در آن حال
برودت داشته و امثال اینها که گفتهاند، بالاخره خیلی مفصل صحبت کردهاند اما بعد
هم همان حرف مرحوم سید را زدهاند و گفتهاند که غسل ندارد.
چه استصحاب عدم ازلی باشد چه استصحاب
عدم غیرازلی باشد در ما نحن فیه ولو اینکه ما استصحاب عدم غیرازلی را جاری میدانیم
یعنی آن اشکالها معمولاً کمتر دارد اما در ما نحن فیه استصحاب عدم اصلاً عرف جاری
نمیداند، این را میگوییم ولو استصحاب عدم غیر ازلی هم باشد مثل مثلا یک ساعت قبل
دست نگذاشت الان نمیداند دست گذاشته آیا این غسل برایش واجب است یا نه؟ استصحاب
عدم دارد اما استصحاب عدم که نتیجهاش استصحاب حکم است یعنی برائت است به این معنا
که شما موضوع را اول با استصحاب عدم ازلی درست میکنید ثم تعارض میاندازید بعد از
آنکه تعارض انداختید تساقط است بعد از آن چه؟ میگویید که نمیدانیم این آیا در
حال سردی بوده یا در حال گرمی بوده؟ غسل واجب نیست. بالاخره همین آقایان کسی هست
که بگوید غسل دارد؟ یک نفر از همین آقایان که 5، 6 صفحه در اینباره صحبت کرده یک
نفر را پیدا کنید یک نتیجه بدهد این استصحاب عدمش استصحاب عدم غیرازلی هم باشد
نتیجه بدهد بگوید واجب است تو غسل بکنی، خب نداریم این چنین کسی دیگر، این نداریم
معنایش این است که عرفاً این قدر درد سر نده و اینجور استصحاب عدمها که تحقق
موضوع درست میکند بعد حکم را بار بکند اما نتیجه این است که مثل اینکه برائت از
حکم بکنیم اینها دردسر ندارد خب از اول برو سر برائت بگو نمیدانم در حال سردی
بوده یا در حال گرمی؟ آنها که هیچ کدام حالت سابقه ندارد استصحاب عدم ازلی باید
جاری بکنید و بعد بگویید برائت، حالا از اول بگو برائت، نمیدانیم آیا این غسل
برایش واجب است یا واجب نیست؟ واجب نیست.
این را هم به شما بگویم اینها
استصحاب عدم ازلی هم که جاری کردند تعارض درست کردند، تعارض کردند تساقط کردند
دیگر موضوع نه، آمدند سر حکم و حکمش را هم همه گفتند برائت.
فرع بعدی او فی انه کان شهیداً او
غیره دست گذاشته به یک میتی که از خط مقدم جبهه آوردهاند نمیداند در خط مقدم
جبهه شهید شده تا غسل نداشته باشد، نه خودش غسل دارد نه دست به او بگذاریم غسل
دارد که مرحوم سید در اینجاها مفروغ عنه گرفتهاند مسئلهاش را هم متعرض نشدهاند
مسئلهاش را در باب جهاد متعرض شدهاند ولی اینجا مرحوم سید مفروغ عنه گرفتهاند
که شهید همین طور که خودش غسل ندارد اگر هم دست به او گذاشتند غسل ندارد، حلال یک
کسی را از خط مقدم جبهه آوردهاند پشت جبهه، مرده است، نمیدانیم کی مرد؟ در معرکه
بوده تا غسل نداشته باشد یا الان بوده الان مرده تا غسل داشته باشد؟ حالا ما برویم
روی استصحاب و عدم موت و عدم کونه شهادت و آن استصحابهای عدم ازلی با آن
اشکالهایش ثم بگوییم که برائت میگوید غسل ندارد خب از اول بگو برائت میگوید غسل
ندارد یعنی نمیدانیم این دست که به این گذاشته موجب غسل است یا نه؟ رفع ما لا
یعلمون، حالا ولو اینکه شما استصحاب عدم ازلی هم جاری بکنید استصحاب عدم جاری
بکنید تعارض بیندازید بعد از تعارض تساقط بکنید بعد هم بیایید سر حکم و بگویید رفع
مالایعلمون عرف میگوید بابا بازی طلبگی در نیاور برو سر موضوع و ثم بیا سر حکم و
وقتی آمدی هرچه در ان اثبات موضوع گفتی در حکم هم بگویی خب این حرفها معلوم است
عرفیت ندارد همان که آقای بروجردی میفرمودند توی اصل استصحاب عدم ازلی میگفتند
عرفیت ندارد من همان فرمایش ایشان را میگویم در استصحاب عدم غیر ازلی که تساقط
بکند ثم ما روی حکم برویم و حکم بکنیم اینها لقمه دور سر گرداندن است و از اول
نمیدانیم این دستی که گذاشته به این میت غسل دارد یا نه؟ رفع مالا یعملون.
او کان الممسوس بدنه او لباسه خب این
همان قبلی است دیگر، دست گذاشته نمیداند به بدن گذاشته یا به لباسش؟ خب همین چه؟
نمیدانیم بر این غسل واجب است یا واجب نیست؟ اصل عدم، اصل عدم نه، رفع مالا
یعلمون نمیدانیم غسل بر این واجب شده یا نه؟ رفع مالا یعلمون دیگر مابقی همین
جورهاست او کان شعره او بدنه مس کرده نمیداند آیا روی موهایش گذاشت یا روی صورتش؟
در این 6 تا فرع میفرمایند لا یجب الغسل فی شیئ من هذه الصور، من خیال میکنم
مرحوم سید رضوان الله تعالی علیه نبردهاند روی استصحاب عدم ازلی ولو استصحاب عدم
ازلی را ایشان جاری میدانند معمولاً، نبردهاد، نبردهاند روی تعارض دوتا استصحاب
ثم بروند روی حکم، از اول میفرمایند که لا یجب الغسل فی شیئ من هذه الموارد، خیال
میکنم اینکه عرض کردم مرحوم سید همین در نظر مبارکشان بوده است.
این اقا دست گذاشته روی یک کسی نمیداند
شهید است یا نه؟ اصل عدم شهادت ثم بگویید برائت، میگویم کاری به اصل عدم شهادت
ندارم آنکه نتیجه برائت ندارد، آن که نتیجه دارد این است که آیا غسل برای من واجب
است یا نه؟ رفع مالا یعملون میگوید واجب نیست، این خلاصه حرف است تا این جا، آن
کسانی هم که این 5، 6 تا فرمودهاند همه آنها فرمودهاند حرف مرحوم سید درست است و
همین کار را کردهاند اول رفتهاند سرموضوع بعد موضوع را نتوانستند درست بکنند
رفتند سر حکم حکمش چیست؟ رفع مالا یعلمون ما نمیدانیم این شهید است یا نه؟ ما نمیدانیم
این دست که گذاشته این روی شهید بوده یا نه؟ اگر روی شهید بوده غسل ندارد اگر روی
غیر شهید بوده غسل دارد این ممکن است توی خط مقدم جبهه فوت شده غسل ندارد، حالا
الان چه؟ استصحاب موضوعی نداریم وقتی استصحاب موضوعی نداشتیم تعارض میکند بر میگردد
استصحاب هم نه، برمیگردد به برائت، نمیدانیم آیا براین غسل واجب است یا نه؟ رفع
مالا یعلمون، یک نعم مرحوم سید دارند میخواستیم تمام بکنیم، نشد، این نعم مرحوم
سید را فردا روی آن حرف میزنیم ان شاءالله.
وصلی الله علی محمد و
آل محمد